کلمه جو
صفحه اصلی

inductor


معنی : واسطه، واسطه القاء
معانی دیگر : (شخص) برگمارنده، گمارگر، منصوب کننده (به کار یا مقامی)، (شیمی - ماده ای که واکنش آهسته ی شیمیایی را تند می کند) تندساز، (برق) القاگر، توختگر، فیزیک واسطه القاء

انگلیسی به فارسی

(فیزیک) واسطه القا ، واسطه


القاگر، واسطه، واسطه القاء


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a device that generates an electromotive force in an electric circuit by electromagnetic induction; coil.

(2) تعریف: one who inducts, as into office or military service.

• circuit or device in which an electromotive force can be generated (electricity)

دیکشنری تخصصی

[شیمی] القاگر، سلف، (ماده اى که واکنش آهسته ى شیمیایی را تند می کند) تندساز
[کامپیوتر] سلف ؛ سیم پیچ القایی
[برق و الکترونیک] القاگر، سلف، سیم پیچ
[مهندسی گاز] القاءکننده
[ریاضیات] مقاومت القایی، القاء کننده، سلف

مترادف و متضاد

واسطه (اسم)
medium, go-between, middleman, inductor

واسطه القاء (اسم)
inductor

جملات نمونه

1. The so-called iron-core inductor, inductance refers to media for the electrical circuit components of soft iron, steel and other iron core inductor coil media.
[ترجمه ترگمان]سلف نشتی به اصطلاح سلف نشتی، به رسانه ها برای اجزای مدار الکتریکی فلز نرم، فولاد و دیگر سیم پیچ سلف نشتی اشاره دارد
[ترجمه گوگل]القایی به اصطلاح آهن هسته، القایی به رسانه برای اجزای مدار الکتریکی از آهن نرم، فولاد و دیگر مواد کویل کوارتز هسته آهن اشاره دارد

2. Some optimization designs were made with the on-chip inductor and the RF switches to get the maximum Q-value.
[ترجمه ترگمان]برخی طراحی های بهینه سازی با سلف روی تراشه و سوئیچ های RF برای بدست آوردن حداکثر ارزش Q ساخته شدند
[ترجمه گوگل]برخی از طرح های بهینه سازی با استفاده از القایی بر روی تراشه و سوئیچ های RF برای به دست آوردن حداکثر Q-value ساخته شده است

3. A capacitor at high frequency acts like an inductor and resistor in series combination with the capacitor plates.
[ترجمه ترگمان]خازن در فرکانس بالا مانند سلف و مقاومت در ترکیب سری با صفحات خازن عمل می کند
[ترجمه گوگل]یک خازن در فرکانس بالا مانند یک سلف و مقاومت در ترکیب سری با صفحات خازنی عمل می کند

4. Therefore, the inductor is certainly hygric.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، سلف قطعا hygric است
[ترجمه گوگل]بنابراین، القایی مطمئنا همگرا است

5. CHIP INDUCTOR, CHIP BEAD, SMD POWER INDUCTOR . COILS, TRANSFORMER.
[ترجمه ترگمان]\"تراشه مرگ، تراشه مرگ\" \" SMD POWER \" \" coils \"،\" transformer \"
[ترجمه گوگل]تزریق کننده چیپ، چیپ سیلندر، القا کننده قدرت SMD کویل، ترانسفورماتور

6. An inductor alternator is a special kind of synchronous generator in which Both the field and the output winding are on the stator.
[ترجمه ترگمان]آلترناتور سلف نوعی از ژنراتور سنکرون است که در آن هر دو میدان و سیم پیچ خروجی در استاتور قرار دارند
[ترجمه گوگل]یک ژنراتور القایی یک نوع خاص از ژنراتور همزمان است که هر دو میدان و سیم پیچ خروجی بر روی استاتور است

7. The introduction of PFC inductor current critical continuous mode Boost converter, DC/DC-level model using quasi-resonant flyback converters.
[ترجمه ترگمان]مقدمه استفاده از مبدل بوست PFC اکتیو بحرانی جاری، یک مدل سطح DC \/ DC با استفاده از مبدل های شبه - تشدید شده است
[ترجمه گوگل]معرفی مبدل تقویت کننده مبدل ولتاژ DC / DC با استفاده از مبدلهای پروازی شبهزنی رزونانس، مدول مدیریت فعلی الکتریکی PFC

8. In a word, during using the diathermanous inductor, it must be observed as well as checked.
[ترجمه ترگمان]در یک کلمه، در طول استفاده از سلف diathermanous، باید مشاهده شود و همچنین بررسی شود
[ترجمه گوگل]در یک کلمه، در هنگام استفاده از القایی diathermanous، باید آن را مشاهده کرد و همچنین چک شده است

9. WARNING: Never transmit while changing the INDUCTOR switch.
[ترجمه ترگمان]هشدار: هرگز هنگام تغییر سوئیچ inductor انتقال ندهید
[ترجمه گوگل]هشدار: هرگز در حین تغییر سوکت INDUCTOR انتقال ندهید

10. A novel spiral inductor resonator bandpass filter based on LTCC is proposed in this paper.
[ترجمه ترگمان]در این مقاله یک فیلتر spiral سلف به نام resonator bandpass بر پایه LTCC پیشنهاد شده است
[ترجمه گوگل]در این مقاله پیشنهاد شده است یک فیلتر باند پاسوناتور مارپیچی جدید بر اساس LTCC

11. The invention discloses a mutual inductor assembly tooling, and in particular relates to a disassembling tooling of a secondary patch board of a mutual inductor.
[ترجمه ترگمان]اختراع فاش می کند که یک تجهیز الکتریکی متقابل تجهیز شده، و به طور خاص به یک تجهیز disassembling از یک تخته وصله ثانویه از یک سلف متقابل مربوط می شود
[ترجمه گوگل]این اختراع یک ابزار مونتاژ سلفی متقابل را تشریح می کند و به طور خاص مربوط به یک ابزار پارتیشن بندی ثانویه یک سوییچ متقابل است

12. Deduction shows that a series inductor can be applied as the inter-stage matching network between the two stages.
[ترجمه ترگمان]قیاس، نشان می دهد که یک سلف سری می تواند به عنوان یک شبکه تطبیق بین دو مرحله ای بین دو مرحله اعمال شود
[ترجمه گوگل]تخفیف نشان می دهد که یک سلف سری می تواند به عنوان شبکه تطبیق بین مرحله بین دو مرحله اعمال شود

13. Here, the generator armature inductor is used as the boost inductor with the average current control method.
[ترجمه ترگمان]در اینجا، سلف مولد آرماتور به عنوان سلف ارتقا با روش کنترل جریان متوسط مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]در اینجا، الگوریتم آشکارساز ژنراتور به عنوان الگوریتم تقویت با روش کنترل جریان متوسط ​​مورد استفاده قرار می گیرد

14. One winding wi adjustable inductance. Adjustable mutual inductor can be specified.
[ترجمه ترگمان]یک سیم پیچ با اندوکتانس قابل تنظیم سلف متقابل Adjustable می تواند مشخص شود
[ترجمه گوگل]یک سیم پیچ با قابلیت تنظیم قابل تنظیم القاء متقابل قابل تنظیم می تواند مشخص شود

15. The resistance of an inductor is so small that it is negligible.
[ترجمه ترگمان]مقاومت یک سلف به قدری ناچیز است که قابل اغماض نیست
[ترجمه گوگل]مقاومت الکتریکی آنقدر کوچک است که ناچیز است

پیشنهاد کاربران

سلف

inductor ( فیزیک )
واژه مصوب: القاگر
تعریف: پیچه‏ای که معمولاً بر روی هستۀ مغناطیسی پیچیده می‏شود


کلمات دیگر: