کلمه جو
صفحه اصلی

transportation


معنی : تبعید، انتقال، حمل و نقل، بارکشی، ترابری، نقل، سرویس باربری
معانی دیگر : حمل، ترابرد، وسیله ی نقلیه، مسافربری، حمل مسافر یا کالا، اجرت حمل و نقل، هزینه ی ترابری، بلیت (اتوبوس و غیره)

انگلیسی به فارسی

ترابری، حمل ونقل، بارکشی، تبعید، انتقال


ترابری، حمل و نقل


حمل و نقل، نقل، ترابری، انتقال، تبعید، بارکشی، سرویس باربری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of transporting.
مشابه: carriage, conveyance, transport

(2) تعریف: the state of being transported.

(3) تعریف: a means of conveyance or transport.
مشابه: conveyance, transport

(4) تعریف: the business of transporting goods and people.

(5) تعریف: the fee charged for being transported; fare.

(6) تعریف: the act of banishing someone as punishment.

• act of transporting, conveyance, shipping, transit; deportation
you refer to vehicles that you travel in, for example buses, cars, and trains, as transportation; used in american english.
transportation involves moving goods or people from one place to another; used in american english.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] حمل و نقل - ترابری - نقل مکان
[زمین شناسی] حمل ونقل
[ریاضیات] ترابری، حمل و نقل، توزیع، انتقال، ارسال

مترادف و متضاد

تبعید (اسم)
exile, banishment, deportation, expulsion, transportation, transmigration, proscription

انتقال (اسم)
transfer, shunt, transmission, transmittance, transmittal, shift, devolution, turnover, transportation, conveyance, transition, conductance, conduction, remittance, reassignment, remitment, transmittancy

حمل و نقل (اسم)
forwarding, transport, haul, transportation

بارکشی (اسم)
portage, transportation

ترابری (اسم)
shipping, transport, traffic, transportation

نقل (اسم)
transfer, story, sweet, transference, transportation

سرویس باربری (اسم)
transportation

جملات نمونه

1. transportation and other costs
حمل و نقل و هزینه های دیگر

2. transportation costs are trending downward
هزینه ی حمل و نقل رو به کاهش است.

3. transportation service
سرویس حمل ونقل

4. air transportation
ترابری هوایی

5. sea transportation is the most economical
حمل و نقل دریایی از همه ارزان تر است.

6. surface transportation
حمل و نقل زمینی دریایی

7. means of transportation
وسایط نقلیه،ترابرگان

8. a lift in transportation costs
ازدیاد هزینه ی حمل و نقل

9. the hotel provides transportation to and from the airport
رفت و آمد از فرودگاه به عهده ی هتل است.

10. the intervening hills and rivers made transportation difficult
تپه ها و رودخانه های بین راه،حمل و نقل را مشکل می کرد.

11. we need a modern system of transportation for the city and its environs
برای شهر و حومه ی آن نیاز به شبکه ی ترابری مدرنی داریم.

12. you have to pay extra for transportation
برای حمل و نقل باید هزینه ی اضافه بدهید.

13. airplanes, cars, and bicycles are vehicles of transportation
هواپیما و اتومبیل و دوچرخه وسایط نقلیه هستند.

14. We need to find some other means of transportation.
[ترجمه ترگمان]ما باید راه های دیگری برای حمل و نقل بیابیم
[ترجمه گوگل]ما باید وسایل دیگر حمل و نقل را پیدا کنیم

15. Our transportation system is designed to answer the needs of the city's commuters.
[ترجمه ترگمان]سیستم حمل و نقل ما برای پاسخگویی به نیازهای مسافران شهر طراحی شده است
[ترجمه گوگل]سیستم حمل و نقل ما طراحی شده است که به نیازهای مسافران شهر پاسخ دهد

16. Transportation costs would turn the operation into an uneconomical exercise.
[ترجمه ترگمان]هزینه های حمل و نقل این عملیات را به یک ورزش uneconomical تبدیل خواهد کرد
[ترجمه گوگل]هزینه های حمل و نقل این عملیات را به یک تمرین غیر اقتصادی تبدیل می کند

17. The city is working to improve public transportation.
[ترجمه ترگمان]این شهر در تلاش است تا حمل و نقل عمومی را بهبود بخشد
[ترجمه گوگل]این شهر برای بهبود حمل و نقل عمومی تلاش می کند

18. You'll have to pay for the packaging and transportation costs, not forgetting airport taxes.
[ترجمه ترگمان]شما باید هزینه های بسته بندی و حمل و نقل را پرداخت کنید و مالیات فرودگاه را فراموش نکنید
[ترجمه گوگل]شما باید هزینه های بسته بندی و حمل و نقل را فراموش کنید، و فراموش نکنید مالیات فرودگاه

19. Normally, the transportation system in Paris carries 950,000 passengers a day.
[ترجمه ترگمان]به طور معمول، سیستم حمل و نقل در پاریس روزانه ۹۵۰،۰۰۰ مسافر را حمل می کند
[ترجمه گوگل]به طور معمول، سیستم حمل و نقل در پاریس روزانه 950،000 مسافر را حمل می کند

20. The transportation operation will be spun off into a separate company.
[ترجمه ترگمان]عملیات حمل و نقل به یک شرکت جداگانه تبدیل خواهد شد
[ترجمه گوگل]عملیات حمل و نقل به یک شرکت جداگانه تبدیل خواهد شد

پیشنهاد کاربران

حمل مسافر

جابجایی ، رفت و آمد ، آمد و شد

مسافر بری

وسیله ی نقلیه

حمل و نقل

وزارت راه و ترابری

مهاجرت

حمل بار


چیز خوبی بود واقعا دست تون درد نکنه


transit ::::::: انتقال ( حمل و نقل )
transition::: انتقال
transport/UK::: انتقال ( حمل و نقل )
transportation/US::: انتقال ( حمل و نقل )
transmit::: منتقل کردن ، انتقال دادن
transmission::: انتقال
transfer::: انتقال


همه ی این کلمات رو میشه به " انتقال " ترجمه کرد بدون اینکه به معنی جمله لطمه ای وارد شه .

البته کاربرد آن ها متفاوته :

مثلا transit بیشتر مربوط به انتقال اطلاعات و بیماری هاست که این انتقال با چشم قابل دیدن نیست. این کلمه بارها به معنی حمل و نقل به کار برده میشود .

transition مربوط به انتقال از یک حالت به حالت دیگر که با تغییر و تحول همراه است و نه انتقال از یک مکان به مکان دیگر . مثلا انتقال از جوانی به پیری یا انتقال از راهنمایی به دبیرستان .

transport طبق گفته دیکشنری لاگمن مریوط به انگلیسی بریتانیایی است که با کلمه transportation که در انگلیسی آمریکایی است هم معنی است . این دو کلمه نیز به معنی انتقال هستند اما طبق نوع جمله بارها به عنوان حمل و نقل استفاده میشود ( این دیگه مربوط به زبان فارسیه، باید طبق جمله یا معنی انتقال رو انتخاب کنیم یا حمل و نقل )
پس این نوع انتقال بیشتر مربوط به انتقالات فیزیکی مثل جابه جایی اجسام است که با چشم قابل دیدن هست ( حمل و نقل یا ترابری )

transfer هم نوع خاص خودشه . مثلا انتقال سند مالکیت یک زمین به شخص دیگر یا اینکه انتقال یک بازیکن فوتبال از یک تیم به تیم دیگر یا مثلا انتقال پول بین حساب های بانکی .
میتوان گفت این انتقال هم مجازی میتونه باشه و هم حقیقی یا همون فیزیکی .


transit=transport=transportation=حمل و نقل

mass transit= public transport=حمل و نقل عمومی








نقل
حمل و نقل
ترابری

رفت و آمد. حمل و نقل


کلمات دیگر: