کلمه جو
صفحه اصلی

gimmick


معنی : تدبیر، حیله
معانی دیگر : (عامیانه) وسیله ی سری برای تقلب در قمار یا ماشین قمار، وسیله ی تقلب، آلت سری، وسیله ی جلب توجه، تمهید، حقه، ترفند، کلک، دوزو کلک، شامورتی، اسبابی که در قمار بازی وسیله تقلب و بردن پول ازدیگران شود

انگلیسی به فارسی

اسبابی که در قمار بازی وسیله تقلب و بردن پول ازدیگران شود، حیله، تدبیر


گریم، حیله، تدبیر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a novel feature or offer with little purpose other than to attract people to a product.

- Getting a free desk calendar when you subscribe to the magazine is just a sales gimmick.
[ترجمه ترگمان] گرفتن تقویم خالی از میز زمانی که شما در مجله مشترک هستید فقط یک حیله فروش است
[ترجمه گوگل] دریافت یک تقویم میزبانی رایگان هنگامی که شما مجله مشترک هستید، فقط یک حقه فروش است

(2) تعریف: a hidden trick or scheme, often used to deceive.
مشابه: ruse

- This offer sounds too good; there must be a gimmick.
[ترجمه ترگمان] این پیشنهاد خیلی خوب به نظر می رسد، باید کلک باشد
[ترجمه گوگل] این پیشنهاد برای تلفن های موبایل بسیار خوب است؛ باید یک حیله باشد

(3) تعریف: a secret device used by magicians to do a trick or by operators of gambling games to cheat, as by controlling a roulette wheel.

- They use a gimmick to prevent you from winning.
[ترجمه ترگمان] آن ها از یک حیله برای جلوگیری از برنده شدن استفاده می کنند
[ترجمه گوگل] آنها از یک حیله برای جلوگیری از برنده شدن استفاده می کنند

• (slang) advertising ploy; device, gadget; trick, scheme
a gimmick is an unusual action, object, or device which is intended to attract interest or publicity.

دیکشنری تخصصی

[سینما] تدبیر

مترادف و متضاد

تدبیر (اسم)
measure, counsel, rede, design, contraption, experiment, scheme, contrivance, plan, machination, gimmick

حیله (اسم)
illusion, foul, craft, cunning, deftness, wile, deception, deceit, fraud, evasion, trick, ruse, humbug, gaff, imposture, gimmick, guile, monkeyshine, slyness

contrived object; scheme


Synonyms: aid, apparatus, artifice, catch, concern, counterfeit, deceit, device, dodge, fake, feint, fixture, fun, gadget, gambit, game, gizmo, imposture, instrument, jest, maneuver, means, method, ploy, ruse, secret, shift, sport, stratagem, stunt, trick, widget, wile


جملات نمونه

1. It is just a public relations gimmick.
[ترجمه ترگمان]این فقط یک relations روابط عمومی است
[ترجمه گوگل]این یک اختراع روابط عمومی است

2. He dismissed the event as just a publicity gimmick.
[ترجمه ترگمان]او این رویداد را فقط یک حیله تبلیغاتی نامید
[ترجمه گوگل]او این رویداد را فقط یک حقه تبلیغاتی رد کرد

3. This movie has only one gimmick though, and after a while it begins to wear thin.
[ترجمه ترگمان]این فیلم فقط یک حیله دارد و بعد از مدتی طولانی می شود
[ترجمه گوگل]هرچند این فیلم تنها یک تلنگر دارد و بعد از مدتی شروع به پوشیده شدن می کند

4. Her gimmick was that she wore a different pair of glasses every day and somehow they all seemed to suit her.
[ترجمه ترگمان]کلک او این بود که هر روز عینک دیگری به چشم داشت و هر طور به نظر می رسید که همه آن ها به او علاقه دارند
[ترجمه گوگل]حیله او این بود که هر روز یک جفت عینک مختلف می پوشید و به هر حال به نظر می رسید که او را با خود می برد

5. So, it never hurts to have a gimmick.
[ترجمه ترگمان]بنابراین هیچ وقت ضرری ندارد که یک حیله داشته باشیم
[ترجمه گوگل]بنابراین، هرگز صدمه ای به آن نمی زند

6. Threats to expropriate, always a gimmick to increase popularity, never materialised.
[ترجمه ترگمان]تهدیدها علیه expropriate، همیشه یک حیله برای افزایش محبوبیت است، هرگز عملی نشد
[ترجمه گوگل]تهدید به سوءاستفاده، همیشه یک انگیزه برای افزایش محبوبیت، هرگز تحقق نیافت

7. It was a gimmick I used years ago to write about disabled people.
[ترجمه ترگمان]این یک حیله بود که من سال ها پیش برای نوشتن در مورد افراد معلول استفاده کردم
[ترجمه گوگل]این یک حیله بود که سالها پیش برای نوشتن درباره افراد معلول استفاده کردم

8. A great gimmick and I wish I'd thought of it.
[ترجمه ترگمان]کلک بزرگی بود و کاش به آن فکر می کردم
[ترجمه گوگل]یک جادوگر بزرگ و آرزو می کنم که از آن فکر کنم

9. Just a diabolically clever gimmick that hides in full view.
[ترجمه ترگمان]فقط یک حیله زیرکانه diabolically که در نمای کامل پنهان می شود
[ترجمه گوگل]فقط یک شیطان شیطانی شیطانی است که در دید کامل پنهان است

10. The gimmick would convince none but the most credulous.
[ترجمه ترگمان]این حیله نه تنها the را قانع می ساخت
[ترجمه گوگل]حیله گر هیچ چیز غیر قابل اعتماد نیست

11. Comes complete with a special gimmick on Bicycle stock and a full color, photo - illustrated instruction sheet.
[ترجمه ترگمان]به طور کامل با یک روش مخصوص در مورد سهام دوچرخه و یک رنگ کامل، برگه دستورالعمل مصور شده به پایان می رسد
[ترجمه گوگل]همراه با یک جادوگر ویژه در سهام دوچرخه و یک رنگ کامل، عکس - راهنمای دستورالعمل نشان داده شده است

12. The basic gimmick was the distinguishing of one bank from the others.
[ترجمه ترگمان]این حیله اصلی the یک بانک از بقیه بود
[ترجمه گوگل]حیله اساسی، تشخیص یک بانک از دیگران بود

13. It was a great sales gimmick.
[ترجمه ترگمان]این یک حیله فروش بزرگ بود
[ترجمه گوگل]این یک گریم فروش عالی بود

14. The promise of lower taxation may have been just an election gimmick to gain votes.
[ترجمه ترگمان]وعده مالیات پایین ممکن است تنها یک حیله انتخاباتی برای بدست آوردن آرا باشد
[ترجمه گوگل]وعده مالیات پایین تر ممکن است فقط یک گردهمایی انتخاباتی باشد تا بتواند رای بدهد

15. The pretty girl on the cover of the pictorial is just a sales gimmick.
[ترجمه ترگمان]دختر زیبا روی جلد کتاب فقط یک حیله فروش است
[ترجمه گوگل]دختر زیبا در پوشش تصویری فقط یک حقه فروش است

پیشنهاد کاربران

تدبیر

Something you buy without thinking much about it

حقه و کلک

روش یا حقه ای که استفاده میشه تا توجه کسی را برای خرید چیزی جلب کنند.
: a method or trick that is used to get people's attention or to sell something

جلوه های ویژه

A clever ploy or strategy
اغوا گری، حیله، کلک، نقشه برای جلب توجه ( تا حدودی بار منفی داره )
A trick to attract attention
That's just a marketing gimmick, we don't need them.

A valueless feature : )

حقه یا کلکی که باعث بشه شما متوجه یک محصولی بشین و بخواین اون رو بخرین



الکی جذاب و بی ارزش

ظاهر فریب


کلمات دیگر: