1. battery defense
(ارتش) پدافند دور تا دور آتشبار
2. battery farm
(انگلیس) مرغداری (ویژه ی فرآورد تخم مرغ)
3. battery headquarters
(ارتش) ارکان آتشبار،ستاد آتشبار
4. a battery of cameras were set to record every phase of the eclipse
تعدادی دوربین برای ضبط کلیه ی مراحل کسوف آماده شده بود.
5. a battery of hard tests
یک سلسله آزمون های مشکل
6. a battery of six guns
شش قبضه توپ
7. the battery is one of the main components of this motor
باطری یکی از بخش های عمده ی این موتور است.
8. in battery
(در مورد توپ سنگین) توپ آماده برای آتش
9. a dead battery
باتری خالی
10. a dead battery
باطری خالی،باطری تمام شده
11. a weak battery
باطری کم قوه
12. assault and battery
حمله و ضرب و جرح
13. does your battery need recharging?
آیا باتری شما نیاز به پر شدن (شارژ کردن) دارد؟
14. if the battery is dead, the light will not come on; this is a deduction
این یک استدلال قیاسی است: اگر باطری خالی شده باشد چراغ روشن نخواهد شد.
15. a ship's antiaircraft battery
آتشبار ضد هوایی ناو
16. a used up battery
یک باتری خالی (تمام شده).
17. to charge and discharge a battery
پر کردن و خالی کردن باطری
18. i have to have my car battery charged
باید بدهم باطری اتومبیلم را شارژ کنند.
19. if the car won't start, try the new battery
اگر اتومبیل روشن نمی شود،باتری تازه را امتحان کن.
20. Our bus won't start because the battery is out of order.
[ترجمه ترگمان]اتوبوس ما به این دلیل شروع نخواهد شد که باتری از رده خارج شده است
[ترجمه گوگل]اتوبوس ما شروع نخواهد شد، زیرا باطری خالی است
21. It's wise to take a fully charged spare battery with you.
[ترجمه ترگمان]عاقلانه است که یک باتری به طور کامل شارژ شده با خودتان بردارید
[ترجمه گوگل]عاقلانه است که یک باتری لیتیوم باتری را با خود بیاورید
22. Battery acid had eroded the engine.
[ترجمه ترگمان]باتری اتومبیل موتور را خراب کرده بود
[ترجمه گوگل]اسید باتری موتور را تخریب کرده است
23. He was an okay battery commander.
[ترجمه ترگمان]او فرمانده آتشبار خوبی بود
[ترجمه گوگل]او فرمانده باتری خوب بود
24. The lighter works off the car battery.
[ترجمه ترگمان]فندک با باتری اتومبیل کار می کند
[ترجمه گوگل]سبک تر از باتری ماشین کار می کند
25. He promised to charge up my car battery.
[ترجمه ترگمان]قول داد باتری ماشینم رو شارژ کنه
[ترجمه گوگل]او وعده داده بود که باتری ماشینم را بپردازم
26. They told me I needed a new battery.
[ترجمه ترگمان] بهم گفتن که یه باتری جدید لازم دارم
[ترجمه گوگل]آنها به من گفتند که نیاز به یک باتری جدید دارم
27. The battery would expose as being overcharged.
[ترجمه ترگمان]باطری آن طور که غلو شده بود، در معرض نمایش قرار می گرفت
[ترجمه گوگل]باتری را به عنوان بیش از حد تحمل می کند
28. I thought it looked as though the battery was going.
[ترجمه ترگمان]به نظر من به نظر می رسید که آتشبار در حال حرکت است
[ترجمه گوگل]من فکر کردم که به نظر می رسد که باتری رفتن بود
29. We give a battery of tests to each patient.
[ترجمه ترگمان]ما یک باتری از آزمایش ها را به هر بیمار می دهیم
[ترجمه گوگل]ما برای هر بیمار باتری آزمایش می کنیم