کلمه جو
صفحه اصلی

impair


معنی : خرد ساختن، خراب کردن، معیوب کردن، ضعیف کردن، زیان رساندن
معانی دیگر : آسیب رساندن، ناقص کردن

انگلیسی به فارسی

خراب کردن، زیان رساندن، معیوب کردن


خرابی، خراب کردن، معیوب کردن، زیان رساندن، خرد ساختن، ضعیف کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: impairs, impairing, impaired
مشتقات: impairment (n.)
• : تعریف: to weaken, damage, or cause to diminish in value or quality.
مترادف: attenuate, cripple, damage, diminish, enervate, harm, hurt, injure, weaken
متضاد: enhance, improve, repair
مشابه: debase, debilitate, disable, enfeeble, hinder, incapacitate, lessen, maim, mar, sap, vitiate, wear

- Consuming alcohol can impair one's ability to operate a vehicle.
[ترجمه ترگمان] مصرف الکل می تواند به توانایی فرد برای راه اندازی یک وسیله نقلیه آسیب برساند
[ترجمه گوگل] مصرف الکل می تواند توانایی یک کارکنان خودرو را مختل کند
- Communication was impaired by the lack of qualified translators.
[ترجمه ترگمان] ارتباط با نبود مترجمان واجد شرایط مختل شده بود
[ترجمه گوگل] ارتباط با فقدان مترجمان واجد شرایط مواجه شد

• spoil, mar, damage, weaken
if you impair something, you damage it so that it stops working properly; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[مهندسی گاز] خراب کردن، معیوب کردن

مترادف و متضاد

Synonyms: blemish, blunt, cheapen, damage, debase, debilitate, decrease, destroy, deteriorate, devaluate, devalue, diminish, ding, disqualify, enervate, enfeeble, hurt, injure, invalidate, lessen, lose strength, make useless, mar, prejudice, queer, reduce, rough up, spoil, tarnish, total, tweak, undermine, unfit, vitiate, weaken, worsen


Antonyms: aid, assist, help


خرد ساختن (فعل)
abate, diminish, dwindle, mitigate, minify, reduce, decrease, lessen, turn down, bate, curtail, damp down, decompress, narrow, extenuate, de-escalate, impair

خراب کردن (فعل)
ruin, destroy, undo, corrupt, spoil, debauch, deteriorate, wreck, pull down, batter, take down, botch, disfigure, muck, vitiate, impair, demolish, devastate, dilapidate, muddle, ruinate, wrack, immoralize, unmake

معیوب کردن (فعل)
damage, mar, mutilate, impair

ضعیف کردن (فعل)
diminish, feeble, slack, emaciate, weaken, debilitate, infirm, impair, enfeeble, devitalize, loosen, relax, unloose

زیان رساندن (فعل)
mar, impair

harm, hinder


جملات نمونه

That accident impaired his hearing.

آن تصادف به شنوایی او آسیب رساند.


1. Loud noise can impair your hearing.
[ترجمه کامبیز] سر و صدای بلند می تواند به گوش شما آسیب بزند
[ترجمه Ava] صدای بلند می تواند به شنوایی شما صدمه بزند
[ترجمه ترگمان]صدای بلند می تواند بشنود
[ترجمه گوگل]سر و صدای بلند می تواند جلسه شما را مختل کند

2. Tiredness can seriously impair your ability to drive.
[ترجمه ترگمان]Tiredness می توانند به طور جدی توانایی شما برای رانندگی را مختل کنند
[ترجمه گوگل]خستگی می تواند به طور جدی توانایی شما در رانندگی را مختل کند

3. This study indicates that octreotide injections impair postprandial gall bladder contraction for at least four hours.
[ترجمه ترگمان]این مطالعه نشان می دهد که تزریق octreotide برای حداقل چهار ساعت باعث کاهش انقباض کیسه صفرا می شود
[ترجمه گوگل]این مطالعه نشان می دهد که تزریق octreotide به مدت چهار ساعت تحت تاثیر انقباض ضایعه مثانه پس از زایمان قرار می گیرد

4. Cons: A great way to temporarily impair gastrointestinal processes to the discomfort of others.
[ترجمه ترگمان]معایب: راهی خوب برای آسیب موقت به فرآیندهای معده و روده برای ناراحتی دیگران
[ترجمه گوگل]مضرات: یک راه عالی برای موقت پروسه های دستگاه گوارش، به ناراحتی دیگران است

5. Not only do sleeping pills impair the function of sleep, they also affect the way you feel the next day.
[ترجمه ترگمان]نه تنها قرص خواب به عملکرد خواب آسیب می رساند، بلکه تاثیری را که روز بعد احساس می کنید نیز بر آن ها تاثیر می گذارد
[ترجمه گوگل]نه تنها خواب آلودگی عملکرد خواب را مختل می کند بلکه موجب بروز احساساتی در روز بعد می شود

6. Poor notation can impair the ability of a scheme to accommodate new subjects and can hinder effective retrieval.
[ترجمه ترگمان]یادداشت ضعیف می تواند به توانایی یک برنامه برای تطبیق دادن موضوعات جدید و جلوگیری از بازیابی موثر، آسیب برساند
[ترجمه گوگل]نشانه گذاری ضعیف می تواند توانایی یک طرح برای جابجایی موضوع جدید را مختل کند و می تواند از بازیابی موثر جلوگیری کند

7. Acute schizophrenia can severely impair mothering skills when maternal distress leads to distraction and neglect.
[ترجمه ترگمان]اسکیزوفرنی حاد در زمانی که پریشانی مادران منجر به حواس پرتی و بی توجهی می شود می تواند به skills مادر آسیب برساند
[ترجمه گوگل]اسکیزوفرنی حاد می تواند به شدت مهارت های مادرانی را تحت تاثیر قرار دهد زمانی که پریشانی مادران منجر به انحراف و غفلت می شود

8. But did you realise that smoking can impair the blood which carries oxygen to the brain and therefore decrease mental efficiency?
[ترجمه ترگمان]اما آیا متوجه شده اید که سیگار کشیدن می تواند به خونی که اکسیژن را به مغز حمل می کند آسیب برساند و بنابراین کارایی ذهنی را کاهش دهد؟
[ترجمه گوگل]اما آیا متوجه شدید که سیگار کشیدن می تواند خون را که اکسیژن را به مغز حمل می کند، کاهش دهد و بنابراین کاهش بهره وری روانی را کاهش می دهد؟

9. Pros: A great way to temporarily impair mental processes without having to take medication.
[ترجمه ترگمان]مزایا: راهی خوب برای مختل کردن موقت فرآیندهای ذهنی بدون نیاز به مصرف دارو
[ترجمه گوگل]مزایا: یک راه عالی برای موقت کردن فرآیندهای روحی بدون نیاز به مصرف دارو

10. They act on him and impair his ability to distinguish between thought and perception, between concepts and objects.
[ترجمه ترگمان]آن ها بر روی او عمل می کنند و توانایی او برای تمایز بین تفکر و ادراک، بین مفاهیم و اشیا را خراب می کنند
[ترجمه گوگل]آنها بر او عمل می کنند و توانایی خود را برای تفکیک بین فکر و ادراک، بین مفاهیم و اشیاء مختل می کنند

11. Don't boil the sauce as this and impair the flavor.
[ترجمه ترگمان]سس را مثل این جوش نزن و آن را لکه دار نکن
[ترجمه گوگل]سس را به این شکل جوش ندهید و عطر و طعم را مختل نکنید

12. Conclusion SAP induced by 5% sodium taurocholate could impair the pancreatic endocrine function.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری نرم افزار SAP که با ۵ % سدیم taurocholate القا شده، می تواند به تابع endocrine pancreatic آسیب برساند
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری: SAP با 5٪ تائوروکولات سدیم باعث کاهش عملکرد غدد لنزی می شود

13. A recurrence of such an oversight could impair our amicable relations.
[ترجمه ترگمان]بازگشت چنین an می توانست روابط دوستانه ما را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]یک عودت چنین نظارتی می تواند روابط دوستانه ما را مختل کند

14. In driving simulators, marijuana does impair visual skills and mental dexterity.
[ترجمه ترگمان]در سازه ای رانندگی، ماری جوانا به مهارت بصری و چالاکی ذهنی آسیب می رساند
[ترجمه گوگل]ماری جوانا در شبیه سازی رانندگی باعث کاهش مهارت های بصری و مهارت های ذهنی می شود

15. Chamber angle impair is major cause of postoperative secondary glaucoma. Abnormality of lens haptics position, hemorrhage and persistent inflammation were also play a role in secondary glaucoma.
[ترجمه ترگمان]اختلال در زاویه حفره علت اصلی of در آب سیاه است کم خونی در وضعیت haptics، خونریزی و التهاب پایدار نیز در glaucoma دوم نیز نقش داشت
[ترجمه گوگل]زاویه اتاق زدگی عامل اصلی گلوکوم ثانویه پس از عمل است اختلال در وضعیت لنز هپتیک، خونریزی و التهاب مداوم نیز در گلوکوم ثانویه نقش دارد

The output of produce was impaired by bad weather.

هوای بد به تولید محصولات کشاورزی صدمه زد.


impaired vision

نقص بینایی


His health was impaired by too much smoking.

سیگار کشیدن زیاد به تندرستی او آسیب رساند.


پیشنهاد کاربران

پایین آوردن، کاهش دادن

ناراحتی

صدمه زدن

از کار انداختن، تخریب کردن، متزلزل کردن

نقصان، اختلال در عملکرد

مختل کردن

کاهش ارزش یک دارایی نامشهود

خراب کردن، آسیب زدن

خدشه دار کردن

افت کردن/ دچار افت شدن

Damage


کلمات دیگر: