کلمه جو
صفحه اصلی

crystallize


معنی : متبلور کردن، شکل دادن
معانی دیگر : متبلور کردن یا شدن، بلور شدن یا کردن، بلورین کردن یا شدن، ریخت دادن، شکل دادن به، شکل گرفتن، متشکل کردن

انگلیسی به فارسی

( crystalize =) متبلور کردن، متشکل کردن، شکل دادن


کریستال شدن، متبلور کردن، شکل دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: crystallizes, crystallizing, crystallized
(1) تعریف: to convert into or cause to become crystals.

(2) تعریف: to put into a clearly defined form.
مشابه: take shape

- The new information helped me crystallize my plans.
[ترجمه ترگمان] اطلاعات جدید به من کمک کرد تا برنامه های خودم را شکل دهم
[ترجمه گوگل] اطلاعات جدید به من کمک کرد تا برنامه های من را تهیه کنم
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: crystallizable (adj.), crystallization (n.)
(1) تعریف: to take the form of crystals.
مشابه: candy

- Your caramel sauce will start to crystallize unless you add lemon juice.
[ترجمه ترگمان] سس مایونز شما شروع به شکل دادن می کند مگر اینکه عصاره لیمو را اضافه کنید
[ترجمه گوگل] سس کاراملی شما شروع به کریستال شدن می کند مگر اینکه آب لیموی اضافه کنید
- When frozen, water crystallizes.
[ترجمه ترگمان] هنگامی که یخ زده می شود، آب سرد می شود
[ترجمه گوگل] وقتی یخ زده، آب کریستال شود

(2) تعریف: to become clearly defined, as an idea.

- After several discussions, our retirement plans began to crystallize.
[ترجمه ترگمان] پس از چندین جلسه، برنامه های بازنشستگی ما شروع به شکل دهی کرد
[ترجمه گوگل] پس از چندین بحث، برنامه های بازنشستگی ما شروع به رشد کرد

• cause to form into crystals; cause to take form or shape; form into crystals; take form or shape make clear, make free from confusion, clarify from lack of clarity (also crystalise)
when an opinion or idea crystallizes, it becomes fixed and definite in your mind.
when a substance crystallizes, it turns into crystals.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] 1- متبلور کردن یا شدن، بلور شدن یا کردن، بلورین کردن یا شدن 2- ریخت دادن، شکل دادن به، شکل گرفتن
[نساجی] متبلور شدن

مترادف و متضاد

متبلور کردن (فعل)
solidify, crystallize

شکل دادن (فعل)
tool, shape, model, crystallize

become settled


Synonyms: become delineated, become definite, take shape, take form, assume a pattern, form into crystals


جملات نمونه

1. when the temperature goes down, water particles begin to crystallize
حرارت که کم می شود ذرات آب شروع می کنند به بلورین شدن.

2. Our ideas began to crystallize into a definite plan.
[ترجمه ترگمان]افکار ما به صورت یک نقشه مشخصی در آمده بود
[ترجمه گوگل]ایده های ما شروع شد به یک برنامه قطعی

3. The liquid will crystallize at 50 degrees centigrade.
[ترجمه ترگمان]مایع در دمای ۵۰ درجه سانتیگراد شکل می گیرد
[ترجمه گوگل]مایع در دمای 50 درجه سانتی گراد گران خواهد شد

4. He tried to crystallize his ideas into a practical plan.
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد ایده های خود را به یک برنامه عملی تبدیل کند
[ترجمه گوگل]او تلاش کرد تا ایده های خود را به یک برنامه عملی تبدیل کند

5. At what temperature does sugar crystallize?
[ترجمه ترگمان]در چه دمایی در حال شکل دادن قند است؟
[ترجمه گوگل]در چه درجه حرارت شکر کریستال شود؟

6. Reading your book helped crystallize my views.
[ترجمه ترگمان]خواندن کتاب به شکل دادن به دیدگاه های من کمک کرد
[ترجمه گوگل]خواندن کتاب شما کمک کرد تا دیدگاه های من را بشکند

7. Griner clipped pictures from magazines to crystallize ideas he had for an addition to be built on the ground floor.
[ترجمه ترگمان]او عکس ها را از مجله ها کاهش داد تا ایده هایی را شکل دهد که او برای آن ساخته بود تا بر روی زمین ساخته شود
[ترجمه گوگل]گرینر تصاویر را از مجلات قطع کرده و ایده هایی را که او برای افزودن آن در طبقه همکف ساخته بود، کریستالی می کند

8. So crystallize a substance once: there will soon be microscopic traces of it everywhere about your laboratory.
[ترجمه ترگمان]بنابراین یک بار یک ماده را شکل دهید: به زودی نشانه هایی از آن در همه جا در مورد آزمایشگاه خود خواهید داشت
[ترجمه گوگل]بنابراین یک بار یک ماده را کریستال می کند: به زودی میکانیزم های آن در همه جا در مورد آزمایشگاه شما وجود دارد

9. Olivine and plagioclase continue to crystallize in the upper layer until critical concentrations are again reached and another pulse of sedimentation occurs.
[ترجمه ترگمان]Olivine و plagioclase همچنان در لایه بالایی شکل می دهند تا زمانی که غلظت بحرانی دوباره به دست آید و نبض دیگری از ته نشین شدن رخ می دهد
[ترجمه گوگل]اولیوین و پلاژیوکلاز همچنان در لایه بالایی کریستالی می شوند تا زمانی که بارگیری های بحرانی دوباره رخ دهد و پالس دیگری از رسوب گیری رخ دهد

10. Some chemical substances have the potential to crystallize in two alternative ways.
[ترجمه ترگمان]برخی مواد شیمیایی پتانسیل شکل دادن به دو روش جایگزین را دارند
[ترجمه گوگل]بعضی از مواد شیمیایی دارای دو روش جایگزین هستند

11. The decision helped to crystallize public opinion on the slavery issue, which ultimately led to the Civil War.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم به شکل دهی افکار عمومی در مورد مساله برده داری کمک کرد که در نهایت منجر به جنگ داخلی شد
[ترجمه گوگل]این تصمیم به تهیه افکار عمومی در مورد مسئله برده داری کمک کرد که در نهایت به جنگ داخلی منجر شد

12. Some materials that have proved very difficult to crystallize on Earth can be coaxed to do so in space.
[ترجمه ترگمان]برخی از موادی که برای شکل دهی به زمین بسیار دشوار به نظر می رسند، می توانند برای انجام این کار در فضا نقش داشته باشند
[ترجمه گوگل]برای انجام این کار در فضا، ممکن است برخی از مواد که دشوار است بر روی زمین کریستالی شدن ثابت شود

13. Unfortunately you can't crystallize diamonds out of a solution by seeding them, as you can with hypo.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه شما نمی توانید الماس را از یک راه حل پیدا کنید، همان طور که می توانید با hypo آن را کشف کنید
[ترجمه گوگل]متاسفانه شما نمیتوانید الماسها را از طریق یک راه حل بذر ببرید، همانگونه که می توانید با هیپوفیز

14. The sperm, as it cools, tends to crystallize into lumps.
[ترجمه ترگمان]اسپرم، همان طور که سرد می شود، تبدیل به crystallize می شود
[ترجمه گوگل]اسپرم، به عنوان آن را سرد، تمایل به کریستال شدن به توده ها

15. Style may crystallize into persona and persona be understood as a public presentation of a particular type of social being.
[ترجمه ترگمان]سبک ممکن است به شخصیت و شخصیت شکل داده شود و به عنوان یک معرفی عمومی از یک نوع خاص از وجود اجتماعی درک شود
[ترجمه گوگل]سبک ممکن است به شخصیت تبدیل شود و شخصیت به عنوان یک نمایش عمومی یک نوع خاص از جامعه شناخته می شود

When the temperature goes down, water particles begin to crystallize.

حرارت که کم می‌شود ذرات آب شروع می‌کنند به بلورین شدن.


Their customs crystallized into law.

رسوم آنها شکل قانون به خود گرفت.


پیشنهاد کاربران


I finally decided to write this book which is based on my lecture
notes, supplemented by many solved sample problems which help crystallize the
material taught.

شفاف کردن، روشن کردن make or become definite and clear

بُلوریناندن.
بلورینیدن.

crystallize ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: بلوری شدن
تعریف: تشکیل بلور از سیال|||متـ . بلوری کردن


کلمات دیگر: