کلمه جو
صفحه اصلی

keyboard


معنی : ردیف مضراب، صفحه کلید، ردیف حروف، دخول صفحه کلیدی
معانی دیگر : (پیانو) ردیف کلیدها، (ماشین تحریر و کامپیوتر و غیره) ردیف حروف، ردیف شستی ها، بژنگان، (چاپ و غیره) با ردیف حروف (یا صفحه کلید و یا بژنگان) حروف چینی کردن، (کامپیوتر)دخول صفحه کلیدی کردن، درون داد کردن، در بژنگ کردن، درماشین تحریر ردیف حروف

انگلیسی به فارسی

صفحه کلید، ردیف مضراب، (درماشین تحریر) ردیف حروف


صفحه کلید


صفحه کلید، ردیف مضراب، ردیف حروف، دخول صفحه کلیدی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a row or rows of keys used to operate a piano, typewriter, computer, or the like.

(2) تعریف: any musical instrument with keys like a piano.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: keyboards, keyboarding, keyboarded
مشتقات: keyboarder (n.), keyboardist (n.)
(1) تعریف: to enter (data) into a computer using a keyboard.

(2) تعریف: to typeset (text) using a keyboard-operated typesetting machine.

• panel of keys by which a machine is operated (as in a computer, typewriter, etc.); row of keys of a musical instrument (as in a piano, accordion, etc.)
the keyboard of a typewriter or a computer terminal is the set of keys that you press in order to operate it.
the keyboard of a piano or organ is the set of black and white keys that you press in order to play it.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] صفحه کلید - صفحه کلید - دستگاه ورودی اولیه کامپیوتر برای داده های الفبای عددی. انواع گوناگونی از طرحهای صفحه کلید وجود دارد که وجود الفبا و اعداد در همه ی آنها یکسان است، اما تفاوت قابل توجهی در قرار گرفتن کاراکترهای کمکی، کلیدهای ویرایشی، و کلیدهای وظیفه مند در میان آنها دیده می شود. اکثر صفحه کلیدها در سمت راست، یک بخش عددی برای تایپ عدد دارند. برخی از صفحه کلیدها ابزار اشاره گر ماوس دارند ؛ این وسایل برای ترسیم دقت کافی ندارند، اما برای انتخاب گزینه مناسب اند . وقتی کامپیوتر جدیدی می خرید، صفحه کلید را کاملاً ارزیابی کنید . بعضی از کلیدها از وسط تا می شوند و می توان دستها را در موقعیت بهتری قرار داد. پرداخت اندکی پول بیشتر برای یک صفحه کلید می تواند سرمایه گذاری عاقلانه باشد. افزون بر این، صفحه کلید، بخشی از کامپیوتر است که همواره با آن سروکار دارید.
[برق و الکترونیک] صفحه کلید ماتریسی از کلیدها برای دادن اطلاعات به صورت دستی به رایانه . - صفحه کلید
[ریاضیات] صفحه کلید
[سینما] میز سوئیچ
[ریاضیات] صفحه ی کلید، صفحه ی کلیدی، تخته ی کلید، صفحه ی شستی ها، مجموعه ی شستی ها

مترادف و متضاد

ردیف مضراب (اسم)
clavier, keyboard

صفحه کلید (اسم)
keyboard

ردیف حروف (اسم)
keyboard

دخول صفحه کلیدی (اسم)
keyboard

row of keys


Synonyms: clavier, console, claviature, manual, blacks and whites, the eighty-eight, ivories, piano


جملات نمونه

1. electronic keyboard
(کامپیوتر) صفحه کلید الکترونیکی

2. a piano keyboard has black and white keys
ردیف کلیدهای پیانو (بژنگان پیانو) کلیدهای سیاه و سفید دارد.

3. hand's sweeping the piano keyboard
دستانی که بر روی کلیدهای پیانو حرکت می کرد

4. I was expected to familiarise myself with the keyboard.
[ترجمه ترگمان]انتظار داشتم با صفحه کلید ضربه بزنم
[ترجمه گوگل]انتظار داشتم خودم را با صفحه کلید آشنا کنم

5. He studied the keyboard carefully, one finger poised.
[ترجمه ترگمان]با دقت صفحه کلید را مطالعه کرد، یک انگشت روی صفحه کلید قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او به دقت مطالعه کرد، یک انگشت خوابیده بود

6. The machine is operated through the keyboard.
[ترجمه ترگمان]ماشین از طریق صفحه کلید عمل می کند
[ترجمه گوگل]این دستگاه از طریق صفحه کلید عمل می کند

7. Most computer users have never received any formal keyboard training. Consequently, their keyboard skills are inefficient.
[ترجمه ترگمان]اکثر کاربران کامپیوتر هرگز هیچگونه آموزش رسمی از صفحه کلید دریافت نکرده اند در نتیجه، مهارت های صفحه کلید آن ها ناکارآمد است
[ترجمه گوگل]اکثر کاربران کامپیوتر هرگز آموزش رسمی صفحه کلید را دریافت نکرده اند در نتیجه، مهارت های صفحه کلید آنها ناکارآمد می باشد

8. The program locks the keyboard until a password is given.
[ترجمه ترگمان]این برنامه صفحه کلید را قفل می کند تا رمز عبور داده شود
[ترجمه گوگل]این برنامه قفل صفحه کلید را تا زمانی که رمز عبور داده شده است

9. He tapped out a few words on the keyboard.
[ترجمه ترگمان]چند کلمه ای روی صفحه کلید ضربه زد
[ترجمه گوگل]او چند کلمه را روی صفحه کلید گذاشت

10. I bought a keyboard in the supermarket yesterday.
[ترجمه ترگمان]دیروز یک کیبورد را در سوپرمارکت خرید
[ترجمه گوگل]دیروز در یک سوپرمارکت یک صفحه کلید خریدم

11. He played the song on his keyboard.
[ترجمه ترگمان]آهنگ سرود را می نواخت
[ترجمه گوگل]او آهنگ را روی صفحه کلید خود پخش کرد

12. The keyboard has a black plastic casing.
[ترجمه ترگمان]صفحه کلید روکش پلاستیکی سیاه دارد
[ترجمه گوگل]صفحه کلید دارای پوشش پلاستیکی سیاه است

13. He began pounding the keyboard of his computer.
[ترجمه ترگمان]شروع به کوبیدن صفحه کلید کرد
[ترجمه گوگل]او شروع به تکان دادن صفحه کلید کامپیوتر خود کرد

14. Finish off by cleaning the monitor and the keyboard.
[ترجمه ترگمان]با تمیز کردن مانیتور و صفحه کلید تمام کنید
[ترجمه گوگل]تمیز کردن مانیتور و صفحه کلید را خاتمه دهید

15. She tapped away at her keyboard.
[ترجمه ترگمان]با صفحه کلید ضربه زد
[ترجمه گوگل]او در صفحه کلید خود دور زد

16. He hammered out "NO" on the keyboard.
[ترجمه ترگمان]او با چکش \"نه\" روی صفحه کلید ضربه زد
[ترجمه گوگل]او بر روی صفحه کلید 'NO' را چک کرد

A piano keyboard has black and white keys.

ردیف کلیدهای پیانو (بژنگان پیانو) کلیدهای سیاه و سفید دارد.


دانشنامه عمومی

کلیدگان.


پیشنهاد کاربران

صفحه کلید کیبورد

( کامپیوتر، ماشین تحریر ) صحفه کلید

( در موسیقی ) اُرگ


کلمات دیگر: