(جمع) تصویرها و (غیره ی) هنرمند یا دوران هنری بخصوص، (هنر نشان دادن از راه تصویر و تندیس و غیره) پیکر نگاری، تندیس پردازی، (شناخت نمادها و مطالب و موضوعات هنرهای بصری و رده بندی و تفسیر آنها) نگاره شناسی، فرتورشناسی، پیکر شناسی، پیکر نگار
iconography
(جمع) تصویرها و (غیره ی) هنرمند یا دوران هنری بخصوص، (هنر نشان دادن از راه تصویر و تندیس و غیره) پیکر نگاری، تندیس پردازی، (شناخت نمادها و مطالب و موضوعات هنرهای بصری و رده بندی و تفسیر آنها) نگاره شناسی، فرتورشناسی، پیکر شناسی، پیکر نگار
انگلیسی به فارسی
پیکر نگار
نماد هنر
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
حالات: iconographies
مشتقات: iconographer (n.)
حالات: iconographies
مشتقات: iconographer (n.)
• (1) تعریف: the representation of meanings, esp. conventional ones, by visual symbols or images.
• (2) تعریف: the study of such representation, often in the work of a particular artist, period, or the like; iconology.
• (3) تعریف: the symbols or images of a particular artist, period, or culture.
- the iconography of ancient Egypt
[ترجمه ترگمان] the مصر باستان
[ترجمه گوگل] نمادگرایی مصر باستان
[ترجمه گوگل] نمادگرایی مصر باستان
• representation of ideas or meanings through visual images; study of such images
دیکشنری تخصصی
[سینما] خصوصیات ویژه
جملات نمونه
1. hindu iconography
نگاره شناسی هندوان
2. william blake's iconography
نگاره های ویلیام بلیک
3. I am studying the iconography of Islamic texts, with special reference to the representation of women.
[ترجمه ترگمان]من در حال مطالعه iconography متون اسلامی با توجه ویژه به نمایش زنان هستم
[ترجمه گوگل]من در حال مطالعه پیکرنگاری متون اسلامی هستم، با اشاره ویژه به نمایندگی زنان
[ترجمه گوگل]من در حال مطالعه پیکرنگاری متون اسلامی هستم، با اشاره ویژه به نمایندگی زنان
4. The iconography of this picture is fascinating.
[ترجمه ترگمان]The این تصویر جذاب است
[ترجمه گوگل]نمادگرایی این تصویر جالب است
[ترجمه گوگل]نمادگرایی این تصویر جالب است
5. Pollock visited the exhibition daily and assimilated its iconography and stylistic innovation.
[ترجمه ترگمان]پولاک به طور روزانه از نمایشگاه دیدن کرده و iconography و نوآوری های سبکی اش را جذب کرده است
[ترجمه گوگل]پولاک روزانه این نمایشگاه را بازدید کرد و آن را پیکرنگاری و نوآوری سبک را جذب کرد
[ترجمه گوگل]پولاک روزانه این نمایشگاه را بازدید کرد و آن را پیکرنگاری و نوآوری سبک را جذب کرد
6. Cowboys and prospectors dominate the neon iconography of the hotels along Fremont Street, the older part of town.
[ترجمه ترگمان]Cowboys و جویندگان الماس بر the نیونی هتل ها در امتداد خیابان فرمونت تسلط داشتند که قسمت قدیمی تر شهر بود
[ترجمه گوگل]کابوی ها و آدمکش ها بر پیکر نئون نئون هتل ها در خیابان فریمونت، قسمت قدیم شهر تسلط دارند
[ترجمه گوگل]کابوی ها و آدمکش ها بر پیکر نئون نئون هتل ها در خیابان فریمونت، قسمت قدیم شهر تسلط دارند
7. But if Mr Winchester's iconography is sometimes suspect, his opus is almost unfailingly entertaining.
[ترجمه ترگمان]اما اگر iconography Mr برخی اوقات مظنون باشد، آثار او تقریبا بدون وقفه سرگرم کننده است
[ترجمه گوگل]اما اگر نمادگرافی آقای وینچستر گاهی اوقات مشکوک باشد، او به ندرت سرگرم کننده است
[ترجمه گوگل]اما اگر نمادگرافی آقای وینچستر گاهی اوقات مشکوک باشد، او به ندرت سرگرم کننده است
8. With the worship of Amida, a new Buddhist iconography arose.
[ترجمه ترگمان]با پرستش of، یک مجسمه بودا جدید از جا بلند شد
[ترجمه گوگل]با پرستش آمیدا، یک پیکرنگاری جدید بودایی روبرو شد
[ترجمه گوگل]با پرستش آمیدا، یک پیکرنگاری جدید بودایی روبرو شد
9. Scattered across feminist iconography, it makes points about women's issues which are usually clear and concise.
[ترجمه ترگمان]در بین iconography فمینیستی، این موضوع به موضوعات مربوط به زنان اشاره می کند که معمولا واضح و مختصر هستند
[ترجمه گوگل]پلاتینی در سراسر پیکرنگاری فمینیستی، آن را نقاط در مورد مسائل زنان است که معمولا روشن و مختصر است
[ترجمه گوگل]پلاتینی در سراسر پیکرنگاری فمینیستی، آن را نقاط در مورد مسائل زنان است که معمولا روشن و مختصر است
10. Even questions of iconography were barely touched upon.
[ترجمه ترگمان]حتی سوال هایی که در ذهنم حک مفرما بود به سختی لمسش کردم
[ترجمه گوگل]حتی سوالات مربوط به پیکرنگاری نیز به سختی لمس شد
[ترجمه گوگل]حتی سوالات مربوط به پیکرنگاری نیز به سختی لمس شد
11. Similarly, her often fey iconography suggests her interest in the supernatural.
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه، iconography often او علاقه خود را به ماورای طبیعی نشان می دهد
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، پیکرنگاری او اغلب مملو از علاقه او به فراطبیعت است
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، پیکرنگاری او اغلب مملو از علاقه او به فراطبیعت است
12. An accessory is merely a piece of iconography, used to express individual identity.
[ترجمه ترگمان]یک وسیله جانبی صرفا یک تکه of است که برای بیان هویت فرد مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]لوازم جانبی صرفا یک قطعه ای از تاریخنگاری است که برای بیان هویت فردی استفاده می شود
[ترجمه گوگل]لوازم جانبی صرفا یک قطعه ای از تاریخنگاری است که برای بیان هویت فردی استفاده می شود
13. Analyses of the text and iconography will be published promptly in an academic journal in 200
[ترجمه ترگمان]تحلیل های متن و iconography در یک مجله علمی در ۲۰۰ منتشر خواهند شد
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل متن و iconographic خواهد شد به سرعت در یک مجله دانشگاهی در 200 منتشر شد
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل متن و iconographic خواهد شد به سرعت در یک مجله دانشگاهی در 200 منتشر شد
14. Objective To explore the characteristics of clinic and iconography in cerebral schistosomiasis.
[ترجمه ترگمان]هدف بررسی ویژگی های کلینیک و iconography در schistosomiasis مغزی
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی ویژگی های کلینیک و پیکرنگاری در شیستوزومیازیس مغزی
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی ویژگی های کلینیک و پیکرنگاری در شیستوزومیازیس مغزی
15. Here, I combine a number of methodological approaches: iconography, style analysis, sociology and psychology.
[ترجمه ترگمان]در اینجا چند رویکرد روش شناسی را ترکیب می کنم: iconography، آنالیز سبک، جامعه شناسی و روان شناسی
[ترجمه گوگل]در اینجا، من تعدادی از رویکردهای روش شناختی را ترکیب می کنم: داستانی، تحلیل سبک، جامعه شناسی و روانشناسی
[ترجمه گوگل]در اینجا، من تعدادی از رویکردهای روش شناختی را ترکیب می کنم: داستانی، تحلیل سبک، جامعه شناسی و روانشناسی
William Blake's iconography
نگارههای ویلیام بلیک
Hindu iconography
نگارهشناسی هندوان
پیشنهاد کاربران
شمایل نگاری
نمادگرایی
iconography ( هنرهای تجسمی )
واژه مصوب: شمایلنگاری
تعریف: عمل تصویر کردن شمایل
واژه مصوب: شمایلنگاری
تعریف: عمل تصویر کردن شمایل
کلمات دیگر: