کلمه جو
صفحه اصلی

rim


معنی : لبه، دیواره، قاب عینک، دوره دار کردن، زهوار گذاشتن، لبه داریا حاشیه دار کردن
معانی دیگر : (به ویژه در مورد چیزهای گرد یا حلقوی) لبه، لب، حاشیه، کناره، زهوار، (جمع) هم قاب عینک ( حلقه frame می گویند)، (بسکتبال) حلقه، لبه دار کردن، (مانند لب) دورادور چیزی را گرفتن، احاطه کردن، دور لبه گشتن، دور زدن، (دوچرخه و اتومبیل و غیره - چرخ فلزی که تایر روی آن سوار می شود) طوقه، لبه داریا حاشیه دارکردن
rim(of the belly)
صفاق، سترشکم پوش

انگلیسی به فارسی

لبه، دیواره، قاب عینک، دوره دار کردن، زه وارگذاشتن، لبه دار یا حاشیه دارکردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the outer edge or border of something, esp. something round or circular.
مترادف: brim, circuit, circumference, lip, ring
مشابه: brink, edge, margin

(2) تعریف: the outer part of a wheel, usu. connected to the hub by spokes.
مترادف: felly, wheel

(3) تعریف: a circular metal structure to which an automobile tire is attached.

(4) تعریف: a metal ring or hoop from which a basketball net is hung.
مترادف: hoop
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rims, rimming, rimmed
(1) تعریف: to furnish with a rim or serve as a rim for; border.
مترادف: circle, encircle, girdle, ring, surround
مشابه: border, bound, edge, enclose, margin, verge

- Stones rim the flower bed.
[ترجمه ترگمان] سنگ هایی که دور تخت گل نشسته بودند
[ترجمه گوگل] سنگ های تخت گل

(2) تعریف: to roll or run around the edge of (a basket, hole, or the like) without falling in.
مترادف: round, skirt
مشابه: circuit, ring

- The basketball rimmed the basket.
[ترجمه ترگمان] بسکتبال سبد را دور قاب کرده بود
[ترجمه گوگل] بسکتبال سبد را ریموند کرد

• edge, brink; frame or edge surrounding an object; metal hoop from which a basketball net is hung; outer edge of a wheel; metal edge of a wheel on which a tire is placed
furnish with a rim, border with, surround with; serve as a rim, serve as a border or frame
the rim of a container or round object is its top edge or its outside edge.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] طوقه
[زمین شناسی] طوقه، لبه، دیواره
[نساجی] لبه دار - لبه - دوره
[ریاضیات] حاشیه، حاشیه دار کردن، طوقه، لبه

مترادف و متضاد

لبه (اسم)
border, edge, margin, point, mouthpiece, track, fringe, verge, lip, hem, rim, edging, ledge, margent, brim, marge, ridge, spike, rand, selvage, selvedge, welt

دیواره (اسم)
partition, parapet, septum, rim, causey

قاب عینک (اسم)
rim

دوره دار کردن (فعل)
rim

زهوار گذاشتن (فعل)
rim

لبه دار یا حاشیه دار کردن (فعل)
rim

border; top edge


Synonyms: band, brim, brink, brow, circumference, confine, curb, end, fringe, hem, ledge, limit, line, lip, margin, outline, perimeter, periphery, ring, skirt, strip, terminus, top, verge


Antonyms: center, middle


جملات نمونه

The golf ball rimmed the hole.

گوی گلف دور سوراخ چرخ زد.


1. rim clamp
بست زهوار

2. the rim of a coin
لبه ی سکه

3. the rim of the cup is dented
لبه ی فنجان پریده است.

4. high mountains rim esfahan
کوه های بلند اصفهان را احاطه کرده اند.

5. the ball went through the rim
توپ از حلقه فرو افتاد.

6. water even with the pot's rim
آب هم سطح با لبه ی دیگ

7. He looked at them over the rim of his glass.
[ترجمه اکرم هادی‌نژاد] او از لبه ی ( بالای ) عینکش به آنها نگاه کرد.
[ترجمه ترگمان]از لبه لیوانش به آن ها نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او بر روی لبه شیشه اش نگاه کرد

8. Coffee slopped over the rim of her cup.
[ترجمه ترگمان]قهوه از لبه فنجان او گذشت
[ترجمه گوگل]قهوه بیش از لبه فنجانش افتاده است

9. The water was even with the rim of the basin.
[ترجمه ترگمان]آب حتی با لبه لگن هم آب می خورد
[ترجمه گوگل]آب حتی با لبه حوضچه بود

10. The rim of the cup was chipped and broken.
[ترجمه ترگمان]لبه فنجان شکسته و شکسته بود
[ترجمه گوگل]لبه فنجان شکسته شد و شکسته شد

11. The ball clanks off the rim like a cinder block; an ugly afterthought of a shot attempt.
[ترجمه ترگمان]گلوله مثل یک بلوک سیمانی از لبه the بیرون آمد
[ترجمه گوگل]توپ از لبه مانند یک بلوک سیلندر خم می شود؛ یک نتیجه پس زشت از یک تلاش شات

12. I watched over the rim of my mug as David Hall entered the canteen and came to our table.
[ترجمه ترگمان]وقتی که دیوید وارد رستوران شد من از لبه لیوانش نگاه کردم و به میز ما آمد
[ترجمه گوگل]دیوید هال وارد غذا می شود و به میز ما می آید

13. The President will meet other Pacific Rim leaders at next week's economic summit.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور در اجلاس سران اقتصادی هفته آینده، سایر رهبران منطقه اقیانوس آرام را ملاقات خواهد کرد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور دیگر رهبران اقیانوس آرام را در اجلاس اقتصادی هفته آینده دیدار خواهد کرد

14. The heavy feel is produced by the thickened rim.
[ترجمه ترگمان]احساس سنگینی توسط لبه ضخیم تولید می شود
[ترجمه گوگل]احساس سنگین توسط لبه ضخیم تولید می شود

15. Lights around the saucer's rim winked cheerfully.
[ترجمه ترگمان]نوره ای اطراف لبه the شادمانه چشمک می زدند
[ترجمه گوگل]چراغهای اطراف لبه ی تختخواب شاداب خوشحال شد

the rim of a coin

لبه‌ی سکه


The rim of the cup is dented.

لبه‌ی فنجان پریده است.


rim clamp

بست زهوار


a pair of glasses with gold rims

عینک قاب طلایی


The ball went through the rim.

توپ از حلقه فرو افتاد.


a balcony rimming the second floor

بالکنی که دورادور طبقه دوم را گرفته بود


High mountains rim Esfahan.

کوه‌های بلند اصفهان را احاطه کرده‌اند.


کلمات اختصاری

عبارت کامل: Rest In Motion
موضوع: برند
RIM مخفف Rest In Motion است و همان نام شرکت سازنده ی گوشی های بلک بری است.

پیشنهاد کاربران

لب تا لب ( برای لیوان آب و غیره )

خودرو، موتور، دوچرخه )
رینگ تایر یا همون طوقه!

طوقه
زهوار

هواشناسی :یخ ریزه

۱ - رینگ ( تایر خودرو ) ؛ طوقه ( دوچرخه یا موتورسیکلت ) ؛ چنبره
۲ - لبه ی قابلمه یا زودپز
۳ - حلقه ی بسکت بال

پُر


کلمات دیگر: