کلمه جو
صفحه اصلی

elect


معنی : منتخب، برگزیده منتخب، ممتاز، خاصگی، خاص، برگزیدن، انتخاب کردن، رای دادن، فعالیت انتخاباتی کردن
معانی دیگر : (با رای دادن) انتخاب کردن، گزینش کردن، ترجیح دادن، برتر دانستن، (به صورت مجهول - الهیات) مقرب (خداوند) کردن، (برای رستگاری) گزیدن، جزو گزیدگان شدن، رستگار، برگزیده (توسط خدا)، مقرب (خدا)، (شخص انتخاب شده که هنوز رسما شاغل نشده است) انتخابی، گزیده، نخبه، سوار شده، دستچین، گل سرسبد، فرمند، جلویز، ارجح، برتر انگاشته

انگلیسی به فارسی

برگزیده، منتخب


برگزیدن، انتخاب کردن


گزینش کردن


برگزیدن، منتخب، انتخاب کردن، رای دادن، فعالیت انتخاباتی کردن، ممتاز، برگزیده منتخب، خاص، خاصگی


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: elects, electing, elected
(1) تعریف: to select through the process of voting.
مترادف: vote
متضاد: abjure
مشابه: choose, coopt, pitch, select

- The city will be electing a new mayor next week.
[ترجمه soheil] یک شهردار جدید برای هفته بعد برای شهر انتخاب خواهد شد.
[ترجمه ترگمان] این شهر هفته آینده یک شهردار جدید انتخاب خواهد کرد
[ترجمه گوگل] این شهر هفته آینده انتخاب شهردار جدید خواهد کرد
- She was elected prime minister by a narrow margin of voters.
[ترجمه ترگمان] او توسط حاشیه باریکی از رای دهندگان به عنوان نخست وزیر انتخاب شد
[ترجمه گوگل] او توسط رأی دهندگان باریک به عنوان نخست وزیر انتخاب شد

(2) تعریف: to select as the person to accomplish a particular task, usually through a process of voting.

- The people elected him to clean up the corruption.
[ترجمه ترگمان] مردم او را برای پاک کردن فساد انتخاب کردند
[ترجمه گوگل] مردم او را انتخاب کردند تا فساد را پاکسازی کنند

(3) تعریف: to choose (something) from among various possibilities.
مترادف: choose, opt
مشابه: pitch, select, settle on, single

- He elected to speak rather than to stay silent.
[ترجمه ترگمان] او انتخاب کرد که بیشتر صحبت کند تا اینکه ساکت بماند
[ترجمه گوگل] او انتخاب کرد تا سخن بگوید تا سکوت نشود

(4) تعریف: to make a choice of.

- Students must elect their major by the end of their freshman year.
[ترجمه ترگمان] دانشجویان باید هدف اصلی خود را تا پایان سال اول سال اول خود انتخاب کنند
[ترجمه گوگل] دانش آموزان باید در پایان سال تحصیلی سال اول خود را انتخاب کنند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to select something or someone.
مشابه: ballot, choose, pick, vote
صفت ( adjective )
• : تعریف: voted into office but yet to perform duties (usu. used in combination).
مشابه: designate

- the president-elect
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور منتخب
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور منتخب
اسم ( noun )
(1) تعریف: a person or persons selected or chosen.
مشابه: elite

(2) تعریف: a person or persons said to be favored by God or selected for eternal life (prec. by the).

- those who are the elect
[ترجمه ترگمان] آن هایی که انتخاب می کنند
[ترجمه گوگل] کسانی که انتخاب می شوند

• choose, vote for; prefer, decide
chosen for office but not yet formally installed
when people elect someone, they choose that person to represent them, by voting for them.
if you elect to do something, you choose to do it; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[مهندسی گاز] گزیدن، انتخاب کردن
[ریاضیات] انتخاب کردن، منصوب کردن

مترادف و متضاد

منتخب (اسم)
elect

برگزیده منتخب (صفت)
elect

ممتاز (صفت)
super, excellent, immense, best, gilt-edged, privileged, distinguished, outstanding, illustrious, elect, preferential, topping

خاصگی (صفت)
courtly, best, elect

خاص (صفت)
own, private, noble, specific, characteristic, privileged, elect, select, special, particular, peculiar, gently born

برگزیدن (فعل)
single, choose, designate, pick, elect, select, put up, opt, pick over, prefer

انتخاب کردن (فعل)
single, choose, chap, elect, select, opt, pick out, wale

رای دادن (فعل)
sentence, resolve, vote, elect

فعالیت انتخاباتی کردن (فعل)
vote, elect

select as representative; choose


Synonyms: accept, admit, appoint, ballot, conclude, cull, decide upon, designate, determine, go down the line, judge, mark, name, nominate, optate, opt for, pick, pick out, prefer, receive, resolve, settle, settle on, single out, take, tap, vote, vote for


Antonyms: ignore, vote down, vote out


جملات نمونه

1. an elect group of intelectuals and artists
گروه دستچین شده ای از اندیشمندان و هنرمندان

2. to elect a chairman
رئیس انتخاب کردن

3. to elect souls a savior will come
یک نفر ناجی به سراغ ارواح رستگاران خواهد آمد.

4. the elect
1- نخبگان،دستچین شدگان،ممتازها،فرمندان 2- (الهیات) برگزیدگان خدا،رستگاران،مقربان درگاه خدا

5. we must elect truly popular representatives
بایستی نمایندگانی انتخاب کنیم که واقعا مردمی باشند.

6. the workers here elect and control their bosses
در اینجا کارگران مدیران خود را انتخاب و کنترل می کنند.

7. the emperor was the elect of god
امپراطور،برگزیده ی خداوند بود.

8. First-year students may elect French, Spanish, or German.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان سال اول ممکن است فرانسوی، اسپانیایی و یا آلمانی را انتخاب کنند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان سال اول ممکن است فرانسوی، اسپانیایی یا آلمانی را انتخاب کنند

9. The purpose of this meeting is to elect a new chairman.
[ترجمه ترگمان]هدف از این نشست انتخاب رئیس جدید است
[ترجمه گوگل]هدف این جلسه، انتخاب ریاست جدید است

10. Voters always elect the candidate most tuned in to their needs.
[ترجمه ترگمان]رای دهندگان همواره نامزد را برای نیازهای خود انتخاب می کنند
[ترجمه گوگل]رأی دهندگان همیشه کاندیدانی را که بیشتر به نیازهایشان نیاز دارند، انتخاب می کنند

11. Unions would elect their leadership by secret postal ballot.
[ترجمه ترگمان]اتحادیه ها رهبری خود را از طریق صندوق پستی مخفی انتخاب خواهند کرد
[ترجمه گوگل]اتحادیه ها رهبری خود را با رای گیری پست های مخفی انتخاب می کنند

12. Increasing numbers of people elect to work from home nowadays.
[ترجمه ترگمان]امروزه تعداد زیادی از مردم انتخاب می کنند که از خانه کار کنند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر تعداد بیشتری از مردم از امروز به خانه می روند

13. You can elect to delete the message or save it.
[ترجمه ترگمان]می توانید پیغام را حذف کنید یا آن را ذخیره کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید پیام را حذف کنید یا آن را ذخیره کنید

14. Who's going to elect a geriatric President?
[ترجمه ترگمان]کی می خواد با یک خانم مسن انتخاب کنه؟
[ترجمه گوگل]چه کسی رئیس جمهور سالخورده را انتخاب می کند؟

15. Delegates are regarded as mandated by those who elect them to support specific policies and to return to explain their subsequent decisions.
[ترجمه ترگمان]هیات ها به صورت اجباری توسط کسانی که آن ها را انتخاب می کنند تا از سیاست های خاص حمایت کنند و برای توضیح تصمیمات بعدی خود بازگردند
[ترجمه گوگل]نمایندگان به عنوان کسانی که آنها را برای پشتیبانی از سیاست های خاص انتخاب می کنند و به تصمیم گیری های بعدی خود توضیح می دهند، مورد تایید قرار می گیرند

16. They can elect legislators who have the power to impose their will on judges through one means or another.
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند نمایندگانی را انتخاب کنند که قدرت تحمیل اراده خود به قضات را از طریق یک ابزار یا ابزار دیگر داشته باشند
[ترجمه گوگل]آنها می توانند قانونگذاران را انتخاب کنند که توانایی تحمیل اراده خود را به قضات از طریق یک وسیله یا دیگری دارند

17. Clinton's past indiscipline helped to elect Bush.
[ترجمه ترگمان]indiscipline گذشته کلینتون به انتخاب بوش کمک کرد
[ترجمه گوگل]ریاکاری گذشته کلینتون به انتخاب بوش کمک کرد

18. Otherwise we just elect a few representatives who can totally ignore our wishes for several years after we have counted the votes.
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت، ما فقط چند نماینده را انتخاب می کنیم که پس از شمارش آرا به طور کامل خواسته های ما را نادیده بگیرند
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت، ما فقط تعداد کمی از نمایندگان را انتخاب می کنیم که می توانند سال ها پس از رای گیری ما شمارشان را کاملا از خواسته هایمان نادیده بگیرند

we elected to stay.

ما ماندن را ترجیح دادیم.


The emperor was the elect of God.

امپراطور، برگزیده‌ی خداوند بود.


the president-elect

رئیس‌جمهور برگزیده


a delegate-elect

نماینده‌ی برگزیده


the bride-elect

عروس انتخاب‌شده


an elect group of intelectuals and artists

گروه منتخبی از اندیشمندان و هنرمندان


he was elected twice.

او دو بار انتخاب شد.


they leaned toward electing someone as their leader.

آنان تمایل داشتند که کسی را به رهبری برگزینند.


to elect a chairman

رئیس انتخاب کردن


faced with hunger and torture, many captives elected suicide.

بسیاری از اسیران چون با گرسنگی و شکنجه روبرو بودند، به خودکشی روی آوردند.


those elected by God shall save the church.

آنان که برگزیده‌ی خداوند هستند کلیسا را نجات خواهند داد.


to elect souls a savior will come.

یک نفر ناجی به سراغ ارواح رستگاران خواهد آمد.


اصطلاحات

the elect

1- نخبگان، دست‌چین‌شدگان، ممتازها، فرمندان 2- (الهیات) برگزیدگان خدا، رستگاران، مقربان درگاه خدا


پیشنهاد کاربران

Electing
انتخاب کردن

کلمه "Elect" در مورد انتخاب یک فرد برای انجام یک کار خاص با "رای دادن" است، ( توجه داشته باشید رای به هر شکل ممکن نه فقط سیاسی )
اما کلمه "Select" در مورد انتخاب یک نفر یا چیزی بر اساس یک سیستم ( روش ) است.

پس به عنوان یک قاعده ی ساده، اگر "یک نفر " برای "یک پست " مورد نیاز است و از طریق آرا انتخاب شود، شما باید از �Elect� استفاده کنید، در غیر این صورت از �Select� استفاده کنید.
بعنوان مثال
Elected ( To Elect ) is more of a political word,
E. g " For some unknown reason we had elected GW Bush to be the president of the United States of America. "
بخاطر برخی دلایل نامعلوم ما "جرج دبلیو بوش " را بعنوان رئیس جمهور ایالات متحده انتخاب کردیم.

Selected ( To Select ) is used for more common choices.
E. g " Please could you select from one of the choices listed above"
" یکی از گزینه های نامبرده در لیست را انتخاب بفرمایید"
e. g. those appointed directly by a president of prime minister are selected
گزینش شده ها بصورت مستقیم توسط نخست وزیری انتخاب شدند.





کلمات دیگر: