1. We hoped the incident would not disrupt the harmony that existed between the brothers.
ما امیدوار بودیم که درگیری، توافقی را که بین برادرها بود، به هم نزند
2. I am sympathetic to Warren because his plans are in harmony with mine.
من با "وارن" هم فکر هستم چون نقشه های او با طرح های من، همخوانی دارند
3. We responded to the harmony of the song by humming along.
ما به هارمونی آهنگ با زمزمه ی همزمان، پاسخ دادیم
4. the harmony of humans and the environment
سازگاری انسان با محیط
5. in harmony (with)
در هماهنگی(با)،در همدلی با
6. primitive humans lived in harmony with nature
انسان های آغازین در هماهنگی با طبیعت زندگی می کردند.
7. the two sang in harmony
آن دو هماهنگ آواز خواندند.
8. they worked together in harmony
آنان با هماهنگی با هم کار می کردند.
9. we must establish a harmony between our needs and those of others
ما می بایستی بین نیازهای خود و نیازهای دیگران هماهنگی ایجاد کنیم.
10. they live in peace and harmony
آنان در صلح و صفا و هماهنگی زندگی می کنند.
11. labor and management should work in harmony
کارگر و کارفرما باید هماهنگ باشند.
12. the details of the design have harmony
اجزای طرح با هم جور در می آیند.
13. the multitude as well as the harmony of nature
انبوهی و همچنین هماهنگی جزئیات عالم طبیعت
14. My cat and dog live in perfect harmony.
[ترجمه ترگمان]گربه و سگ من با هماهنگی کامل زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]گربه و سگ من در هماهنگی کامل زندگی می کنند
15. The harmony of sea and sky makes a beautiful picture.
[ترجمه ترگمان]هماهنگی دریا و آسمان یک تصویر زیبا می سازد
[ترجمه گوگل]هماهنگی دریا و آسمان یک تصویر زیبا می سازد
16. We must try to live in peace and harmony with ourselves and those around us.
[ترجمه ترگمان]ما باید در صلح و هماهنگی با خودمان و اطرافیان خود زندگی کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید سعی کنیم در صلح و آرامش با خودمان و اطرافیانمان زندگی کنیم
17. A new sense of harmony developed in the community.
[ترجمه ترگمان]حس جدیدی از هماهنگی در جامعه ایجاد شد
[ترجمه گوگل]احساس جدیدی از هماهنگی در جامعه ایجاد شده است
18. They try to foster harmony between different groups of people.
[ترجمه ترگمان]آن ها تلاش می کنند که هماهنگی بین گروه های مختلف مردم را ترویج کنند
[ترجمه گوگل]آنها سعی می کنند هماهنگی بین گروه های مختلف مردم را تقویت کنند
19. We must ensure that tourism develops in harmony with the environment.
[ترجمه ترگمان]ما باید اطمینان حاصل کنیم که توریسم در هماهنگی با محیط رشد می کند
[ترجمه گوگل]ما باید اطمینان حاصل کنیم که گردشگری در هماهنگی با محیط زیست توسعه می یابد
20. Your suggestions are not in harmony with the aims of this project.
[ترجمه ترگمان]پیشنهادها شما هماهنگی با اهداف این پروژه نیست
[ترجمه گوگل]پیشنهادات شما با اهداف این پروژه سازگار نیست
21. The choir sings in four-part harmony.
[ترجمه ترگمان]گروه کر در هماهنگی چهار بخشی آواز می خواند
[ترجمه گوگل]گروه کر در چهار بخش تقدیم می کند