کلمه جو
صفحه اصلی

gang


معنی : گروه، جمعیت، دسته، گام برداری، دسته جنایتکاران، دسته جمعی عمل کردن، جمعیت تشکیل دادن، رفتن
معانی دیگر : (در مورد انسان) گروه، یک گروه کارگر (که زیر نظر یک سرکارگرند)، گنگ، همدستان (در کارهای غیر قانونی)، (در زندان) گروه کار، (در شهرهای بزرگ) لوطی های محله، دسته ی جوانان ولگرد (و معمولا تبهکار)، اراذل و اوباش، انبوه، دار و دسته، (عامیانه) دسته جمعی حمله کردن، چند تا یکی کردن، (در مورد آچار و سایر ابزار کار) یک سری، یک دست، (معمولا با up) دسته تشکیل دادن، همگرا شدن، دسته شدن، (اسکاتلند) رفتن، کار کردن، خرامش، مشی، سفر کردن

انگلیسی به فارسی

دسته، جمعیت، گروه، دسته جنایتکاران، خرامش، مشی،گام برداری، رفتن، سفر کردن، دسته جمعی عمل کردن، جمعیت تشکیل دادن


باند، گروه، دسته، دسته جنایتکاران، جمعیت، گام برداری، رفتن، دسته جمعی عمل کردن، جمعیت تشکیل دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: any group of people, such as those who associate for social or criminal purposes.
مترادف: group
مشابه: band, clan, clique, company, crew, crowd, mob, party, posse, racket, ring, tong

- Our whole gang of friends from high school gets together about once a year.
[ترجمه ترگمان] کل گروه دوستای دبیرستان سالی یه بار با هم جمع میشن
[ترجمه گوگل] تمام باند ما از دوستان دبیرستان حدود یک بار در سال گرد هم می آیند
- This particular gang of criminals was responsible for several murders during that period.
[ترجمه ترگمان] این گروه خاص از تبهکاران در طی آن دوره مسئول چندین قتل بودند
[ترجمه گوگل] این باند خاص مجرمان مسئول چندین قتل در این دوره بود
- She's afraid her son might join a gang and get in trouble.
[ترجمه ترگمان] او می ترسد که پسرش به یک گروه ملحق شود و به دردسر بیفتد
[ترجمه گوگل] او می ترسد پسرش ممکن است به یک باند بپیوندد و مشکل پیدا کند

(2) تعریف: a group of workers who perform some common, usu. manual, task; squad.
مترادف: crew, team
مشابه: chain gang, outfit, squad

- The railroad gangs put in long hours of backbreaking labor.
[ترجمه ترگمان] دسته های راه آهن ساعات طولانی زحمت را به کار انداختند
[ترجمه گوگل] باند های راه آهن ساعت های طولانی کار زدگی را در پیش گرفتند
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: gangs, ganging, ganged
عبارات: gang up on
• : تعریف: to gather or form into a gang.
مترادف: band
مشابه: gather, group, team
اسم ( noun )
• : تعریف: the valueless minerals, rocks, or the like found mixed with valuable ore; gangue.

• band, group of people who associate for social or criminal purposes; group of people who work together
join together as a group; group, bond, connect; form into a gang
a gang is a group of people who join together for some purpose, often criminal.
if people gang up on you, or if they gang up against you, they unite against you; an informal expression.

دیکشنری تخصصی

[مهندسی گاز] دسته، گروه
[ریاضیات] دسته، گروه

مترادف و متضاد

گروه (اسم)
many, school, section, outfit, mass, heap, cohort, kind, flock, society, assembly, clique, ring, troop, team, pack, army, host, corps, group, company, platoon, folk, crowd, class, gang, clinch, cluster, bunch, ensign, fry, shoal, bevy, concourse, swarm, throng, congregation, covey, herd, multitude, horde, legion, rout, skulk, squad

جمعیت (اسم)
habitancy, party, heap, flock, society, bike, army, group, company, population, crowd, people, mob, gang, cortege, press, throng, herd, habitance, gaggle

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

گام برداری (اسم)
gang, tread, footstep

دسته جنایتکاران (اسم)
gang

دسته جمعی عمل کردن (فعل)
gang

جمعیت تشکیل دادن (فعل)
gang

رفتن (فعل)
leave, out, come, go, gang, betake, sweep

group, mob of people


Synonyms: assemblage, band, bunch, circle, clan, clique, club, cluster, combo, company, coterie, crew, crowd, herd, horde, knot, lot, organization, outfit, pack, party, posse, ring, set, shift, squad, syndicate, team, tribe, troop, troupe, workers, zoo


جملات نمونه

a gang of thieves

دسته‌ی دزدان


Teenage gangs are making some streets unsafe.

نوجوانان عضو دسته‌های تبهکار، امنیت برخی از خیابان‌ها را مختل کرده‌اند.


he and his political gang

او و دارودسته‌ی سیاسی او


They tried to gang him and take the money away from him.

آنها سعی کردند دست‌به‌یکی کرده و پول را از چنگش درآورند.


1. gang of drills
یک سری مته (به اندازه های مختلف)

2. gang up on
جملگی به سر کسی ریختن،چند تا یکی کردن

3. a gang of roughs invaded the hall
یک دسته آدم های خشن سالن را اشغال کردند.

4. a gang of thieves
دسته ی دزدان

5. the gang that pulled the bank job
باندی که به بانک دستبرد زد

6. they tried to gang him and take the money away from him
آنها سعی کردند دست به یکی کرده و پول را از چنگش درآورند.

7. he and his political gang
او و دارودسته ی سیاسی او

8. i am having the gang over for a party
گروهی (از همکاران) را به مهمانی دعوت کرده ام.

9. The police suspected her of fronting for a gang of forgers.
[ترجمه ترگمان]پلیس او را به شکار گروهی از forgers متهم می کرد
[ترجمه گوگل]پلیس مظنون به فرار از یک باند فریبکارانه بود

10. A gang taunted a disabled man.
[ترجمه بکن مادرت] یک نفر کیر به کصت ننت کرد
[ترجمه ترگمان]یک دسته از افراد معلول یک مرد معلول را سرزنش کردند
[ترجمه گوگل]یک باند یک مرد معلول را خفه کرد

11. The robbery was carried out by an armed gang.
[ترجمه ترگمان]سرقت توسط یه گروه مسلح انجام شده
[ترجمه گوگل]سرقت توسط یک باند مسلح انجام شد

12. The bank was robbed by a gang of bandits.
[ترجمه ترگمان]بانک توسط گروهی از راهزن ها دزدیده شده بو
[ترجمه گوگل]این بانک توسط یک باند از راهزنان ربوده شد

13. Wedding bells are breaking up that gang of mine.
[ترجمه ترگمان] زنگوله عروسی اون دسته مال من رو بهم میزنن
[ترجمه گوگل]زنگ های عروسی این باند من را شکستن

14. The gang threatened to take reprisals against them.
[ترجمه ترگمان]این گروه تهدید کردند که از آن ها انتقام خواهند گرفت
[ترجمه گوگل]این باند تهدید کرد که علیه آنها مجازات کند

15. An armed gang barged onto the train and began hacking and shooting anyone in sight.
[ترجمه ترگمان]یک گروه مسلح به طور سرزده وارد قطار شدند و شروع به هک کردن و تیراندازی به هر کس دیگری کردند
[ترجمه گوگل]یک باند مسلح به قطار متلاشی شد و هرکسی را در معرض هک کردن و تیراندازی قرار داد

16. The gang chief went everywhere accompanied by his henchman.
[ترجمه ترگمان]رئیس گروه همه جا با یک هوادار او رفت
[ترجمه گوگل]رئیس باند در همه جا همراه با نوازنده اش بود

17. I was coerced into joining the gang.
[ترجمه ترگمان]منو مجبور کردن که به گروه ملحق بشم
[ترجمه گوگل]من به پیوستن به باند مجبور شدم

18. He was attacked and seriously injured by a gang of youths.
[ترجمه ترگمان]او توسط گروهی از جوانان مورد حمله قرار گرفت و به شدت مجروح شد
[ترجمه گوگل]او توسط یک باند جوانان به طور جدی مورد حمله قرار گرفت

19. A drug-related gang war led to a series of shootings in the city.
[ترجمه ترگمان]یک جنگ گروهی مرتبط با مواد مخدر منجر به یک سری تیراندازی ها در شهر شد
[ترجمه گوگل]یک جنگ باند مربوط به مواد مخدر منجر به یک سری تیراندازی در شهر شد

I am having the gang over for a party.

گروهی (از همکاران) را به مهمانی دعوت کرده‌ام.


اصطلاحات

gang of drills

یک سری مته (به اندازه‌های مختلف)


gang up on

جملگی به سر کسی ریختن، چند تا یکی کردن


پیشنهاد کاربران

گانگستر

دار و دسته

اراذل و اوباش

a gang of turkeys
یک دسته بوقلمون

میتونید ازش یه عنوان یه واحد شمارش برای یه گروه آدم استفاده کنید:
A gang of youths/youngsters/kids/teenagers

تبهکاران

افراد شرور

مجوعه افراد خلافکار ، دسته جنایتکاران


کلمات دیگر: