کلمه جو
صفحه اصلی

battery


معنی : باتری، باطری، ضرب و جرح، اتشبار، صدای طبل، حمله با توپخانه، انباره
معانی دیگر : دسته، سری، گروهی از چیزهای مشابه یا هم کاربرد، (برق) باتری، پیل، قوه، (حقوق) ضرب و جرح، (توپخانه) دژ دارای توپخانه، سکو یا جایگاه توپ سنگین، یک دسته توپ یا موشک یا غیره، آتشبار، (کشتی جنگی) گروه توپ (آتشبار) دارای کالیبر یکجور، کوبش، کوفتن، درهم کوبی، داغان سازی، له سازی، (موسیقی) سازهای ضربی

انگلیسی به فارسی

باتری، (نظامی) اتشبار، صدای طبل، حمله با توپخانه، ضرب و جرح


باطری


باتری، باطری، ضرب و جرح، اتشبار، صدای طبل، حمله با توپخانه، انباره


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: batteries
(1) تعریف: a device that generates electricity by means of chemical reactions.
مترادف: cell
مشابه: dry battery, dry cell, solar battery, voltaic battery

- The car wouldn't start because its battery was dead.
[ترجمه Matin] ماشین روشن نمیشود چون باتری ان تمام شده است
[ترجمه مــــــــهــــــســــــا ] ماشین روشن نمی شود زیرا باتری آن نیروی کافی ندارد ( نیروی باتری تمام شده است )
[ترجمه مهرو] ماشین روشن نمی شودچون باتری اش تمام شده است
[ترجمه ترگمان] ماشین روشن نمی شد چون باتریش تموم شده بود
[ترجمه گوگل] ماشین شروع نمی شود زیرا باتری آن مرده است

(2) تعریف: the act of battering.
مترادف: battering, beating
مشابه: attack, pommeling, pound, pounding, pummel, thrashing, walloping

- Bruises on the victim's arms and legs showed evidence of violent battery.
[ترجمه علی جادری] کبودی های روی بازو و پاهای قربانی نشان از درگیری خشن داشت .
[ترجمه ترگمان] Bruises روی بازوها و پاهای مجروح شواهدی از باتری خشن نشان دادند
[ترجمه گوگل] کبودی روی سلاح و پاهای قربانی شواهدی از باتری خشونت آمیز نشان داد

(3) تعریف: in law, the illegal act of assaulting another person so as to cause injury.
مشابه: assault, attack, beating

- The man was arrested for battery after neighbors reported that he had been beating his wife.
[ترجمه ترگمان] پس از اینکه همسایه ها گزارش دادند که او همسرش را کتک زده است، این مرد دستگیر شد
[ترجمه گوگل] پس از آنکه همسایگان گزارش دادند که او همسرش را ضرب و شتم کرده است، این مرد برای باتری دستگیر شد

(4) تعریف: a set of large military guns, esp. artillery, used in combined firing.
مشابه: armament, artillery, cannonry, gunnery, ordnance, weaponry

- A battery of tanks rolled across the open field.
[ترجمه ترگمان] یک باتری تانک ها روی زمین باز می چرخید
[ترجمه گوگل] باتری مخازن در سراسر میدان باز می شود

(5) تعریف: a set of related things, usu. used together.
مترادف: block, series, set
مشابه: band, batch, group, lot, pack, progression, sequence, succession, suite

- The doctor administered a battery of psychological tests.
[ترجمه ترگمان] پزشک یک باتری از آزمایش ها روانی را تجویز کرد
[ترجمه گوگل] دکتر یک آزمایش خون روانی را انجام داد

• act of beating another person; electric storage cell; system; group of 4-6 soldiers carrying similar or identical weapons; series, set, group of related items; intentional use of force against another person without his consent (law)
a battery is a device that produces the electricity in something such as a torch or radio.
a battery of things, people, or events is a large number of them.
battery hens are kept in small cages and made to produce large numbers of eggs.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] باترى، پیل، انباره، قوه
[کامپیوتر] باتری
[برق و الکترونیک] باتری منبع توان الکتروشیمیایی که از اتصال سری و یا چند پیل توان الکتروشیمیایی ساخته می شود . هر دو نوع باتریها ی اولیه و ثانویه در مدارها، محصولات و سیستمهای الکترونیکی قدرت استفاده می شوند. باتریهای اولیه قلیایی مشهورترین منبع انرژی مورد استفاده در وسایل الکترونیکی و قابل حمل خانگی هستند. در عین حال، باتریهای قابل شارژ نیکل -کادمیم( ان آی- سی دی) و نیکل هیدرید فلز ( ان آی -ام اچ) به شکل گسترده ای در رایانه های دستی و جیبی، رادیوهای قابل حمل، فرستنده _گیرنده های دریایی، و تلفنهای همراه به کار می روند. امروزه عبارتهای پیل ( cell) و باتری( battery ) علیرغم تفاوتهای فنی در تعریف آنها، به شکل وسیعی به جای هم استفاده می شوند. اصطلاح باتری انباره ( storage battery ) نوعاُ به یک باتری سرب-اسید خودرو اشاره دارد و در حال حاضر منسوخ شده است . - باطری
[مهندسی گاز] باطری، اکومولاتوربرقی
[حقوق] ایراد ضرب و جرح
[نساجی] باطری - خشاب ماسوره ماشین بافندگی

مترادف و متضاد

باتری (اسم)
battery

باطری (اسم)
battery, cell, capacitor

ضرب و جرح (اسم)
battery, maim

اتشبار (اسم)
battery, spitfire

صدای طبل (اسم)
battery, rataplan

حمله با توپخانه (اسم)
battery

انباره (اسم)
battery, capacitor, storage, storage battery

series of similar things


Synonyms: array, batch, body, bunch, bundle, chain, clot, clump, cluster, group, lot, ring, sequence, set, suite


Antonyms: individual


physical abuse


Synonyms: assault, attack, beating, mayhem, mugging, onslaught, thumping, violence


group of weapons


Synonyms: artillery, cannon, cannonry, gunnery unit, guns


جملات نمونه

assault and battery

حمله و ضرب و جرح


a battery of six guns

شش قبضه توپ


The missile batteries started firing.

گروه موشک‌ها شروع به آتش کرد.


a ship's antiaircraft battery

آتش‌بار ضدهوایی ناو


1. battery defense
(ارتش) پدافند دور تا دور آتشبار

2. battery farm
(انگلیس) مرغداری (ویژه ی فرآورد تخم مرغ)

3. battery headquarters
(ارتش) ارکان آتشبار،ستاد آتشبار

4. a battery of cameras were set to record every phase of the eclipse
تعدادی دوربین برای ضبط کلیه ی مراحل کسوف آماده شده بود.

5. a battery of hard tests
یک سلسله آزمون های مشکل

6. a battery of six guns
شش قبضه توپ

7. the battery is one of the main components of this motor
باطری یکی از بخش های عمده ی این موتور است.

8. in battery
(در مورد توپ سنگین) توپ آماده برای آتش

9. a dead battery
باتری خالی

10. a dead battery
باطری خالی،باطری تمام شده

11. a weak battery
باطری کم قوه

12. assault and battery
حمله و ضرب و جرح

13. does your battery need recharging?
آیا باتری شما نیاز به پر شدن (شارژ کردن) دارد؟

14. if the battery is dead, the light will not come on; this is a deduction
این یک استدلال قیاسی است: اگر باطری خالی شده باشد چراغ روشن نخواهد شد.

15. a ship's antiaircraft battery
آتشبار ضد هوایی ناو

16. a used up battery
یک باتری خالی (تمام شده).

17. to charge and discharge a battery
پر کردن و خالی کردن باطری

18. i have to have my car battery charged
باید بدهم باطری اتومبیلم را شارژ کنند.

19. if the car won't start, try the new battery
اگر اتومبیل روشن نمی شود،باتری تازه را امتحان کن.

20. Our bus won't start because the battery is out of order.
[ترجمه ترگمان]اتوبوس ما به این دلیل شروع نخواهد شد که باتری از رده خارج شده است
[ترجمه گوگل]اتوبوس ما شروع نخواهد شد، زیرا باطری خالی است

21. It's wise to take a fully charged spare battery with you.
[ترجمه ترگمان]عاقلانه است که یک باتری به طور کامل شارژ شده با خودتان بردارید
[ترجمه گوگل]عاقلانه است که یک باتری لیتیوم باتری را با خود بیاورید

22. Battery acid had eroded the engine.
[ترجمه ترگمان]باتری اتومبیل موتور را خراب کرده بود
[ترجمه گوگل]اسید باتری موتور را تخریب کرده است

23. He was an okay battery commander.
[ترجمه ترگمان]او فرمانده آتشبار خوبی بود
[ترجمه گوگل]او فرمانده باتری خوب بود

24. The lighter works off the car battery.
[ترجمه ترگمان]فندک با باتری اتومبیل کار می کند
[ترجمه گوگل]سبک تر از باتری ماشین کار می کند

25. He promised to charge up my car battery.
[ترجمه ترگمان]قول داد باتری ماشینم رو شارژ کنه
[ترجمه گوگل]او وعده داده بود که باتری ماشینم را بپردازم

26. They told me I needed a new battery.
[ترجمه ترگمان] بهم گفتن که یه باتری جدید لازم دارم
[ترجمه گوگل]آنها به من گفتند که نیاز به یک باتری جدید دارم

27. The battery would expose as being overcharged.
[ترجمه ترگمان]باطری آن طور که غلو شده بود، در معرض نمایش قرار می گرفت
[ترجمه گوگل]باتری را به عنوان بیش از حد تحمل می کند

28. I thought it looked as though the battery was going.
[ترجمه ترگمان]به نظر من به نظر می رسید که آتشبار در حال حرکت است
[ترجمه گوگل]من فکر کردم که به نظر می رسد که باتری رفتن بود

29. We give a battery of tests to each patient.
[ترجمه ترگمان]ما یک باتری از آزمایش ها را به هر بیمار می دهیم
[ترجمه گوگل]ما برای هر بیمار باتری آزمایش می کنیم

a battery of hard tests

یک سلسله آزمونهای مشکل


A battery of cameras were set to record every phase of the eclipse.

تعدادی دوربین برای ضبط کلیه‌ی مراحل کسوف آماده شده بود.


a dead battery

باتری خالی


does your battery need recharging?

آیا باتری شما نیاز به پر شدن (شارژ کردن) دارد؟


اصطلاحات

battery defense

(ارتش) پدافند دور تا دور آتش‌بار


battery farm

(انگلیس) مرغ‌داری (ویژه‌ی فرآورد تخم‌مرغ)


battery headquarters

(ارتش) ارکان آتش‌بار، ستاد آتش‌بار


in battery

(در مورد توپ سنگین) توپ آماده برای آتش


the Battery

پارک باتری در شهر نیویورک (Battery Park هم می‌گویند)


پیشنهاد کاربران

مخزن نگهداری نفت.
Tank battery
به معنای تعدادی از مخازن نفت است که در محوطه چاه ها، پیش از فروش و انتقال، نفت در آنها نگهداری میشود. به نوعی شکل چنین مخازنی مثل رشته های باتری هستند.

آتشبار

مرغداری

داشته ها
اطلاعات قبلی

مجموعه, سری, زنجیره, چرخه

battery
بَرقبار ، بَرقَنبار ، بَرقَن، بَرقین ، بَرقانه
( برق پارسی است و همریشه با بَراز به مینه درخش، بَرغ )

⁦✔️⁩ضرب و جرح

Sir Rod Stewart and son Sean 📌plead guilty to battery📌 - but will not face any punishment
. . . اعتراف به جرم ضرب و جرح . . .

SkyNews. com@


کلمات دیگر: