کلمه جو
صفحه اصلی

haze


معنی : ابهام، مه، بخار، مه کم، روشن نبودن مه، گرفته بودن، زدن، بستوه اوردن، سرزنش کردن
معانی دیگر : (گرد و خاک یا دود یا هر چیزی که هوا را کمی تیره کرده و از میزان دید بکاهد) نزم، غبار، مه خفیف، نژم، (اندیشه و غیره) ابهام، گنگی، نر انگشت، گیجی، حواس پرتی، تیرگی ذهن، (معمولا با: over) مبهم کردن یا شدن، مه گرفته شدن یا کردن، نر انگشت کردن یا شدن، (کشتیرانی) برای تنبیه به بیگاری واداشتن، (امریکا- در باشگاه های دانشجویی) داوطلبان عضویت را به انجام کارهای سخت و بیهوده یا خطرناک و یا حقیر کننده وادار کردن، ناصافی یاتیرگی هوا، مغموم بودن، موضوعی برای شخص، متوحش کردن

انگلیسی به فارسی

ممنون، مه، ابهام، بخار، مه کم، روشن نبودن مه، سرزنش کردن، گرفته بودن، زدن، بستوه اوردن


مه کم، بخار، ناصافی یاتیرگی هوا، ابهام، گرفته بودن، مغموم بودن، روشن نبودن مه، موضوعی (برای شخص)، متوحش کردن، زدن، بستوه آوردن، سرزنش کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a collection in the air of very fine particles, as of mist, smoke, or dust, that partly obscures vision of distant objects.
مشابه: fog, fume

- Without this haze, we could see the mountains from here.
[ترجمه ترگمان] بدون این مه، می توانستیم کوه ها را از اینجا ببینیم
[ترجمه گوگل] بدون این غبار، ما می توانیم کوه ها را از اینجا ببینیم

(2) تعریف: an unclear or confused state, esp. of one's mind or emotions.
مشابه: fog, muddle, trance

- My mind was in a haze, and I simply couldn't make any decisions.
[ترجمه ترگمان] ذهنم در هاله ای از مه فرورفته بود، و من نمی توانستم هیچ تصمیمی بگیرم
[ترجمه گوگل] ذهنم درگیر بود و من نمی توانستم تصمیمی بگیرم
- The tragedy left him in a haze for months.
[ترجمه Melika] این تراژدی او را ماه ها در هاله ای از ابهام رها کرد
[ترجمه ترگمان] این تراژدی او را ماه ها در هاله ای از دود رها کرد
[ترجمه گوگل] این فاجعه ماهها او را در یک مهتابی ترک کرد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hazes, hazing, hazed
مشتقات: hazer (n.)
• : تعریف: to subject (someone, esp. a newcomer) to abusive treatment or to humiliating pranks or teasing, often as part of an initiation ceremony.

- The students who had hazed the freshmen were suspended from school.
[ترجمه ترگمان] دانشجویانی که hazed را اخراج کرده بودند از مدرسه به حالت تعلیق درآمدند
[ترجمه گوگل] دانش آموزانی که تازه دانش آموزانی داشتند از مدرسه به حالت تعلیق درآمده بودند
- Some fraternities haze their new pledges during what they call "hell week."
[ترجمه نیک باور] برخی انجمن های برادری در زمانی که �هفته جهنمی� می نامند، متعهدان جدید خود را آزمون می کنند.
[ترجمه ترگمان] برخی از اعضای انجمن وعده های جدید خود را در طی آنچه که \"هفته جهنم\" می نامند، به وجود می آورند
[ترجمه گوگل] بعضی از برادران در طی آنچه که آنها را 'هفته جهنم' می نامند، وعده های جدید خود را می پوشانند

• fog, mist; obscurity, vagueness
treat someone new in a humiliating manner; harass, humiliate (nautical)
a haze is a kind of mist caused by heat or something such as dust in the air.

دیکشنری تخصصی

[سینما] مه رقیق / هوای تیره و تار - مه عکاسی - فیلتر مه رقیق
[نساجی] تیرگی - کدری - تاریکی
[پلیمر] مه گونی
[آب و خاک] غبار مه

مترادف و متضاد

ابهام (اسم)
ambiguity, obscurity, equivocation, haze, fog, mist, amphibology, moss

مه (اسم)
haze, fog, mist, brume, may, pea souper

بخار (اسم)
haze, vapor, gas, fume, brume, steam, reek

مه کم (اسم)
haze

روشن نبودن مه (اسم)
haze

گرفته بودن (فعل)
haze

زدن (فعل)
cut off, cut, attain, get, strike, stroke, hit, play, touch, bop, lop, sound, haze, amputate, beat, slap, put on, tie, fly, clobber, slat, belt, whack, drub, mallet, chap, throb, imprint, knock, pummel, bruise, pulsate, spray, bunt, pop, frap, smite, nail, clout, poke, ding, shoot, pound, inject, lam, thwack, snip

بستوه اوردن (فعل)
annoy, hurry, pester, haze, worry, harass, beset, hare, harry, plague

سرزنش کردن (فعل)
snub, snap, blame, reproach, haze, censure, trounce, rebuke, berate, scold, upbraid, chide, twit, reprove, call down, taunt, jack, objurgate, dispraise, vituperate, reprimand, reprehend, tongue-lash

cloudy air


Synonyms: brume, cloud, dimness, film, fog, fumes, ground clouds, haziness, indistinctness, miasma, mist, murk, obscurity, smog, smokiness, smother, soup, steam, vapor


Antonyms: clarity, clearness


جملات نمونه

1. a morning haze had blurred the distant homes
مه بامدادی خانه های دور دست را مبهم کرده بود.

2. in a haze of disblief
با گیجی ناشی از ناباوری

3. in summertime, the mountains of kashan haze with heat
در تابستان کوه های کاشان در اثر حرارت دمه می گیرند.

4. I couldn't see her through the haze of smoke.
[ترجمه Mahsa] من نمیتوانم اورا به خاطر دودببینم
[ترجمه یاور حبیبی] نمی توانستم او را در میان دود سیگار ببینم.
[ترجمه ترگمان]از میان دود سیگار نمی توانستم او را ببینم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم او را از طریق دود دود ببینم

5. Don't haze the new roommate, he's my cousin.
[ترجمه ترگمان]به هم ون خونه جدید نگاه نکن، اون پسر عموی منه
[ترجمه گوگل]همسایه جدید خود را نگران نکنید، او پسر عموی من است

6. They vanished into the haze near the horizon.
[ترجمه ترگمان]به مه نزدیک افق ناپدید شدند
[ترجمه گوگل]آنها در نزدیکی افق ناپدید شدند

7. The road through the desert shimmered in the haze.
[ترجمه ترگمان]راه میان صحرا در هاله ای از مه می درخشید
[ترجمه گوگل]جاده ای که در بیابان قرار دارد در دنیای درهم ریخت

8. I/My mind was in a complete haze.
[ترجمه ترگمان]ذهنم در هاله ای از ابهام فرو رفت
[ترجمه گوگل]من / ذهن من در یک مه کامل بود

9. We sat drinking in a haze of cigarette smoke.
[ترجمه ترگمان]در هاله ای از دود سیگار نشستیم
[ترجمه گوگل]ما نوشیدنی را در مه سیگار کشیدیم

10. Aurora felt the opium haze enfold her.
[ترجمه ترگمان]اورورا احساس می کرد که غبار تریاک او را فرا می گیرد
[ترجمه گوگل]آئورورا احساس می کرد که مهبل تریاک او را درگیر کرده است

11. I saw her through a haze of cigarette smoke.
[ترجمه ترگمان]او را در میان هاله ای از دود سیگار دیدم
[ترجمه گوگل]من او را از طریق مه دود سیگار دیدم

12. Meetings are always conducted in a haze of cigarette smoke.
[ترجمه ترگمان]جلسات همیشه در هاله ای از دود سیگار انجام می شوند
[ترجمه گوگل]جلسات همیشه در مه دود سیگار انجام می شود

13. He watched the world through a haze of tobacco smoke.
[ترجمه ترگمان]او دنیا را از میان هاله ای از دود توتون تماشا می کرد
[ترجمه گوگل]او جهان را از طریق دود دود تنباکو تماشا کرد

14. The haze usually clears by lunchtime.
[ترجمه ترگمان]مه معمولا هنگام ناهار خاموش می شود
[ترجمه گوگل]غبار معمولا با ناهار پاک می شود

15. In the evenings a blue haze hung in the valleys.
[ترجمه ترگمان]شب ها مه آبی رنگ در دره ها معلق بود
[ترجمه گوگل]در شب ها یک مه آبی در دره ها آویزان شد

A morning haze had blurred the distant homes.

مه بامدادی، خانه‌های دور دست را مبهم کرده بود.


in a haze of disblief

با گیجی ناشی از ناباوری


In summertime, the mountains of Kashan haze with heat.

در تابستان کوه‌های کاشان در اثر حرارت دمه می‌گیرند.


Her eyes hazed over when she sawe the tomb.

وقتی که قبر را دید چشمانش اشک‌آلود و گرفته شد.


پیشنهاد کاربران

ریزگرد

غبار جوّ

غبارآلود، مه آلود

Haze of drugs
گیجی یا نئشگی ناشی از دارو

آزار و اذیت کردن

haze ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: غبار 2
تعریف: ذرات ریز گردوخاک یا نمک پراکنده در بخشی از جوّ


کلمات دیگر: