کلمه جو
صفحه اصلی

anomalous


معنی : مغایر، غیر عادی، بی مورد، بی شباهت، خارج از رسم، غیر متشابه، بی ترتیب
معانی دیگر : ناهمسان، نابهنجار، خلاف قاعده، متناق­

انگلیسی به فارسی

غیرعادی، خارج از رسم، بی‌مورد، مغایر، متناقض، بی‌شباهت، غیر‌متشابه


بی نظیر، غیر عادی، بی شباهت، خارج از رسم، مغایر، غیر متشابه، بی مورد، بی ترتیب


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: anomalousness (n.)
(1) تعریف: differing from the norm, standard, or common type or rule; abnormal.
مترادف: aberrant, abnormal, anomalistic, deviant, odd, unnatural
متضاد: normal
مشابه: curious, deviate, different, divergent, eccentric, erratic, exceptional, offbeat, queer, singular, strange, uncommon, unconventional, unusual

- Before the changes were made at the school, such high test scores had been anomalous.
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه تغییرات در مدرسه انجام شود، چنین نمرات امتحانی غیر عادی بود
[ترجمه گوگل] قبل از اینکه تغییرات در مدرسه انجام شود، نمرات آزمون های بسیار بالاتری وجود داشت

(2) تعریف: inconsistent or incongruous.
مترادف: contradictory, irregular
متضاد: typical
مشابه: contrary, freak, variable

• abnormal, irregular, unusual, exceptional
something that is anomalous is different from what is normal or expected; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] 1- ناهمسان، نابهنجار، خلاف قاعده، غیرعادى 2- ناجور، متناقض، بی رویه، نامناسب، منحرف، سامان گریز، ناهنجار

مترادف و متضاد

مغایر (صفت)
abhorrent, contrary, opposed, contradictory, adverse, different, alien, disagreeable, other, anomalous

غیر عادی (صفت)
abnormal, unusual, uncommon, eccentric, extraordinary, abnormous, utter, strange, odd, anomalous, irregular, unco, unwonted

بی مورد (صفت)
amiss, wrong, inappropriate, undue, unseasonable, inopportune, untimely, anomalous, inapposite, trumped-up

بی شباهت (صفت)
unlike, anomalous, dissimilar

خارج از رسم (صفت)
anomalous

غیر متشابه (صفت)
anomalous

بی ترتیب (صفت)
disordered, anomalous, irregular, desultory, disorderly, immethodical

deviating from normal, usual


Synonyms: aberrant, abnormal, atypical, bizarre, divergent, eccentric, exceptional, foreign, heteroclite, incongruous, inconsistent, irregular, odd, peculiar, preternatural, prodigious, rare, strange, unnatural, unorthodox, unrepresentative, untypical, unusual


Antonyms: conforming, normal, regular, standard, usual


جملات نمونه

1. the caring the bitch shows for the kittens is anomalous
مراقبت این سگ ماده از بچه گربه ها غیرعادی است.

2. In a multicultural society is it not anomalous to have a blasphemy law which only protects one religious faith?
[ترجمه ترگمان]در یک جامعه چند فرهنگی، داشتن یک قانون توهین به مقدسات غیر عادی نیست که تنها از یک دین مذهبی محافظت می کند؟
[ترجمه گوگل]در یک جامعه چند فرهنگی، قانون نافرمانی که تنها از یک ایمان مذهبی محافظت می کند، بی اهمیت است؟

3. He is in an anomalous position as the only part-time worker in the firm.
[ترجمه ترگمان]او در حالت غیر عادی به عنوان تنها کارگر پاره وقت در شرکت است
[ترجمه گوگل]او در موقعیتی غیرمعمول به عنوان تنها کار نیمه وقت در شرکت است

4. For years this anomalous behaviour has baffled scientists.
[ترجمه ترگمان]برای سال ها این رفتار غیر عادی دانشمندان را گیج کرده است
[ترجمه گوگل]برای سالها این رفتار غیرمعمول دانشمندان را ناراحت کرده است

5. They couldn't find an explanation for the seemingly anomalous results of the experiment.
[ترجمه ترگمان]آن ها نتوانستند توضیحی برای نتایج غیر عادی این آزمایش پیدا کنند
[ترجمه گوگل]آنها نمیتوانند توضیحی برای نتایج ظاهرا غیرمعمول آزمایش پیدا کنند

6. The creation of these two kingdoms seems quite anomalous at the earlier conquest phase, as has hitherto been assumed.
[ترجمه ترگمان]ایجاد این دو کشور در مرحله تصرف اولیه کاملا غیر عادی به نظر می رسد، چنانکه تا کنون فرض شده است
[ترجمه گوگل]ایجاد این دو پادشاهی به نظر می رسد کاملا فاقد فاز قبلی است، همانطور که قبلا تصور می شد

7. Although not the only source of mystical power, anomalous phenomena are often given special treatment if they are difficult to classify.
[ترجمه ترگمان]اگر چه تنها منبع قدرت عرفانی نیست، اما اگر دسته بندی آن ها دشوار باشد، اغلب به پدیده های غیرعادی توجه می شود
[ترجمه گوگل]اگر چه نه تنها منبع قدرت عرفانی، پدیده های غیرمعمول اغلب در صورت طبقه بندی سخت دشوار است

8. In fact, the anomalous status gave him greater leeway.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، وضعیت غیرعادی آزادی عمل بیشتری به او می داد
[ترجمه گوگل]در حقیقت، وضعیت غیرعادی به او اجازه داد که بیشترین اختیاری را داشته باشد

9. Anomalous ammonites: the Cretaceous genus Nipponites.
[ترجمه ترگمان]غیرعادی ammonites: جنس Cretaceous Nipponites
[ترجمه گوگل]آمونیت های بی نظیر: جنس کرتاسه Nipponites

10. Let it be agreed that the doctrine is anomalous.
[ترجمه ترگمان]بگذارید موافقت شود که این دکترین غیر عادی است
[ترجمه گوگل]اجازه دهید به توافق برسیم که این دکترین بی نظیر است

11. These anomalous properties of water may turn out to be of considerable importance in the preparation of homoeopathic remedies.
[ترجمه ترگمان]این خواص غیر عادی آب ممکن است از اهمیت قابل توجهی در آماده سازی درمان های دارویی برخوردار باشد
[ترجمه گوگل]این خواص بی نظیر آب ممکن است در تهیه داروهای هومیوپاتی بسیار مهم باشد

12. This phenomenon may also explain some of our anomalous fossil distributions and extinctions.
[ترجمه ترگمان]این پدیده همچنین ممکن است برخی از توزیع های فسیلی غیر عادی و extinctions را توضیح دهد
[ترجمه گوگل]این پدیده همچنین ممکن است برخی توزیع های فسیلی غیرمعمول و انقراض را توضیح دهد

13. Except in the extreme and anomalous calm of the Sargasso Sea, big floating seaweeds would simply be broken to pieces.
[ترجمه ترگمان]به جز در آرامش غیر عادی و غیر عادی دریای Sargasso، seaweeds شناور بزرگ به سادگی درهم می شکست
[ترجمه گوگل]به جز در آرامش افراطی و غیر طبیعی دریای سرگاسو، جلبک های شناور شناور به سادگی به قطعات شکسته می شوند

14. The anomalous heat is thought to be due to solar energy, which penetrates the surface ice in spring and warms the depths.
[ترجمه ترگمان]گرما غیر عادی به دلیل انرژی خورشیدی است که در بهار به یخ سطح نفوذ می کند و عمق را گرم می کند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد گرما ناهموار به دلیل انرژی خورشیدی است که بهار در فصل بهار وارد می شود و عمق را گرم می کند

15. The coincidence of those anomalous ideas was bound to upset many previously held notions about art and photography.
[ترجمه ترگمان]همزمانی این ایده های غیر عادی بسیاری از تصورات قبلی در مورد هنر و عکاسی را آشفته کرد
[ترجمه گوگل]همزمان سازی این ایده های غیرمعمول موجب ناراحتی بسیاری از مفاهیم قبلا در مورد هنر و عکاسی شد

The caring the bitch shows for the kittens is anomalous.

مراقبت این سگ ماده از بچه‌گربه‌ها غیرعادی است.


پیشنهاد کاربران

بی نظیر

در معدن به معتی آنونالی است


anomalous ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: سامان گریز
تعریف: مربوط به سامان گریزی


کلمات دیگر: