decrease

معنی : کاهش، تنزیل، نقصان یافتن، کم کردن یا شدن، خیلی کم کردن، خرد شدن، خرد کردن، کاستن، خرد ساختن

معانی دیگر : کم شدن، کم کردن، کاهیدن، ویدا شدن، تقلیل دادن یا یافتن، کم شدگی، میزان کاهش

انگلیسی به فارسی

کاستن، کاهش

کاهش، نقصان یافتن، کم کردن یا شدن، کاستن

نزول کردن، کاهش، تنزیل، کاستن، خرد شدن، نقصان یافتن، کم کردن یا شدن، خرد کردن، خیلی کم کردن، خرد ساختن

انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )

حالات: decreases, decreasing, decreased

• : تعریف: to become less in number, amount, size, strength, or the like; diminish.
• مترادف: abate, diminish, fall, lessen
• متضاد: accumulate, amplify, augment, build, expand, grow, increase, mount, proliferate, rise, strengthen, swell
• مشابه: contract, decline, die away, die down, dip, drop, drop off, dwindle, ease off, ease up, ebb, fade, fall off, flag, let up, lower, ooze, peter out, remit, shrink, sink, slack, slacken, subside, taper, wane, weaken, wind down

- Student enrollment in science classes decreased last year.

[ترجمه ترگمان] سال گذشته ثبت نام دانش آموزان در کلاس های علوم کاهش یافت
[ترجمه گوگل] ثبت نام دانش آموزان در کلاس های علمی در سال گذشته کاهش یافته است

- The price of gas temporarily decreased in January.

[ترجمه ترگمان] قیمت گاز به طور موقت در ماه ژانویه کاهش یافت
[ترجمه گوگل] قیمت گاز در ماه ژانویه به طور موقت کاهش یافت

- Demand for these products seems to have decreased.

[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که تقاضا برای این محصولات کاهش یافته است
[ترجمه گوگل] تقاضا برای این محصولات به نظر می رسد کاهش یافته است

فعل گذرا ( transitive verb )

• : تعریف: to cause to become less; cause to diminish.
• مترادف: attenuate, diminish, lessen, lower, reduce
• متضاد: amplify, augment, increase, swell
• مشابه: abate, abridge, contract, cut, cut down on, de-escalate, deduct, mitigate, pare, retrench, scant, shorten, shrink, slacken, taper off

- We've been forced to decrease our spending this year.

[ترجمه علی خوشنامی] ما تحت فشاریم که هزینه های امسال رو کاهش بدیم.

[ترجمه ترگمان] ما مجبوریم امسال هزینه های خود را کاهش دهیم
[ترجمه گوگل] ما مجبوریم هزینه های خود را در این سال کاهش دهیم

- Taking this medication along with food decreases its effect.

[ترجمه ترگمان] مصرف این دارو به همراه غذا تاثیر آن را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل] مصرف این دارو همراه با غذا اثر آن را کاهش می دهد

اسم ( noun )

مشتقات: decreasingly (adv.)

• (1) تعریف: the act of decreasing or condition of being decreased; diminishment; reduction.
• مترادف: abatement, diminishment, diminution, lessening, reduction
• متضاد: growth, increase, swell
• مشابه: abridgment, attrition, cut, cutback, decrement, dip, loss, lowering, mitigation, retrenchment, shrink, wane

- The doctor is worried about the decrease in my appetite.

[ترجمه ترگمان] دکتر نگران کاهش اشتها است
[ترجمه گوگل] دکتر نگران کاهش اشتها من است

• (2) تعریف: the amount or extent by which something decreases.
• مترادف: decline, drop, reduction
• متضاد: increase, rise
• مشابه: cut, decrement, downturn, ebb, fall, fall-off, loss, sag, shrink, shrinkage, wane

- Last year saw a ten percent decrease in property values.

[ترجمه ترگمان] سال گذشته شاهد کاهش ۱۰ درصدی در مقادیر دارایی بود
[ترجمه گوگل] در سال گذشته کاهش ارزش های املاک در ده درصد کاهش یافت

• decline; reduction, lessening
reduce, lessen; decline
when something decreases or when you decrease it, it becomes smaller.
a decrease is a reduction in the quantity or size of something.
see also decreasing.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] کاهش یافتن، نزول کردن
[مهندسی گاز] کم کردن، نزول کردن، کاهش
[نساجی] کاهش - نقصان
[ریاضیات] نزول کردن

مترادف و متضاد

کاهش (اسم)

decrease, abatement, reduction, decline, decrement, diminution, disparagement, detraction, rebate, wastage, devaluation, downturn, subtraction

تنزیل (اسم)

decrease, reduction, interest

نقصان یافتن (فعل)

diminish, wane, decrease

کم کردن یا شدن (فعل)

decrease

خیلی کم کردن (فعل)

decrease

خرد شدن (فعل)

abate, diminish, wane, dwindle, slacken, relent, pass off, shrink, crush, decrease, lessen, decline, remit, narrow, flag, lower, de-escalate, crack up, depopulate, relax, fall away, grow away, grow down, pink, shrink away

خرد کردن (فعل)

abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

کاستن (فعل)

abate, diminish, discount, reduce, decrease, lessen, decline, shorten, derogate, subtract, lighten, rebate, pare, pull down, soften, detract, disqualify, draw off

خرد ساختن (فعل)

abate, diminish, dwindle, mitigate, minify, reduce, decrease, lessen, turn down, bate, curtail, damp down, decompress, narrow, extenuate, de-escalate, impair

diminishing, lessening

Synonyms: abatement, compression, condensation, constriction, contraction, cutback, decline, declining, decrescence, depression, diminution, discount, downturn, dwindling, ebb, falling off, loss, reduction, shrinkage, striction, subsidence, waning

Antonyms: addition, development, enlargement, expansion, growth, increase, raise

grow less or make less

Synonyms: abate, calm down, check, contract, crumble, curb, curtail, cut down, decay, decline, degenerate, depreciate, deteriorate, devaluate, die down, diminish, droop, drop, drop off, dry up, dwindle, ease, ebb, evaporate, fade, fall off, lessen, let up, lighten, lose edge, lower, modify, narrow down, peter out, quell, quiet, reduce, restrain, run low, settle, shrink, shrivel, sink, slacken, slack off, slash, slow down, slump, soften, subside, tail off, wane, waste, weaken, wear away, wear down, wither

Antonyms: add, develop, enlarge, expand, grow, increase, raise

جملات نمونه

1. As he kept spending money, the amount he had saved decreased.

همین طور که دایم پول خرج می کرد، مقدار پولی که پس انداز کرده بود، کاهش یافت

2. In order to improve business, the store owner decreased his prices.

صاحب فروشگاه به منظور رونق بخشیدن به تجارت، قیمت های خود را پایین آورد

3. The landlord promised to decrease our rent.

صاحب خانه قول داد تا اجاره ما را کاهش دهد

4. a decrease in prices

کاهش قیمت ها

5. a population decrease

تقلیل جمعیت

6. we should decrease our imports and increase our exports

ما باید واردات خود را کاهش بدهیم و بر صادرات بیافزاییم.

7. on the decrease

روبه کاهش،در حال تقلیل،در حال نقصان

8. infant mortality is on the decrease

مرگ و میر کودکان رو به نقصان است.

9. There was a decrease in the number of children in school.

[ترجمه ترگمان]تعداد کودکان در مدرسه کاهش یافت
[ترجمه گوگل]کاهش تعداد کودکان در مدرسه بود

10. People should decrease the amount of fat they eat.

[ترجمه پارسا] مردم باید میزان چربی که می خورند را کم کنند

[ترجمه ترگمان]مردم باید مقدار چربی که می خورند را کاهش دهند
[ترجمه گوگل]مردم باید میزان چربی آنها را مصرف کنند

11. There has been a sharp decrease in pollution since the law was introduced.

[ترجمه ترگمان]از زمانی که قانون معرفی شد، کاهش شدیدی در آلودگی صورت گرفته است
[ترجمه گوگل]از زمان تصویب قانون، کاهش شدید آلودگی رخ داده است

12. There are indications that unemployment will decrease.

[ترجمه ترگمان]نشانه هایی وجود دارد که بیکاری کاهش خواهد یافت
[ترجمه گوگل]نشانه هایی وجود دارد که بیکاری کاهش می یابد

13. Any decrease in tourism could have serious repercussions for the local economy.

[ترجمه ترگمان]هر کاهش در توریسم می تواند پیامدهای جدی برای اقتصاد محلی داشته باشد
[ترجمه گوگل]هر گونه کاهش در گردشگری می تواند پیامدهای جدی برای اقتصاد محلی داشته باشد

14. The report's finding on the decrease in violent crime supports the police chief's claims.

[ترجمه ترگمان]یافته های این گزارش حاکی از کاهش جرم خشونت آمیز از ادعاهای رئیس پلیس است
[ترجمه گوگل]یافته های این گزارش در مورد کاهش جرم خشونت از ادعاهای رئیس پلیس پشتیبانی می کند

15. The decrease in the number of bicycles and cars might give rise to another new set of problems.

[ترجمه ترگمان]کاهش تعداد دوچرخه و اتومبیل ممکن است باعث ایجاد یک سری مشکلات جدید شود
[ترجمه گوگل]کاهش تعداد دوچرخه ها و اتومبیل ها ممکن است به مجموعه ای از مشکلات جدید منجر شود

16. There has been some decrease in military spending this year.

[ترجمه ترگمان]در سال جاری برخی کاهش در هزینه های نظامی صورت گرفته است
[ترجمه گوگل]در سال جاری هزینه های نظامی کاهش یافته است

17. There has been a steady decrease in the number of visitors.

[ترجمه ترگمان]تعداد بازدید کنندگان کاهش ثابتی داشته است
[ترجمه گوگل]تعداد بازدیدکنندگان به طور مداوم کاهش یافته است

18. There has been a decrease in imports.

[ترجمه ترگمان]میزان واردات نیز کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]واردات کاهش یافته است

19. This year's figures show a decrease of 30% on last year.

[ترجمه ترگمان]آمار سال جاری نشان دهنده کاهش ۳۰ درصدی در سال گذشته است
[ترجمه گوگل]آمارهای امسال نشان دهنده کاهش 30 درصدی در سال گذشته است

20. There has been some decrease in imports.

[ترجمه ترگمان]مقداری کاهش در واردات وجود داشته است
[ترجمه گوگل]برخی واردات کاهش یافته است

21. There was a slight decrease in his weight after a week of dieting.

[ترجمه ترگمان]پس از یک هفته رژیم غذایی، کاهش اندکی در وزن او به وجود آمد
[ترجمه گوگل]کاهش وزن بعد از یک هفته رژیم غذایی کاهش پیدا کرد

22. There has been a modest decrease in house prices this year.

[ترجمه ترگمان]یک کاهش متوسط در قیمت خانه در سال جاری وجود داشته است
[ترجمه گوگل]در سال جاری قیمت های پایین خانه ها کاهش یافته است

His speed decreased.

از سرعت او کاسته شد.

He decreased his speed.

او سرعت خود را کاست (کم کرد).

Prices have increased and incomes have decreased.

قیمت‌ها بالا رفته‌اند و درآمدها پایین آمده‌اند.

a decrease in prices

کاهش قیمتها

a population decrease

تقلیل جمعیت

is divorce on the decrease?

آیا طلاق رو به کاهش است؟

اصطلاحات

on the decrease

روبه کاهش، در حال تقلیل، در حال نقصان

پیشنهاد کاربران

نزول کردن، کاهش یافتن

A reduction in the amount or size of something

There was a decrease in the number of children in the school

کاهش

افت

کاهش ، کم کردن، کاستن

Reduction

تنزل

کاهش ، ، ، کم کردن ، ، ، تنزل ، ، ، پایین آوردن

کم شدن ، کاهش یافتن
the number of new students decreased from 210 to 160 this year
امسال تعداد دانشجویان جدید از 210 به 160 کاهش یافت
تجربی 93 ، انسانی 90 ، هنر 90

Decrease ( verb ) = Decline ( verb )
به معناهای : کاهش یافتن، افت کردن، نزول یافتن، افول کردن، کاسته شدن، تقلیل یافتن

Decrease ( noun ) = Decline ( noun )
به معناهای: کاهش، نزول، تنزل، افول، افت، تحلیل، تضعیف، انحطاط

cut back on = To reduce or decrease something

کلمات دیگر: