کلمه جو
صفحه اصلی

festival


معنی : عید، جشنواره، شادمانی، عیدی، جشنی
معانی دیگر : (به ویژه مذهبی) عید، جشن و سرور، برگزاری (جشن)، سور، جشن گیری، بزم، شادیانه

انگلیسی به فارسی

جشنواره، عید، سور، شادمانی، جشنی، عیدی


جشنواره، عید، شادمانی، جشنی، عیدی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a day or more of celebration to commemorate a notable occasion, such as a religious holiday.
مترادف: celebration, feast, fete, holiday
مشابه: carnival, ceremony, fiesta, gala, holy day, jubilee, name day, occasion, revel, saturnalia

- December 13 is the festival of St. Lucia in Scandinavia.
[ترجمه ترگمان] ۱۳ دسامبر جشنواره سنت لوسیا در اسکاندیناوی است
[ترجمه گوگل] 13 دسامبر جشنواره سنت لوسیا در اسکاندیناوی است

(2) تعریف: a regularly occurring ceremony or celebration involving special activities or amusements.
مترادف: celebration, fete
مشابه: carnival, ceremony, feast, fiesta, gala, jubilee, occasion, revel, saturnalia

- We drank apple cider and carved pumpkins at the harvest festival.
[ترجمه ترگمان] ما cider سیب و کدوتنبل پخته شده را در جشنواره برداشت مصرف می کنیم
[ترجمه گوگل] ما سیب سیب و کوفته ها را در جشنواره برداشت نوشیدیم

(3) تعریف: a series of presentations, or a gathering of exhibitors in one or more of the fine arts, theater arts, or crafts, or such a gathering based on any of various central themes.
مشابه: carnival, fair

- Are you going to the folk music festival this weekend?
[ترجمه ترگمان] این آخر هفته به جشن موسیقی مردم می روید؟
[ترجمه گوگل] آیا این آخر هفته به جشنواره موسیقی عامه می روید؟
- We saw how they make Swiss cheese at the cheese festival.
[ترجمه ترگمان] ما دیدیم که چگونه پنیر سوئیسی در جشنواره پنیر درست می کنند
[ترجمه گوگل] ما شاهدیم که چگونه پنیر سوئیس را در جشنواره پنیر قرار می دهیم
صفت ( adjective )
• : تعریف: of or suited to a festival.
مترادف: celebratory, gala, holiday
مشابه: festive, gay, jolly, merry

- a festival atmosphere
[ترجمه ترگمان] فضای جشن
[ترجمه گوگل] فضای جشنواره

• holiday, celebration, carnival
celebratory, merry; pertaining to a celebration
a festival is an organized series of events and performances.
a festival is also a day or period when people have a holiday and celebrate some special event, often a religious one.

دیکشنری تخصصی

[سینما] جشنواره

مترادف و متضاد

عید (اسم)
feast, festival, holiday, holy day, high day

جشنواره (اسم)
festival

شادمانی (اسم)
jubilation, gaiety, mask, splurge, festival, merrymaking, lustihood

عیدی (صفت)
festive, festival, festal

جشنی (صفت)
festive, convivial, festival, festal

celebration


Synonyms: anniversary, carnival, commemoration, competition, entertainment, fair, feast, festivities, fete, field day, fiesta, gala, holiday, jubilee, merrymaking, treat


جملات نمونه

1. a film festival
جشنواره ی فیلم

2. a music festival
جشنواره ی موسیقی

3. a solemn festival
عید مذهبی

4. an international craft festival
جشنواره ی بین المللی هنرهای دستی

5. the hall had assumed a festival atmosphere
تالار حالت جشن و سرور به خود گرفته بود.

6. They organized the festival jointly with the French cultural service.
[ترجمه ترگمان]آن ها این جشنواره را به طور مشترک با خدمات فرهنگی فرانسه سازماندهی کردند
[ترجمه گوگل]آنها این جشنواره را با همکاری خدمات فرهنگی فرانسه سازماندهی کردند

7. A host of musicians will perform at the festival.
[ترجمه ترگمان]گروهی از نوازندگان در این جشنواره به اجرا درخواهد آمد
[ترجمه گوگل]میزبان نوازندگان در جشنواره حضور خواهند داشت

8. The pop festival passed off peacefully, despite the fears of local residents.
[ترجمه ترگمان]علی رغم ترس ساکنان محلی، جشنواره پاپ با آرامش تمام شد
[ترجمه گوگل]جشنواره پاپ به رغم ترس از ساکنان محلی، مسالمت آمیز بود

9. The Brighton Festival is held every year around May time.
[ترجمه ترگمان]جشنواره برای تن هر سال در حدود ماه مه برگزار می شود
[ترجمه گوگل]جشنواره برایتون هر ساله در اواسط ماه مه برگزار می شود

10. The festival remains a valuable showcase for new talent.
[ترجمه ترگمان]این جشنواره به عنوان یک نمایش ارزشمند برای استعدادهای جدید باقی مانده است
[ترجمه گوگل]این جشنواره یک نمایش ارزشمند برای استعدادهای جدید است

11. People usually eat sweet dumplings on the Lantern Festival.
[ترجمه ترگمان]مردم معمولا کلوچه شیرین رو در فستیوال \"فانوس\" میخورن
[ترجمه گوگل]مردم در جشنواره فانوس معمولا dumplings شیرین می خورند

12. Housewives are busy doing Spring Festival shopping.
[ترجمه ترگمان]زنان خانه دار مشغول خرید بهاره هستند
[ترجمه گوگل]زنان خانه دار مشغول انجام خرید جشنواره بهار هستند

13. The Spring Festival marks the beginning of the Chinese Lunar New Year.
[ترجمه ترگمان]جشنواره بهار نشانگر آغاز سال نوی میلادی در چین است
[ترجمه گوگل]جشنواره بهار نشانه آغاز سال نو چینی قمری است

14. The accusation of elitism seems unfair as the festival presents a wide range of music, with something to please everyone.
[ترجمه ترگمان]اتهام of ناعادلانه به نظر می رسد زیرا این جشنواره طیف وسیعی از موسیقی را ارائه می دهد، با چیزی که همه را خشنود می کند
[ترجمه گوگل]اتهامات مربوط به نخبه گرایی به نظر می رسد ناعادلانه است زیرا جشنواره طیف وسیعی از موسیقی را ارائه می دهد و چیزی به همه می دهد

15. The proceeds of today's festival will go to several local charities.
[ترجمه ترگمان]عواید این جشنواره به چندین موسسه خیریه محلی خواهد رسید
[ترجمه گوگل]درآمد حاصل از جشنواره امروز به چندین موسسه خیریه محلی می رود

16. Without the patronage of several large firms, the festival could not take place.
[ترجمه ترگمان]بدون حمایت چندین شرکت بزرگ، این فستیوال نتوانست برگزار شود
[ترجمه گوگل]جشنواره نمی تواند بدون حمایت از چندین شرکت بزرگ برگزار شود

17. The Qingming Festival is an opportunity to remember and honour our deceased ancestors.
[ترجمه ترگمان]جشنواره Qingming فرصتی است برای به یاد آوردن و تجلیل از اجداد مرحوم ما
[ترجمه گوگل]جشنواره چینگینگ فرصتی برای به یاد آوردن و احترام اجداد مرحوم ما است

18. The boat races during the Dragon Boat Festival are traditional customs to attempts to rescue the patriotic poet Chu Yuan. Chu Yuan drowned on the fifth day of the fifth lunar month in 277 B. C. Chinese citizens now throw bamboo leaves filled with cooked rice into the water. Therefore the fish could eat the rice rather than the hero poet. This later on turned into the custom of eating tzungtzu and rice dumplings.
[ترجمه ترگمان]این قایق در طول جشنواره قایق اژدها در تلاش برای نجات شاعر میهن پرست، چو یوآن است چو در پنجمین روز پنجمین ماه از ماه قمری (۲۷۷ B)غرق شد ج در حال حاضر شهروندان چینی برگ های بامبو را با برنج پخته شده به داخل آب می ریزند بنابراین، ماهی می تواند برنج را به جای شاعر قهرمان بخورد این کار بعدها تبدیل به عادت غذا خوردن و dumplings شد
[ترجمه گوگل]مسابقه قایق در جشنواره قایق اژدها گنجایش سنتی برای تلاش برای نجات شاعر وطن پرست چو یوآن است چو یوان در روز پنجم ماه پنجم ماه در 277 درجه ب اکتساب غرق شد شهروندان چینی اکنون برگ های بامبو پر از برنج پخته شده را به آب می اندازند بنابراین ماهی می تواند به جای شاعر قهرمان، برنج مصرف کند این بعدا تبدیل به آداب غذا خوردن تنگانتزو و پودرهای برنج شد

the planting and harvest festivals of primitive people

اعیاد (وابسته به) کاشتن و درو در میان مردم بدوی


the great Christian festivals of Trinity Sunday and Corpus Christi

اعیاد بزرگ مسیحی (به نام‌های) «یکشنبه‌ی تثلیث» و «بدن عیسی»


a music festival

جشنواره‌ی موسیقی


a film festival

جشنواره‌ی فیلم


The hall had assumed a festival atmosphere.

تالار حالت جشن و سرور به خود گرفته بود.


پیشنهاد کاربران

برای مثال food festival

جشنواره

جشنواره
مثال:جشنواره غذا
به انگلیسی:The food festival


کلمات دیگر: