کلمه جو
صفحه اصلی

melt


معنی : گداز، گداختن، ذوب کردن، ریختن، اب شدن
معانی دیگر : (معمولا به واسطه ی حرارت) آب شدن یا کردن، ذوب کردن یا شدن، آب سان کردن، بخسیدن، حل شدن یا کردن، وارفتن، تحلیل رفتن، از هم پاشیدن، (معمولا با: away) به تدریج ناپدید شدن، محو شدن، کم کم آمیخته شدن، درآمیختن، (احساسات و غیره) ملایم و مهربان کردن، نرم کردن، (خوراک پردازی) ساندویچ یا نان که از یک لایه پنیر آب شده پوشیده شده است، آب شدگی، گدازش، هر چیز آب شده، مذاب، گدازیده، گدازه، مقدار فلز و غیره که در هر وهله آب می شود، مخلوط کردن

انگلیسی به فارسی

آب شدن، فروکش کردن


گداختن، مخلوط کردن، ذوب کردن


گداز


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: melts, melting, melted
(1) تعریف: to change from a solid to a liquid state through heat or pressure.
مترادف: dissolve, liquefy
متضاد: freeze, set, solidify
مشابه: deliquesce, fuse, thaw

(2) تعریف: to fade, merge, or blend, as from one state to another (often fol. by away, in, or into).
مترادف: dissolve, fade
مشابه: blend, disappear, dissipate, fuse, merge, vanish

- Our fortune is melting away.
[ترجمه علیرضا حامدی] سرمایه ی ما از بین خواهد رفت
[ترجمه S.f] ثروت ما از بین میرود
[ترجمه ترگمان] ثروت ما در حال ذوب شدن است
[ترجمه گوگل] ثروت ما ذوب می شود
- He melted into the crowd.
[ترجمه مهرداد معدنی] او در میان جمعیت ( از خجالت ) آب شد
[ترجمه بزرگ شدی میفهمی اسممو] و به جمعیت می ریخت ( از خجالت )
[ترجمه ترگمان] او در میان جمعیت آب شد
[ترجمه گوگل] او به جمعیت می ریخت

(3) تعریف: to experience a sudden feeling of gentleness or emotional helplessness.
مترادف: soften
مشابه: dissolve, mellow, relax

- Her smile made him melt.
[ترجمه ترگمان] لبخندش او را ذوب کرد
[ترجمه گوگل] لبخند او باعث افتادن او شد
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to change from a solid to a liquid state.
مترادف: dissolve, liquidize
متضاد: freeze, solidify
مشابه: flux, fuse, liquefy, smelt, unfreeze

(2) تعریف: to cause to gradually blend into solution; dissolve.
مترادف: dissolve
مشابه: solvate

(3) تعریف: to trigger a sudden feeling of gentleness or emotional helplessness in.
مترادف: gentle, move, soften
مشابه: affect, disarm, mellow, mollify, relax, subdue, touch

- He melted her with his singing.
[ترجمه ترگمان] او را با آواز خود ذوب کرد
[ترجمه گوگل] او با آواز خواندن او را ذوب کرد
اسم ( noun )
مشتقات: meltable (adj.), meltingly (adv.)
(1) تعریف: the act or state of melting.
مترادف: dissolution
متضاد: freeze
مشابه: liquefaction, thaw

(2) تعریف: an amount of something melted.
مشابه: liquid

• heat until liquid; be heated until turning to liquid; fuse; be fused; thaw; disappear
type of dish made with a topping of melted swiss cheese (such as tuna melt)
when a solid substance melts or if someone melts it, it changes to a liquid because of being heated.
if something melts, it gradually disappears.
if something melts away, it gradually disappears.
if you melt down a metal or glass object, you heat it until it melts.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] ذوب شدن - گداختن - مایع شدن - ذوب
[برق و الکترونیک] ذوب کردن
[مهندسی گاز] مذاب، ذوب کردن
[زمین شناسی] مذاب قسمت سیال ماگما غیر از بلورهای جامد.
[نساجی] مذاب - ذوب شدن
[پلیمر] گداز، اب شدن، گداختن، مخلوط کردن، ذوب کردن -

مترادف و متضاد

Synonyms: become lenient, disarm, forgive, mollify, relax, relent, show mercy, soften, touch


گداز (اسم)
melt, deliquescence, flux, liquation

گداختن (فعل)
dissolve, melt, thaw, flux, liquate, smelt, fuse, liquify, liquefy, fuze

ذوب کردن (فعل)
found, melt, liquate

ریختن (فعل)
infuse, pour, found, lave, besprinkle, shed, cast, splash, bestrew, strew, decant, dust, melt, disembogue, disgorge

اب شدن (فعل)
go off, deliquesce, melt, thaw

Antonyms: fight


liquefy; dissolve


Synonyms: cook, deliquesce, diffuse, disappear, disintegrate, disperse, evanesce, evaporate, fade, flow, flux, fuse, go, heat, merge, pass away, render, run, smelt, soften, thaw, vanish, warm, waste away


Antonyms: coagulate, condense, solidify


give in, yield


جملات نمونه

The sun melted the snow.

آفتاب برف‌ها را آب کرد.


1. melt down
چیز فلزی را برای استفاده ی مجدد آب کردن،فروگداختن

2. melt in one's mouth
(خوراک) خوشمزه بودن،نرم و لذیذ بودن

3. to melt butter
کره را آب کردن

4. a tuna melt
ساندویچ ماهی تون و پنیر آب شده

5. if you heat metal it will melt
اگر به فلز گرما بدهی گداخته می شود.

6. look as if butter would not melt in one's mouth
تظاهر به کمرویی کردن،کمرو و معصوم به نظر آمدن

7. o that this too too solid flesh would melt and resolve itself into a dew . . .
(شکسپیر) چه می شد اگر این جسم بسیار بسیار پلید آب می شد و تبدیل به شبنم می گردید . . .

8. The ice will melt when the sun shines on it.
[ترجمه نگین] یخ زمانی ذوب میشود که خورشید بر آن بتابد
[ترجمه ترگمان]یخ هنگامی ذوب می شود که خورشید بر روی آن می تابد
[ترجمه گوگل]یخ ذوب می شود زمانی که خورشید بر روی آن می درخشد

9. The temperature is going up; will the snow melt?
[ترجمه ترگمان]دما بالا می رود، برف ذوب می شود؟
[ترجمه گوگل]دما بالا می رود آیا برف ذوب می شود؟

10. If you warm ice, it will melt into water.
[ترجمه ترگمان]اگر یخ را گرم کنید، آب می شود
[ترجمه گوگل]اگر یخ را گرم کنید، به آب فرو می ریزد

11. Tommy looked as if butter wouldn't melt in his mouth.
[ترجمه ترگمان]تامی طوری به نظر می رسید که انگار کره در دهانش ذوب نمی شود
[ترجمه گوگل]تامی به نظر می رسید که کره در دهانش ذوب نمی شود

12. The snow was beginning to melt.
[ترجمه ترگمان]برف شروع به ذوب شدن می کرد
[ترجمه گوگل]برف شروع به ذوب کردن کرد

13. Let the cough drop melt in your mouth.
[ترجمه ترگمان] بذار سرفه تو دهنت آب بشه
[ترجمه گوگل]اجازه دهید سرفه در دهان شما ذوب شود

14. Melt a lump of butter in your frying-pan.
[ترجمه ترگمان]یک تکه کره را در ماهی تابه خود ذوب کنید
[ترجمه گوگل]یک قاشق سوپ خوری را در ظرف پخت خود ذوب کنید

15. Plastic will melt if it gets too hot.
[ترجمه ترگمان]پلاستیک اگر خیلی داغ شود ذوب می شود
[ترجمه گوگل]اگر آن را خیلی داغ شود، پلاستیک خواهد ذوب شود

16. It's a story designed to melt the hardest heart.
[ترجمه ترگمان]این داستانی است که برای ذوب کردن سخت ترین قلب طراحی شده است
[ترجمه گوگل]این یک داستان است که برای خرد کردن سخت ترین قلب طراحی شده است

17. Some thieves do not even bother to melt down stolen silver for its scrap value.
[ترجمه ترگمان]بعضی از دزدها حتی به خودشان زحمت نمی دهند که نقره را با ارزش خود ذوب کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از دزدان حتی برای اینکه ارزش قراضه خود را از دست بدهند، دلسرد نشوید

18. Ice needs heat to melt.
[ترجمه ترگمان]یخ برای ذوب کردن به گرما نیاز دارد
[ترجمه گوگل]یخ به گرما نیاز دارد تا ذوب شود

to melt butter

کره را آب کردن


Gold melts at 1945³F.

طلا در حرارت 1945 درجه فارنهایت ذوب می‌شود.


Their determination melted in the face of increasing dangers.

خطرات فزاینده تصمیم آنها را متزلزل کرد.


The rebels melted away in the hills surrounding the city.

شورشیان کم‌کم در تپه‌های اطراف شهر ناپدید شدند.


The morning fog melted as the sun rose.

خورشید که بالا آمد مه بامدادی ناپدید شد.


The sea seemed to be melting into the sky.

به نظر می‌رسید که دریا دارد با آسمان ممزوج می‌شود.


Brown hills melting into dark green forests.

تپه‌های قهوه‌ای رنگ که به ‌تدریج تبدیل به جنگل‌های سبز تیره می‌شدند.


Her story melted our hearts.

سرگذشت او دل ما را آب کرد.


a Tuna melt

ساندویچ ماهی تون و پنیر آب‌شده


اصطلاحات

melt down

چیز فلزی را برای استفاده‌ی مجدد آب کردن، فروگداختن


melt in one's mouth

(خوراک) خوشمزه بودن، نرم و لذیذ بودن


پیشنهاد کاربران

بخار کردن


به وسیله ی حرارت اب کردن، ذوب کردن

ماده مذاب

Change from solid to liquid

گداخت ، گداختگی

به جوش آوردن

آب شدن

تبخیر کردن

Change from solid to liquid

آب شدن یا ذوب شدن
تبدیل از جامد به مایع
مثل آب شدن بستنی یا یخ
Change from solid to liquid

آب یا ذوب شدن

بی سر و صدا ناپدید شدن ( یا رفتن )
Melt away

آب شدن، ذوب شدن

ذوب شدن از حالت جامد به مایع

ذوب کردن
change from soild to liquid

ذوب شدن

ذوب کردن

لطفا یه چیز رو تکرار نکنید.
اگه میشه جمله مثالی بنویسید.
متشکرم

Become liquid through heating


His heart melted
قلبش به درد اومد یا دلش سوخت

معنی=ذوب شدن
جمله ی پیشنهادی=The snow usually melts by mind march
کتاب Reach 4
کانون زبان ایران

معنی: ذوب شدن
تعریف: get warmer so that it becomes liquid
مترادف:liquate
جمله پیشنهادی: . My mother always melts butter in a saucepan

فلز

میشه از : شل شدن - نرم شدن - وارفتن
هم استفاده کرد


کلمات دیگر: