کلمه جو
صفحه اصلی

equipment


معنی : ساز، ساز و برگ، تجهیزات
معانی دیگر : مجهز سازی، آمایش، آماده سازی، افزارمند سازی، افزار (افزارگان)، تجهیز (تجهیزات)، اسباب و آلات، دستگاه (ها)، بساط، وسایل، (استعدادها و توانایی های فردی) قدرت، دانش، توانایی، (وسایل و ابزار ترابری) ترابرگان، واگن و لوکوموتیو

انگلیسی به فارسی

تجهیز


تجهیزات، ساز‌وبرگ


تجهیزات، ساز، ساز و برگ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: anything designed or provided for a particular use.
مترادف: accouterments, apparatus, appurtenances, gear, implements, outfit, paraphernalia
مشابه: appointments, equipage, furnishings, machinery, materiel, provision, provisions, rig, rigging, stuff, supplies, tackle, tools, wherewithal

- You need to have special equipment for mountain climbing.
[ترجمه M.Ashrafi] شما برای کوهنوردی تجهیزات ویژه می خواهید
[ترجمه pariya] شما باید تجهیزات مناسبی برای بالا رفتن از کوه داشته باشی
[ترجمه ترگمان] شما باید تجهیزات ویژه ای برای صعود کوه داشته باشید
[ترجمه گوگل] شما نیاز به تجهیزات ویژه برای کوهنوردی دارید
- He keeps his golf clubs and other sports equipment in this closet.
[ترجمه Mne] او چوب گلف و سایر تجهیزات ورزشی اش را در این مکان نگه میدارد
[ترجمه ترگمان] او چوب گلف و سایر تجهیزات ورزشی را در این کمد نگه می دارد
[ترجمه گوگل] او باشگاه گلف خود و سایر تجهیزات ورزشی را در این گنجه نگه می دارد

(2) تعریف: the act of equipping.
مترادف: accouterment, fitting, furnishing, outfitting, provision, provisions
مشابه: preparation, readying, supplying

(3) تعریف: the state of being equipped.
مترادف: accouterment
مشابه: preparedness, readiness

• supplies, necessary items, tools or other objects for completing a task
equipment consists of the things which are needed for a particular activity.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] تجهیزات
[کامپیوتر] تجهیزات .
[برق و الکترونیک] تجهیزات، دستگاه یک یا چند مجموعه مکمل هم که کار واحدی را انجام دهند . - تجهیزات، دستگاه
[فوتبال] وسائل-تجهیزات
[مهندسی گاز] تجهیزات
[بهداشت] تجهیزات - سازوبرگ
[صنعت] تجهیزات،موارد ضروری
[نساجی] تجهیزات - وسایل

مترادف و متضاد

ساز (اسم)
order, apparatus, harmony, accoutrements, tool, musical instrument, equipment, outfit, disposition, music, materiel, arms, mouth organ

ساز و برگ (اسم)
equipment, outfit, ordnance, armaments, materiel

تجهیزات (اسم)
equipment, rig, materiel

supplies, gear for activity


Synonyms: accessories, accompaniments, accouterments, apparatus, appliances, appurtenances, articles, attachments, baggage, belongings, contraptions, contrivances, devices, equipage, facilities, fittings, fixtures, furnishings, furniture, gadgets, habiliments, impedimenta, kit and kaboodle, machinery, material, materiel, miscellaneous, outfit, paraphernalia, provisioning, provisions, rig, setup, shebang, stock, store, stuff, tackle, things, tools, trappings, traps, utensils


جملات نمونه

1. arctic equipment and clothing
دست افزار و تن پوش مقاوم در مقابل سرمای شدید (شمالگانی)

2. fied equipment
ابزار صحرایی

3. military equipment
ساز و برگ نظامی

4. obsolete equipment
ابزار کهنه

5. office equipment
لوازم دفتر (یا اداره)

6. sports equipment
وسایل ورزشی

7. camping equipment
تجهیزات اردو (مثل چادر و کیسه خواب و چراغ قوه و غیره)

8. plant and equipment
کارخانه و تجهیزات آن

9. the building and equipment of the library
ساختن و افزارمند سازی کتابخانه

10. a hospital with modern equipment
بیمارستانی با تجهیزات نوین

11. to prepare the necessary equipment for con- struction
وسایل لازم برای بنایی را فراهم کردن

12. they don't seem to have the intellectual equipment for the task
به نظر نمی رسد که توانایی فکری این کار را داشته باشند.

13. to indent on the company for new equipment
از شرکت درخواست تجهیزات تازه کردن

14. The equipment had to be dismantled and reassembled at each new location.
[ترجمه ترگمان]تجهیزات باید از هم جدا شده و در هر مکان جدیدی جمع شوند
[ترجمه گوگل]این تجهیزات باید برداشته شود و دوباره در هر مکان جدید دوباره نصب شود

15. Periodic checks are carried out on the equipment.
[ترجمه ترگمان]بررسی های دوره ای بر روی تجهیزات انجام می شود
[ترجمه گوگل]چک کردن دوره ای بر روی تجهیزات انجام می شود

16. Sailors have special equipment to help them navigate.
[ترجمه ترگمان]ملوانان، تجهیزات ویژه ای برای کمک به آن ها دارند
[ترجمه گوگل]دریانوردان تجهیزات ویژه ای برای کمک به آنها در حرکت دارند

17. The equipment is checked on a regular basis.
[ترجمه ترگمان]تجهیزات به طور منظم چک می شوند
[ترجمه گوگل]تجهیزات به صورت منظم بررسی می شوند

18. There isn't much equipment. We're going to have to improvise.
[ترجمه ترگمان]تجهیزات زیادی نیست باید کاری کنیم
[ترجمه گوگل]تجهیزات زیادی وجود ندارد ما قصد داریم بداهه بکشیم

19. Familiarise yourself with the new equipment before you attend to use it.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بتوانید از آن استفاده کنید، خود را با تجهیزات جدید مقایسه کنید
[ترجمه گوگل]قبل از حضور شما در استفاده از این تجهیزات، خودتان را با تجهیزات جدید آشنا کنید

the building and equipment of the library

ساختن و افزارمند‌سازی کتابخانه


sports equipment

وسایل ورزشی


military equipment

ساز‌و‌برگ نظامی


a hospital with modern equipment

بیمارستانی با تجهیزات نوین


They don't seem to have the intellectual equipment for the task.

به نظر نمی‌رسد که توانایی فکری این کار را داشته باشند.


اصطلاحات

plant and equipment

کارخانه و تجهیزات آن


پیشنهاد کاربران

وسایل مورد نیاز , تجهیزات

اگر این کلمه همراه با safety بیاید، یعنی بشود *safety equipment*، به معنای لباس حفاظتی برای کار است.

این کلمه به معنی وسیله ای است که برای هدف خاصی استفاده میشود ( تجهیزات )
برای مثا میگوییم:
Sports equipment
یعنی وسایل یا تجهیزات ورزشی

ابزار ، قطعه

تجهیزات
وسایل مورد نیاز
things

ابزار ورزشی
وسایل ورزشی
یا sport tool


کامپیوتر ها، نرم افزار ها، تکنولوژی محاسبات، یا چیپ های جاسازی شده
و در یک کلام " تجهیزات و زیرساخت های تکنولوژی محور"

وسایل مورد نیاز ، تجهیزات ، مواد اولیه

تجهیزات

. Unfortunately, we do not have the laboratory equipment needed for this test

The things that are needed to do a perticular activity

I do not find much equipment in my house

لوازم


لطفا وقتی مترادفی ک دوستان ذکر کردن رو دیگه تکرار نکنید.

اثاثیه
تجهیزات
تجهیزات جنگی
stuff

equipment ( علوم مهندسی )
واژه مصوب: تجهیزات
تعریف: مجموعۀ وسایل و امکاناتی که در یک فرایند به کار رود|||متـ . افزارگان 2


کلمات دیگر: