کلمه جو
صفحه اصلی

inlet


معنی : شاخابه، خلیج کوچک، خور، راه دخول
معانی دیگر : مدخل، درآیندگاه، درون رو، دهانه، (پیشرفتگی کوچک و باریک آب دریا یا رود و غیره در خشکی) خلیج کوچک، آبشاخه، شیل، خلیجک، (نهر یا رود کوچکی که به دریا و دریاچه و غیره می ریزد) نخاب، شاخرود، دادن اجازه ی ورود، درون پذیری، درون روی، درونش، هرچیز مرصع یا خاتم کاری یا گوهرنشان شده

انگلیسی به فارسی

شاخابه، خلیج کوچک، خور، راه دخول


ورودی، شاخابه، خلیج کوچک، راه دخول، خور


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a bay, stream, or the like that is recessed into or leads inland from a shoreline.
مشابه: bay

(2) تعریف: a narrow channel of water between two islands.
مشابه: sound

(3) تعریف: a passage, channel, or opening that serves as an entrance, as for fluid into a large tank.

• narrow opening through which water flows into an area of land, narrow arm of the sea, recessed area along a shoreline; narrow passage between islands; entrance
an inlet is a narrow strip of water which goes from a sea or lake into the land.
an inlet is also a part on a machine through which a flow of liquid or gas enters.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] ورودی - دهانه - مدخل - شاخابه
[مهندسی گاز] ورودی
[زمین شناسی] دهانه آبگیر، ورودی، دهانه، مدخل، شاخابه
[ریاضیات] ورودی، دهانه، مدخل
[آب و خاک] مدخل، دهانه، ورودی

مترادف و متضاد

شاخابه (اسم)
armlet, inlet, loch

خلیج کوچک (اسم)
bay, inlet, cove, firth, bight, frith

خور (اسم)
bay, inlet, cove, firth, estuary, gulf

راه دخول (اسم)
inlet

arm of the sea


Synonyms: basin, bay, bayou, bight, canal, channel, cove, creek, delta, entrance, estuary, firth, fjord, gulf, harbor, ingress, loch, narrows, passage, slew, slough, sound, strait


جملات نمونه

1. an inlet and outlet valve
سوپاپ خروجی و ورودی

2. cold air inlet
مدخل هوای سرد

3. There is an inlet to a parking lot.
[ترجمه ترگمان]یک ورودی به پارکینگ وجود دارد
[ترجمه گوگل]ورودی به پارکینگ وجود دارد

4. Mission Valley was a navigable inlet.
[ترجمه ترگمان]دره ماموریت یک ورودی قابل کشتیرانی بود
[ترجمه گوگل]دره Mission Valley یک ورودی قابل حمل بود

5. The top connector is for the inlet from the pump and the bottom for the outlet to the vat.
[ترجمه ترگمان]اتصال دهنده فوقانی برای ورودی پمپ و کف برای خروجی به ارزش افزوده قرار دارد
[ترجمه گوگل]اتصال بالا برای ورودی از پمپ و پایین برای خروجی به وات است

6. The Inlet covers 500 hectares of inter-tidal land between the Gower Peninsula and Llanelli.
[ترجمه ترگمان]این خلیج ۵۰۰ هکتار از زمین های بین دریا بین the Gower و Llanelli را در بر می گیرد
[ترجمه گوگل]ورودی 500 هکتار سرزمینی بین جزر و مدی را بین شبه جزیره گوهر و لانهلی قرار می دهد

7. He followed the shoreline toward the inlet.
[ترجمه ترگمان]او خط ساحلی را به طرف ورودی دنبال کرد
[ترجمه گوگل]او خط ساحلی را به سمت ورودی دنبال کرد

8. Fresh hydrogen gas is charged to the inlet of the reactor to balance consumption.
[ترجمه ترگمان]گاز هیدروژن تازه به ورودی رآکتور فرستاده می شود تا مصرف را متعادل کند
[ترجمه گوگل]گاز هیدروژن تازه به داخل ورودی راکتور تعبیه شده است

9. The gas phase is recycled to the reactor inlet to provide a large excess of hydrogen gas in the catalytic reaction zone.
[ترجمه ترگمان]فاز گازی به ورودی رآکتور بازیافت می شود تا مقدار زیادی گاز هیدروژن در منطقه واکنش کاتالیتیک فراهم کند
[ترجمه گوگل]فاز گاز به ورودی راکتور برای تولید بیش از حد زیادی از گاز هیدروژن در منطقه واکنش کاتالیزوری بازیافت می شود

10. Maybe she missed the channel into Angle Inlet by only a fraction of a mile, a miscalculation of gradient or degree.
[ترجمه ترگمان]شاید او این کانال را تنها با کسری از یک مایل، محاسبه غلط شیب یا درجه از دست داده باشد
[ترجمه گوگل]شاید او فقط یک قطعه از یک مایل، کانال معیوب شیب یا درجه را از کانال به زاویه ورودی از دست داد

11. There is a filter on the inlet side of the fuel pump which may be partially blocked and obstructing fuel flow.
[ترجمه ترگمان]یک فیلتر در سمت ورودی پمپ سوختی وجود دارد که ممکن است تا حدی مسدود شده و مانع جریان سوخت شود
[ترجمه گوگل]یک فیلتر در قسمت ورودی پمپ سوخت وجود دارد که ممکن است تا حدی مسدود شده و مانع جریان سوخت شود

12. Below, in a steep dark inlet, grey seals would pup in the autumn in the tiny inaccessible cove.
[ترجمه ترگمان]پایین تر از آن، در یک مدخل تاریک و تاریک، خوک های آبی در پاییز در خلیج کوچک غیرقابل دسترس، توله خواهند دید
[ترجمه گوگل]در پایین، در یک ورودی شیب تیره، مهره های خاکستری در پاییز در کوه کوچک غیرقابل دسترس، توله سگ می شود

13. Yeadon had eventually found the King Pot inlet back in 198
[ترجمه ترگمان]Yeadon در نهایت توانست ورودی اصلی کوزه را در ۱۹۸ سالگی پیدا کند
[ترجمه گوگل]Yeadon در نهایت پادشاه Pot در سال 1983 را پیدا کرد

14. They went to a fishing village on a small inlet of the sea.
[ترجمه ترگمان]آن ها به یک روستای ماهیگیری در ورودی کوچکی از دریا رفتند
[ترجمه گوگل]آنها در یک ورودی کوچک دریایی به یک روستای ماهیگیری رفتند

an inlet and outlet valve

سوپاپ خروجی و ورودی


cold air inlet

مدخل هوای سرد


پیشنهاد کاربران

inlet temperature به معنی رمای ورودی.

این از اون واژه هاست که برای درکش باید گوگل کنید.
آبادیس گفته شاخابه. فکر کنم همین واژه درست باشه. در واقع آبراهه ای که برای عبور کشتی ها استفاده میشه و بعد از inlet دیگه همش آب و اقیانوسه
در واقع مثل دروازه یه قصر ( خشکی ) میمونه. یعنی راه دخول و خروج دریایی

تخصصی ( درآناتومی ) :
A passage leading into a cavity


کلمات دیگر: