کلمه جو
صفحه اصلی

elbow


معنی : زانو، ارنج، دسته صندلی، با ارنج زدن
معانی دیگر : (کالبدشناسی) آرنج، مرفق، بخشی از آستین که آرنج را می پوشاند، (با آرنج ها) کنار زدن، پس زدن، آرنج فرو کردن به، گوشه دار شدن، (لوله کشی و لوله ی بخاری و غیره) زانویی، زانوچه

انگلیسی به فارسی

آرنج، دسته صندلی، با آرنج زدن


آرنج، زانو، ارنج، دسته صندلی، با ارنج زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: at one's elbow, out at the elbows, rub elbows with
(1) تعریف: the bend or joint between the human upper arm and forearm, or the bony projection at this bend.

(2) تعریف: a similarly placed joint in other animals.

(3) تعریف: anything shaped or bent like this joint.
مشابه: angle

- an elbow in the river
[ترجمه ترگمان] یک آرنج در رودخانه
[ترجمه گوگل] آرنج در رودخانه
- an elbow in a pipe
[ترجمه ترگمان] آرنجش را به چپق کشید
[ترجمه گوگل] آرنج در یک لوله
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: elbows, elbowing, elbowed
(1) تعریف: to push at or away, with or as with one's elbow.
مشابه: nudge

- He elbowed me aside and walked past.
[ترجمه ترگمان] او با آرنج به من سقلمه زد و از کنار من گذشت
[ترجمه گوگل] او مرا کنار گذاشت و گذشته را گذراند

(2) تعریف: to make (a way) by pushing in this manner.

- She elbowed her way through the crowd.
[ترجمه ترگمان] از میان جمعیت به او سقلمه زد
[ترجمه گوگل] او راه خود را از طریق جمعیت آرام کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make one's way by shoving others aside with or as with one's elbows.
مشابه: crowd, muscle

• joint located in the middle of the human arm
shove with one's elbow, jostle, push
your elbow is the part in the middle of your arm where it bends.
if you elbow someone away, you push them aside with your elbow.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] زانو - زانویی
[مهندسی گاز] زانو، زانوئی

مترادف و متضاد

زانو (اسم)
bend, knee, gooseneck, elbow

ارنج (اسم)
elbow

دسته صندلی (اسم)
elbow

با ارنج زدن (فعل)
nudge, elbow

angular part of arm; angularly shaped item


Synonyms: ancon, angle, bend, bow, corner, crazy bone, crook, crutch, curve, fork, funny bone, half turn, hinge, joint, turn


push aside


Synonyms: bend, bulldoze, bump, crowd, hook, hustle, jostle, knock, nudge, press, rough and tumble, shoulder, shove


جملات نمونه

1. his elbow was poking out from under his torn shirt sleeve
آرنج او از زیر آستین پاره اش بیرون زده بود.

2. my scratched elbow itched and pricked
آرنج خراشیده ام می خارید و سوزن سوزن می شد.

3. at one's elbow
در دسترس،نزدیک،مجاور

4. get the elbow
(عامیانه) مورد بی وفایی قرار گرفتن،(توسط دوست یا یار) ترک شدن،طرد شدن

5. he jabbed his elbow into my side
با آرنج به من سیخونک زد.

6. to dig an elbow into someone's ribs
با آرنج به دنده ی (یا پهلوی) کسی زدن

7. give somebody the elbow
(عامیانه) مورد کم لطفی یا بی وفایی قرار دادن،طرد کردن،دور کردن (از خود)

8. he placed his right elbow on the table
او آرنج راست خود را روی میز قرار داد.

9. she leaned on her elbow
بر آرنج خود تکه داد.

10. more power to someone's elbow
(انگلیس - خودمانی) خدا کند موفق شود،دست علی به همراهش

11. his jacket was torn on the elbow
آرنج کت او پاره بود.

12. i will jog you with my elbow when it's time to go
هنگام رفتن که فرا برسد با آرنج به تو خواهم زد.

13. she sewed a patch to the elbow of my jacket
او یک وصله به آرنج کت من دوخت.

14. to bend the arm at the elbow
دست را از آرنج خم کردن

15. Her arm was bandaged from the elbow to the fingers.
[ترجمه Zero two] آرنج خود را تا نوک انگشتان باند پیچی کرده بود
[ترجمه ترگمان]دستش را باند پیچی کرده بود
[ترجمه گوگل]بازوی او از آرنج به انگشتان دست کشید

16. She poked her elbow into his ribs.
[ترجمه کیانا] 16. آرنجش را در دنده های او فرو کرد.
[ترجمه ترگمان]او آرنجش را به دنده هایش زد
[ترجمه گوگل]او آرنج خود را به دنده های خود زد

17. There's more elbow room in the restaurant since they extended it.
[ترجمه ترگمان]از زمانی که آن ها را بسط داده اند، یک اتاق دیگر در رستوران هست
[ترجمه گوگل]از آنجا که آنها آن را گسترش دادند، اتاق رستوران آرنج بیشتری وجود دارد

18. He rested one elbow on the wall as he spoke.
[ترجمه ترگمان]همچنان که حرف می زد، آرنجش را به دیوار تکیه داد
[ترجمه گوگل]همانطور که او گفت، او آرنج را روی دیوار قرار داد

19. It took a considerable amount of polish and elbow grease before the brass shone like new.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه برنجی مثل نو برق بزنند، مقدار زیادی روغن و روغن خورده بود
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه برنج به عنوان جدید ظاهر شود، میزان قابل توجهی از چربی لهستانی و آرنج را در بر گرفت

20. There was not much elbow room in the cockpit of a Snipe.
[ترجمه ترگمان]در کابین خلبان یک شکارچی زیاد نبود
[ترجمه گوگل]در کابین خلبان Snipe چندان زیادی وجود نداشت

21. I may have caught him with my elbow but it was just an accident.
[ترجمه ترگمان]ممکنه با آرنج من اونو گرفته باشه ولی فقط یه حادثه بود
[ترجمه گوگل]شاید او را با آرنج خود گرفتم، اما این فقط یک تصادف بود

He placed his right elbow on the table.

او آرنج راست خود را روی میز قرار داد.


His jacket was torn on the elbow.

آرنج کت او پاره بود.


She elbowed her way through the crowd.

او با آرنج راه خود را از میان جمعیت باز کرد.


The tunnel elbowed and we were in a large cellar.

تونل پیچید و ما وارد سردابه‌ی بزرگی شدیم.


اصطلاحات

at one's elbow

در دسترس، نزدیک، مجاور


get the elbow

(عامیانه) مورد بی‌وفایی قرار گرفتن، (توسط دوست یا یار) ترک شدن، طرد شدن


give somebody the elbow

(عامیانه) مورد کم‌لطفی یا بی‌وفایی قرار دادن، طرد کردن، دور کردن (از خود)


out at (the) elbows

ژنده‌پوش، فقیر و درمانده، مندرس


up to the elbows

(عامیانه) تا خرخره گرفتار، بسیار مشغول


پیشنهاد کاربران

ارنج

اتصالات زانویی

آرنج

If someone or something elbows their way somewhere, or elbows other people or things out of the way, they achieve success by being aggressive and determined
به موفقیت رسیدن با خشونت


elbowیعنی:آرنج، اتصالات

more power to your elbow برای گفتن خسته نباشید


کلمات دیگر: