کلمه جو
صفحه اصلی

indicator


معنی : نماینده، اندازه، مقیاس، شاخص، اندیکاتور
معانی دیگر : (شخص یا اسباب) نشانگر، نشان دهنده، نمایگر (سنجه یا کنتور یا عقربه یا میزان سنج و غیره)، شناسانه، تعیین کننده، (شیمی - مواد گوناگونی که برای تعیین میزان اسیدی یا قلیایی بودن و یا آغاز و پایان واکنش های شیمیایی و غیره به کار می روند و این عمل را با ایجاد تغییر رنگ انجام می دهند) شناساگر، معرف، شناسگر، (زیست بوم شناسی - گونه ی گیاه یا جانور که وجود آن نشانه ی وجود ویژگی های خاصی در آن پرگیر است) آگهسازه، فشار سنج

انگلیسی به فارسی

(سرعت، فشار) درجه، عقربه، (شخص) راهنما، نامه‌نما


(شیمی) مواد گوناگونی که برای تعیین میزان اسیدی یا قلیایی بودن و یا آغاز و پایان واکنش‌های شیمیایی و غیره به کار می‌روند و این عمل را با ایجاد تغییر رنگ انجام می‌دهند) شناساگر، معرف


(بریتانیا) چراغ راهنمای اتومبیل


نشانگر، نشان دهنده، نمایگر


شاخص، اندیکاتور، اندازه، نماینده، مقیاس


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person or object that indicates.
مشابه: indication, symptom

- A fever is often an indicator of illness.
[ترجمه ترگمان] تب معمولا نشانه بیماری است
[ترجمه گوگل] تب اغلب شاخصی از بیماری است

(2) تعریف: an instrument such as a gauge, meter, or dial that shows the performance of a piece of equipment.
مشابه: telltale

(3) تعریف: one of the various statistical measures that show the relative stability of an economic system.

• person or thing that indicates or points out; pointer; instrument which shows the performance of a machine; sign, signal, symptom
an indicator of something tells you whether it exists or what it is like; a formal use.
a car's indicators are the lights used to show when it is turning left or right.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] شاخص
[شیمی] (مواد گوناگونی که براى تعیین میزان اسیدى یا قلیایی بودن و یا آغاز و پایان واکنش هاى شیمیایی و غیره به کار می روندو این عمل را با ایجاد تغییر رنگ انجام می دهند) شناساگر، معرف، شناسگر
[عمران و معماری] شاخص - نشانگر - شاخص - نماینده - نمودار - نمایشگر
[کامپیوتر] نماینده ؛ علامت
[برق و الکترونیک] نشانگر لامپ پرتو کاتدی یا وسیله ی دیگری که اطلاعات ارسالی یا دریافتی از منابعی نظیر گیرنده ی رادار را نمایش می دهد .
[مهندسی گاز] نشان دهنده، معرف، نماینده
[زمین شناسی] شناساگر شناساگر ماده ای است که وجود مواد شیمیایی و یا یونهای مختلف را با تغییر رنگ نشان می دهد. شناساگر اسید و باز ترکیبی است مثل فنول فتالیین که با تغییر رنگ به شناسایی محلول مورد نظر کمک می کند.
[بهداشت] شاخص - نشانگر - شناساگر
[نساجی] شناساگر - اندیکاتور - معرف - معرف شیمیایی- معرف رنگی
[ریاضیات] شاخص
[پلیمر] شناساگر، معرف، نشانگر
[آمار] 1. نشانگر 2. نماگر

مترادف و متضاد

نماینده (اسم)
proxy, representation, deputation, agent, factor, doer, representative, envoy, delegate, deputy, assignee, envoi, exponent, symptom, indicant, delegacy, indicator

اندازه (اسم)
tract, limit, extent, measure, bulk, volume, span, size, gage, gauge, deal, scale, quantity, quantum, magnitude, measurement, meter, indicator, dimension

مقیاس (اسم)
measure, criterion, gauge, scale, yardstick, meter, indicator

شاخص (اسم)
index, showing, dial, indicator, gnomon

اندیکاتور (اسم)
indicator

sign


Synonyms: barometer, beacon, clue, dial, gauge, guide, hint, index, mark, meter, omen, pointer, signal, symbol, warning


جملات نمونه

1. traffic indicator
(انگلیس) چراغ راهنما،راهنما (امریکا: directional signal)

2. litmus is an indicator of the presence of acid in a solution
لیتموس نشانه وجود اسید در محلول است.

3. an arrival and departure indicator in an airport
نشانگر ورود و خروج هواپیماها در فرودگاه

4. Level of education is actually quite a poor indicator of ability to run a business well.
[ترجمه ترگمان]سطح آموزش و پرورش در واقع یک شاخص ضعیف توانایی اداره یک کسب وکار است
[ترجمه گوگل]سطح آموزش و پرورش واقعا یک شاخص ضعیف از توانایی برای اجرای یک کسب و کار خوب است

5. Litmus paper can be used as an indicator of the presence of acid in a solution.
[ترجمه ترگمان]کاغذ Litmus را می توان به عنوان شاخصی برای حضور فسفریک اسید در محلول مورد استفاده قرار داد
[ترجمه گوگل]کاغذ لاکتوز می تواند به عنوان یک شاخص از حضور اسید در یک محلول استفاده شود

6. These atmospheric waves are a reliable indicator of weather changes.
[ترجمه ترگمان]این امواج جوی یک شاخص قابل اعتماد از تغییرات آب و هوا هستند
[ترجمه گوگل]این امواج جوی یک شاخص قابل اعتماد از تغییرات آب و هوایی است

7. These tests are a reliable indicator of future performance.
[ترجمه ترگمان]این تست ها یک شاخص قابل اعتماد برای عملکرد آتی هستند
[ترجمه گوگل]این آزمون ها یک شاخص قابل اعتماد از عملکرد آینده است

8. Gold prices are often seen as an indicator of inflation.
[ترجمه ترگمان]قیمت طلا اغلب به عنوان شاخص تورم دیده می شود
[ترجمه گوگل]قیمت طلا اغلب به عنوان شاخص تورم دیده می شود

9. These warts can serve as an indicator of other infections.
[ترجمه ترگمان]این warts می توانند به عنوان شاخصی برای عفونت های دیگر عمل کنند
[ترجمه گوگل]این زگیلها میتوانند به عنوان شاخصی از عفونتهای دیگر عمل کنند

10. Commodity prices can be a useful indicator of inflation, he claimed.
[ترجمه ترگمان]او مدعی شد که قیمت کالاها می تواند شاخص مفیدی از تورم باشد
[ترجمه گوگل]او ادعا می کند که قیمت های کالا می تواند یک شاخص سودمند تورم باشد

11. The eyes can be a sensitive indicator of health.
[ترجمه ترگمان]چشم ها می توانند یک شاخص حساس از سلامتی باشند
[ترجمه گوگل]چشم ها می توانند یک شاخص حساس به سلامت باشند

12. His left - hand / right - hand indicator is flashing.
[ترجمه ترگمان]نشانه سمت چپ و سمت راست او در حال چشمک زدن است
[ترجمه گوگل]نشانگر چپ دست / راست دستش چشمک می زند

13. The monthly trade figures are seen as an indicator of the health of the economy.
[ترجمه ترگمان]ارقام تجاری ماهانه به عنوان شاخص سلامت اقتصاد دیده می شوند
[ترجمه گوگل]ارقام ماهانه تجارت به عنوان شاخص سلامت اقتصاد دیده می شود

14. These figures give a reliable and objective indicator of changing trends in people's lifestyles.
[ترجمه ترگمان]این ارقام نشان دهنده یک شاخص قابل اعتماد و عینی از تغییر گرایش در زندگی مردم است
[ترجمه گوگل]این ارقام نشانگر قابل اعتماد و عینی شاخص تغییر روند در شیوه زندگی افراد است

15. The light bar indicator uses the processing power of a Palm handheld computer to cut down on expense.
[ترجمه ترگمان]شاخص بار نور از قدرت پردازش یک کامپیوتر دستی پالم برای کاهش هزینه استفاده می کند
[ترجمه گوگل]شاخص نشانگر نور با استفاده از قدرت پردازش یک کامپیوتر دستی پالم برای کاهش هزینه

an arrival and departure indicator in an airport

نشانگر ورود و خروج هواپیماها در فرودگاه


Litmus is an indicator of the presence of acid in a solution.

لیتموس نشانه وجود اسید در محلول است.


پیشنهاد کاربران

چراغ راهنمای خودرو

شاخص



نشانه، شاخص، نشانگر، معرف

معرف ، شناساگر
در شیمی به معرف هایی مانند : متیل اورانژ و . . . گویند ، که در تیتراسیون ها کاربرد دارد.

سیگنال ( در اقتصاد )

سنجه =ابزار/واحد/متغیری که میتوان بوسیله آن متغیر دیگری را اندازه گیری کردمثلاً متر سنجه ای برای اندازه گیری فاصله ( به عنوان یک متغیر ) است

در خودرو به معنای آمپر/نمایشگر میباشد ( آمپر/نمایشگر سوخت، سرعت، دور موتور و . . . )

indicator ( علوم مهندسی )
واژه مصوب: نشانگر 2
تعریف: وسیله‏ای که وضعیت مشخص فیزیکی را نشان دهد


کلمات دیگر: