کلمه جو
صفحه اصلی

juvenile


معنی : نوجوان، خردسال، کودکانه، بچگانه، احمقانه، در خور جوانی، ویژه نو جوانان
معانی دیگر : جوان، طفل، بچه، (زمین شناسی ـ در مورد گاز یا آب و غیره: خارج شونده از اعماق زمین برای اولین بار) نخستین (magmatic هم می گویند)، (گیاه شناسی ـ جانورشناسی: گیاه یا جانور جوانی که از نظر شکل و ویژگی های دیگر با نوع بالغ خود فرق دارد) نونهال، جوانچه، جوانی، وابسته به جوانی یا نوجوانی، نونهالانه، نونهالی، هنرپیشه ای که نقش نوجوانان را بازی می کند، (امریکا) کتاب برای نوجوانان، کتاب خردسالان، (اسبدوانی و اسب پروری) اسب مسابقه ای دوساله

انگلیسی به فارسی

نوجوان، در خور جوانی، ویژه نو جوانان


نوجوان، خردسال، بچگانه، کودکانه، در خور جوانی، ویژه نو جوانان، احمقانه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not yet having attained maturity; not adult; young.
مترادف: immature, young, youthful
متضاد: adult
مشابه: adolescent, childish, minor, preteen, pubescent, teen-age

(2) تعریف: characteristic of or appropriate for a juvenile person.
مترادف: young, youthful
متضاد: adult
مشابه: adolescent, childish, preteen, pubescent, puerile, teen-age

(3) تعریف: intellectually immature; childish.
مترادف: callow, childish, immature, jejune, puerile
متضاد: mature
مشابه: adolescent, green, teen-age, unripe, young
اسم ( noun )
مشتقات: juvenilely (adv.), juvenileness (n.), juvenility (n.)
• : تعریف: one who is not yet an adult; young person; adolescent.
مترادف: adolescent, kid, minor, teen-ager, youngster, youth
متضاد: adult
مشابه: child, fledgling, preteen, youngling

• young person, youth, adolescent
young; of or pertaining to youth or young people; childish, immature
a juvenile is a child or young person who is not yet old enough to be regarded as an adult; a formal use.
juvenile activity or behaviour involves young people who are not adults.
you can describe someone's behaviour as juvenile if you think that it is silly or immature.

دیکشنری تخصصی

[سینما] بازیگر جوان
[زمین شناسی] جوان
[آب و خاک] جوان

مترادف و متضاد

نوجوان (اسم)
adolescent, teenager, juvenile, youngster, stripling, younker, teener

خردسال (صفت)
juvenile, minor, underage

کودکانه (صفت)
silly, juvenile, childish, puerile, infantine

بچگانه (صفت)
little, silly, juvenile, young, childlike, childish, puerile, infantile, small-fry

احمقانه (صفت)
senseless, silly, juvenile, insane, childish, puerile, potty, infatuated, doltish, highland, spooney, spoony

در خور جوانی (صفت)
juvenile

ویژه نو جوانان (صفت)
juvenile

childish


Synonyms: adolescent, babyish, beardless, blooming, boyish, budding, callow, childlike, developing, formative, fresh, girlish, green, growing, immature, inexperienced, infant, infantile, jejune, junior, kid stuff, milk-fed, naive, pubescent, puerile, teenage, tender, undeveloped, unfledged, unripe, unsophisticated, unweaned, vernal, young, younger, youthful


Antonyms: adult, grown-up, mature


young person


Synonyms: adolescent, boy, child, girl, infant, kid, minor, youngster, youth


Antonyms: adult


جملات نمونه

1. My sister is known in the family as a juvenile delinquent.
خواهرم در خانواده به عنوان یک نوجوان بزهکار شناخته شده است

2. Paula is still young enough to wear juvenile fashions.
پائولو هنوز به اندازه کافی نوجوان است که لباس های جوانانه بپوشد

3. Ellen used to devour "Cinderella" and other stories for juveniles.
الن عادت داشت داستان های "سیندرلا" و سایر داستان های کودکانه را بخواند

4. juvenile delinquent
نوجوان بزهکار

5. juvenile gases
گازهای نخستین

6. juvenile magazines
مجله های بچه ها

7. juvenile waters
آب های جوان

8. a juvenile period that is essentially asexual
دوران جوانی که اصولا غیر جنسی است.

9. ten juvenile years of my life
ده سال جوانی من

10. that man's behavior was juvenile
رفتار آن مرد بچگانه بود.

11. part of his work is to counsel juvenile delinquents
بخشی از کار او اندرز دادن به جوانان بزهکار است.

12. He is an expert in juvenile delinquency.
[ترجمه ترگمان]او متخصص بزهکاری نوجوانان است
[ترجمه گوگل]او متخصص قربانیان نوجوان است

13. The increase in juvenile crime is a blot on our time.
[ترجمه ترگمان]افزایش جرم نوجوانان لکه ننگی بر زمان ماست
[ترجمه گوگل]افزایش جرم و جنایت نوجوانان در زمان ماست

14. There is little evidence that juvenile criminality is increasing at a very much greater rate than crime in general.
[ترجمه ترگمان]شواهد کمی وجود دارد مبنی بر اینکه جرائم نوجوانان نسبت به جرم به میزان بسیار بیشتری نسبت به جرم در حال افزایش است
[ترجمه گوگل]شواهد کمی وجود دارد که جنایات نوجوانان به میزان بسیار بیشتری نسبت به جنایات به طور کلی افزایش می یابد

15. The defendant appeared at the juvenile court yesterday.
[ترجمه ترگمان]متهم دیروز در دادگاه نوجوانان ظاهر شد
[ترجمه گوگل]متهم در دیوان نوجوانان ظاهر شد

16. Shortly Tom came upon the juvenile pariah of the village.
[ترجمه ترگمان]کمی بعد تام به آن سرزمین منفور دهکده رسید
[ترجمه گوگل]به تازگی تام آمد برهمه نوجوانان روستا

17. Juvenile crime is increasing at a terrifying rate.
[ترجمه ترگمان]جرم نوجوانان با نرخ هولناک رو به افزایش است
[ترجمه گوگل]جرایم نوجوانان در حال افزایش است

18. His early work is rather precious and juvenile.
[ترجمه ترگمان]کار اولیه او نسبتا ارزشمند و نوجوان است
[ترجمه گوگل]کار زودهنگام او نسبتا گرانبها و نوجوان است

19. Rachael is playing the juvenile lead in the Christmas show.
[ترجمه ترگمان]ریچل در مراسم کریسمس رهبری نوجوان را بازی می کند
[ترجمه گوگل]راشل در نمایش کریسمس سرنوشت نوجوانان را بازی می کند

20. The authorities are at their wits'end about juvenile delinquency.
[ترجمه ترگمان]مقامات در هوش خود هستند تا به بزهکاری نوجوانان پایان دهند
[ترجمه گوگل]مقامات در مورد عواقب قانونی آنها در رابطه با مجازات نوجوانان هستند

21. He was shipped off to a juvenile detention center.
[ترجمه ترگمان]او را به یک مرکز بازداشت نوجوانان انتقال داده بودند
[ترجمه گوگل]او به یک بازداشتگاه نوجوان فرستاده شد

22. The problem of juvenile delinquency presented itself for the attention from the whole society.
[ترجمه ترگمان]مشکل بزهکاری نوجوانان به خاطر توجه همه جامعه به خود ارائه شد
[ترجمه گوگل]مشکل بزهکاری نوجوانان خود را برای توجه همه جامعه اعلام کرد

The leader of a band of juveniles who stole.

رهبر یک دسته نوجوانانی که دزدی می‌کردند.


That man's behavior was juvenile.

رفتار آن مرد بچگانه بود.


juvenile magazines

مجله‌های بچه‌ها


juvenile waters

آب‌های جوان


juvenile gases

گازهای نخستین


A juvenile period that is essentially asexual.

دوران جوانی که اصولاً غیر‌جنسی است.


ten juvenile years of my life

ده سال جوانی من


پیشنهاد کاربران

چقدر تلفظ اش شبیه همان� جوانی� گفتن خودمان است ، شاید از فارسی گرفته شده است. جو ونایل یا جوانی

نوجوان، در خور جوانی
may بهار جوانی ریعان شبابhey day
اوج خوش بختی

نابالغ ( osteology )

نونهال


کلمات دیگر: