کلمه جو
صفحه اصلی

terminal


معنی : پایان، انتها، ایستگاه نهایی، اخر خط راه اهن یا هواپیما، نهایی، پایانی، انتهایی، پایانه، واقع در نوک
معانی دیگر : واقع در پایان، پایانه ای، آخرین، (به ویژه بیماری) درمان ناپذیر، علاج ناپذیر، مرگ فرجام، کشنده، نزدیک به مرگ، مردنی، دوره ای، گاهوار، پاره سالی، (گیاه شناسی) روینده در سرشاخه یا ساقه، سرشاخه ای، سرساقه ای، (اتوبوس و غیره) پایانه، ترمینال، ایستگاه (آخر)، پایانگاه، پایانجا، حد، ته، رجوع شود به: terminus، (مدار برق) نقطه ی اتصال، انتهای خط، سر (سیم)، (کامپیوتر) پایانه

انگلیسی به فارسی

پایانه، پایانی


نهایی، انتهایی، واقع در نوک، پایان، انتها، آخر خط راه‌آهن یا هواپیما، پایانه


پایانه، پایان، انتها، ایستگاه نهایی، اخر خط راه اهن یا هواپیما، انتهایی، نهایی، پایانی، واقع در نوک


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, relating to, located at, or forming the end, limit, or boundary of something.
مشابه: bounding

- The dogs slowed their pace through the park as they reached the terminal cliffs.
[ترجمه مسلم میرزایی] سگ ها در جای خوشان در میان پارک آرام شدن در حالی که به صخره های پایانی میرسیدند
[ترجمه ترگمان] وقتی به صخره های پایانه رسیدند سگ ها سرعت خود را از پارک رد کردند
[ترجمه گوگل] سگ ها به سرعت از طریق پارک به سرعت به صخره های ترمینال می رسند

(2) تعریف: occurring at or being the end of a series, section, or the like; concluding; final.
مترادف: concluding, final, last
متضاد: inceptive, initial
مشابه: ultimate, utmost

- The terminal chapter of the novel was the hardest to write.
[ترجمه منصور] بخش پایانی رمان سخت ترین بخش برای نوشتن بود.
[ترجمه ترگمان] فصل نهایی رمان از همه سخت تر بود
[ترجمه گوگل] بخش ترمینال رمان سخت ترین نوشته بود

(3) تعریف: appearing or growing at the end of a stem, branch, or the like, as a bud or flower.

- These plants have terminal leaves.
[ترجمه ترگمان] این گیاهان برگ های terminal دارند
[ترجمه گوگل] این گیاهان دارای برگهای ترمینال هستند

(4) تعریف: causing or ending in death; fatal.
مترادف: fatal, mortal
مشابه: deathly, lethal, malignant

- Cancer is not always a terminal illness.
[ترجمه منصور] سرطان همیشه بیماری کشنده ای نیست.
[ترجمه ترگمان] سرطان همیشه یک بیماری پایانه نیست
[ترجمه گوگل] سرطان همیشه بیماری دیر نیست

(5) تعریف: of, relating to, or happening in a term or in every term.
مشابه: annual, cyclic, quarterly, seasonal, yearly

- The terminal invoices have been sent out.
[ترجمه ترگمان] فاکتورهای ترمینال ارسال شده اند
[ترجمه گوگل] فاکتورهای ترمینال ارسال شده است
اسم ( noun )
مشتقات: terminally (adv.)
(1) تعریف: a part or point that forms the end, limit, or boundary of something.
مترادف: end, limit, terminus
مشابه: border, boundary, extremity, fringe

(2) تعریف: a point in an electric circuit where a connection may be made or broken.
مترادف: pole
مشابه: outlet, receptacle

(3) تعریف: the mechanical device at such a point in a circuit, as at the end of a wire or cable, by means of which a connection may be made.
مترادف: switch

- The electrician attached a cable to the terminal.
[ترجمه ترگمان] برق کار یک کابل را به ترمینال وصل کرد
[ترجمه گوگل] برق متصل کابل به ترمینال

(4) تعریف: either end of a railway, shipping line, bus route, or the like, or a town at this place.
مترادف: terminus
مشابه: depot, station

(5) تعریف: the passenger station, offices, and freight facilities at such a point or at a major junction.
مترادف: depot, station
مشابه: terminus

- There are several coffee shops in the large bus terminal.
[ترجمه ترگمان] چندین قهوه خانه در پایانه بزرگ اتوبوس وجود دارد
[ترجمه گوگل] چندین فروشگاه قهوه در ترمینال اتوبوس بزرگ وجود دارد

(6) تعریف: an instrument connected to a computer, used to enter, receive, and display data or information.
مشابه: display, keyboard, monitor, peripheral

• either end of a passenger line; bus or train station; point of connection to a current (electricity)
end, extremity, closing, concluding, final; mortal, incurable
a terminal illness or disease causes death gradually and is incurable.
a terminal is a place where vehicles, passengers, or goods begin or end a journey.
a computer terminal is a piece of equipment consisting of a keyboard and a screen that is used for putting information into a computer or for getting information from it.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] ترمینال،پایانه
[عمران و معماری] پایانه - ترمینال - پایانگاه - خروجی - مربوط به انتها - نهایی
[کامپیوتر] ترمینال، پایانی، پایانه . - ترمینال، پایانه دستگاه ورودی - خروجی با یک صفحه نمایش و صفحه کلید برای ایجاد ارتباط با کامپیوتر - ترمینالهای اولیه، ماشینهای تله تایپ بودند . امروزه بیشتر کامپیوترهای شخصی به عنوان ترمینال کامپیوترهای بزرگ استفاده می شوند . نگاه کنید به download . upload . modem . data . communication .
[برق و الکترونیک] پایانه، سر - پایه، پایانه 1- پیچ، زایده لحیم شدنی یا نقطه دیگری که بتوان اتصالهای الکتریکی را با آن بر قرار کرد . 2. تجهیزات انتهای سیستم رفه ریزی موج یا کانال مخابراتی دیگر . 3. یکی از نقاط ورودی یا خروجی الکتریکی مدار یا قطعه 4. وسیله ای که امکان دسترسی به کامپیوتر راه دور را فراهم می کند .
[مهندسی گاز] نهائی، هریک از دوانتها، مبداومقصد
[زمین شناسی] پایانه، پیچ اتصال - واحد وردی- خروجی که توسط آن کاربر با سیستم پردازش دادهها ارتباط برقرار میکند.
[نساجی] پایانه - نقطه انتهایی
[ریاضیات] پایانه، دوم، پایانی، نهایی، انجامی، انتهای
[نفت] پایانه

مترادف و متضاد

پایان (اسم)
cessation, finish, termination, close, limit, end, conclusion, point, period, ending, sequel, terminal, finis, surcease, finality, winding-up

انتها (اسم)
termination, close, end, head, tailing, tag end, extremity, terminal, outrance, tail-end

ایستگاه نهایی (اسم)
terminal, terminus

اخر خط راه اهن یا هواپیما (اسم)
terminal

نهایی (صفت)
definitive, final, conclusive, terminal, ultimate, telic

پایانی (صفت)
final, terminal

انتهایی (صفت)
terminal, terminative, terminable

پایانه (صفت)
terminal

واقع در نوک (صفت)
terminal, vertical

final, deadly


Synonyms: bounding, check out, closing, concluding, eventual, extreme, fatal, hindmost, incurable, killing, lag, last, latest, latter, lethal, limiting, mortal, on way out, period, ultimate, utmost


Antonyms: beginning, initial, opening, reviving, starting


end of road; limit


Synonyms: boundary, depot, end, end of the line, extremity, station, termination, terminus


computer screen, computer input/output device


Synonyms: cathode ray tube, CRT, display, input device, monitor, screen, VDT, video display


جملات نمونه

a terminal patient

بیمار مردنی


1. terminal cancer
سرطان علاج ناپذیر

2. terminal feathers
پرهای انتهایی

3. terminal inspections
بازرسی های دوره ای

4. a terminal leaf
برگ سرشاخه ای

5. a terminal patient
بیمار مردنی

6. the terminal syllable of the word
آخرین هجای واژه

7. a hard-wired terminal
پایانه ی هم پیوند

8. the plus terminal
ترمینال مثبت

9. the airplane landed and taxied to the terminal
هواپیما فرود آمد و تا ترمینال روی باند حرکت کرد.

10. The car has reached its terminal speed and can run faster no longer.
[ترجمه ترگمان]ماشین به سرعت پایانه خود رسیده است و دیگر نمی تواند سریع تر بدود
[ترجمه گوگل]این ماشین سرعت خود را رسیده و دیگر نمی تواند سریعتر اجرا شود

11. Plans are underway for a fifth terminal at Heathrow airport.
[ترجمه ترگمان]برنامه هایی برای یک ترمینال پنجم در فرودگاه Heathrow در حال انجام است
[ترجمه گوگل]برای یک ترمینال پنجم در فرودگاه هیترورو، برنامه های در حال انجام است

12. He has terminal lung cancer.
[ترجمه Ssss] او سرطان ریه را پشت سر گذاشت
[ترجمه ترگمان]او مبتلا به سرطان ریه است
[ترجمه گوگل]او سرطان ریه را به پایان رسانده است

13. She has terminal cancer.
[ترجمه مروارید ] او سرطان کشنده دارد
[ترجمه ترگمان]او سرطان ترمینال دارد
[ترجمه گوگل]او سرطان انتهایی دارد

14. He is in the terminal stage of cancer.
[ترجمه ترگمان]او در مرحله نهایی سرطان است
[ترجمه گوگل]او در مرحله پایانی سرطان قرار دارد

15. The airport hotel will be linked to the terminal building by a covered walkway.
[ترجمه ترگمان]هتل فرودگاه با یک پیاده رو سرپوشیده به ساختمان پایانه متصل خواهد شد
[ترجمه گوگل]هتل فرودگاه به ساختمان ترمینال توسط یک خیابان پوشیده شده پیوند خواهد خورد

16. The data entry terminal is connected to an online database while editing is taking place.
[ترجمه ترگمان]پایانه ورود داده ها به یک پایگاه داده آنلاین متصل شده است در حالی که ویرایش در حال انجام است
[ترجمه گوگل]ترمینال ورود به اطلاعات در حالی که ویرایش در حال انجام است، به یک پایگاه داده آنلاین متصل می شود

terminal inspections

بازرسی‌های دوره‌ای


a terminal leaf

برگ سرشاخه‌ای


terminal feathers

پرهای انتهایی


the terminal syllable of the word

آخرین هجای واژه


terminal cancer

سرطان علاج‌ناپذیر


پیشنهاد کاربران

[رایانه و الکترونیک]

پایانگر ، پایان دهنده

هو
پایانه. محل انشعاب ، جعبه تقسیم برق ، پایانه مسافربری.

It causes or results in death

leading gradually to death
کشنده

she had a terminal lung disease
اون یه بیماریه ریوی کشنده داشت .

ممنون میشم به کانال اینستاگرام من سر بزنید . میتونید لغات و اصطلاحات بیشتری رو همراه با مثال ببینید .
languageyar@

پایانی

شبکه
رسانه

کشنده و لاعلاج.
پایانه

بدخیم - کشنده

در سال 1981 تشخیص دادند که او سرطان بدخیم دارد.
. She was diagnosed with terminal cancer in 1981

terminal ( عمومی )
واژه مصوب: پایانه 3
تعریف: [عمومی] مکانی که مبدأ حرکت و مقصد وسایل نقلیۀ عمومی است|||[مهندسی مخابرات] قسمت پایانی تجهیزات ارتباطی و مخابراتی، اعم از رایانه و تلفن و دورنگار و نظیر آن

⬛ صفت ⬛
۱. لاعلاج ( مرضی است که نهایتاً منجر به مرگ فرد بیمار می شود و درمان مناسبی برایش وجود نداشته باشد و در کوتاه مدت سبب مرگ بیمار شود )
۲. خیلی بد، شدید و وخیم
۳. نهایی - پایانی - انتهایی - آخرین

⬛ اسم ⬛
۱. پایانه یا ایستگاه مسافربری ( ترمینال یاstation )
۲. ساختمانی در فرودگاه که در آن افراد سوار و پیاده می شوند
۳. بخشی از یک قطعه الکتریکی ( مانند باتری ماشین ) ، همون جایی که اتصال الکتریکی را ایجاد میکنیم

Example :
◀️? Does it go HIV, AIDS and then leukemia
Yes
If you’re lucky, your aids will beat your cancer. But i believe You’ll beat cancer but French Canadian Acting is TERMINAL
So I get that you’re an actor but why in the world would you pretend to be French and Canadian??
Just for fun
At this point even your cancer is looking for a cure


کلمات دیگر: