معنی : سالار، نوک، رئیس، سرصفحه، رهبر، متصدی، کله، راس، دماغه، سر، عنوان، انتها، سار، موی سر، ابتداء، فوقانی، بزرگتر، اصلی، بزرگ، عمده، رهبری کردن، سرگذاشتن به، دارای سر کردن، ریاست داشتن بر، در بالا واقع شدن
معانی دیگر : (انسان و جانور) سر، هباک، چکاد، تارک، (سربه عنوان مرکز عقل و تفکر) فکر، هوش، کیاست، استعداد، ذکاوت، مغز، ذهن، شعور، فهم، (عامیانه) سردرد، (سر به عنوان همه ی شخص) نفر، هر نفر، هریک، کس، (در شمارش چارپایان) راس (جمع آن هم بدون s است)، (سکه - معمولا با :s) شیر، (بخش بالایی هر چیز) بالا، فراز، بخش فوقانی، بخش اصلی، (بخش جلویی هر چیز) جلو، پیش، پیشاپیش، بالاسر، صدر، (اشیا) سر، هریک از دو سر، (جوش صورت و دمل و کورک و غیره) سر، سرچشمه، آغازگاه (رودخانه و غیره)، ارشد، مرشد، مدیر، سرپرست، سردسته، زعیم، سرور، رئیس مدرسه (headmaster هم می گویند)، (گیاه شناسی)کلاپرک، کپه، نهنج، چغند، سنبله، (کلم و کاهو و غیره) عدد، نوک درخت، بالاترین بخش گیاه، سرشاخه، (عامیانه - معمولا در ترکیب) معتاد، مهمترین، نخست، اول، در بالا، فرازین، ابر، در جلو، پیشین، مقدم، روبرو، در مقابل، ضد، ناهمسو، سرپرستی کردن، ریاست کردن، در بالا یا آغاز قرار داشتن، در صدر بودن، جلو بودن، پیشاپیش رفتن، (میخ و غیره) دارای نوک تیز کردن، (دمل و غیره) سرباز کردن، عازم شدن، رفتن، (اندازه گیری طول) سرو گردن، کف روی مشروبات (به ویژه آبجو)، (در کشتی) مستراح، آبریزگاه، (سر کوه یا تخته سنگ و غیره) سنگ پوز، قله، ستیغ، رجوع شود به: warhead، پوست یا غشای روی طبل و تنبک و غیره، (در مورد آب یا بخار یا گاز و غیره ی محبوس در جای بسته) فشار، (زبان شناسی) هسته ی اصلی، هسته، (در ساختمان یکان آهنگین) سر، سرجمله، (معدن) دالان، نقب، وابسته به سر، سرین، راسی، تارکی، (نادر) سر (انسان یا حیوان) را قطع کردن، سر بریدن، (گیاه) سرشاخه ها را بریدن، سرشاخه زدن، (فوتبال - توپ را) با سر زدن، (رودخانه و نهر و غیره) آغاز شدن از، سرچشمه گرفتن، (دستگاه ضبط صوت) هد، عدد، دهانه، موضوع، منتهادرجه، خط سر، فرق، سرستون، سردرخت، vt : سرگذاشتن به
head_
پسوند: برابر با godhead] -hood]