معنی : ابهام، مه، بخار، مه کم، روشن نبودن مه، گرفته بودن، زدن، بستوه اوردن، سرزنش کردن
معانی دیگر : (گرد و خاک یا دود یا هر چیزی که هوا را کمی تیره کرده و از میزان دید بکاهد) نزم، غبار، مه خفیف، نژم، (اندیشه و غیره) ابهام، گنگی، نر انگشت، گیجی، حواس پرتی، تیرگی ذهن، (معمولا با: over) مبهم کردن یا شدن، مه گرفته شدن یا کردن، نر انگشت کردن یا شدن، (کشتیرانی) برای تنبیه به بیگاری واداشتن، (امریکا- در باشگاه های دانشجویی) داوطلبان عضویت را به انجام کارهای سخت و بیهوده یا خطرناک و یا حقیر کننده وادار کردن، ناصافی یاتیرگی هوا، مغموم بودن، موضوعی برای شخص، متوحش کردن