کلمه جو
صفحه اصلی

noise


معنی : فریاد، سر و صدا، صدا، شلوغ، بانگ، طنین، اختلال، قیل و قال، خش خش، پا رازیت، امد و رفته، شایعه و تهمت، صدا راه انداختن، سر و صدا و اشوب کردن، سروصدا راه انداختن
معانی دیگر : صدا (به ویژه ناخوشایند)، جنجال، جار و جنجال، همهمه، خروش، تلق تلوق، (معمولا با: about و around و abroad و غیره) پراکندن (شایعه یا گزارش و غیره)، شایع کردن یا شدن، (عامیانه) شایع، رسوایی، بدگویی، اعتراض، اتهام، موضوع روز، ورد زبان ها، در افواه، (الکترونیک) پارازیت، نوفه، خش، نویز، سیگنال ناخواسته، هرزآوا، (نادر) پرحرفی کردن، بلند حرف زدن، سروصدا کردن، صدا کردن، شلوه

انگلیسی به فارسی

خش، اختلال، پارازیت، سروصدا


صدا، شلوغ، سر وصدا، قیل و قال، طنین، صدا راه انداختن، پا رازیت، شایعه و تهمت


سر و صدا، صدا، اختلال، شلوغ، فریاد، طنین، خش خش، بانگ، امد و رفته، قیل و قال، پا رازیت، شایعه و تهمت، سروصدا راه انداختن، صدا راه انداختن، سر و صدا و اشوب کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: sound or a sound.
مترادف: sound
متضاد: silence

- I heard a noise coming from downstairs.
[ترجمه Zohreh] صدای نا خوشایندی از طبقه ی پایین به گوشم خورد
[ترجمه A.A] یک سر و صدایی از طبقه پائین میومد
[ترجمه رلب] سر و صدای بدی از طبقه پایین شنیدم
[ترجمه ترگمان] از طبقه پایین صدایی شنیدم
[ترجمه گوگل] صدایی از طبقه پایین شنیدم
- The engine made a strange noise.
[ترجمه ترگمان] موتور صدای عجیبی به گوش رسید
[ترجمه گوگل] موتور یک سر و صدای عجیب و غریب ایجاد کرد

(2) تعریف: loud, unpleasant, harsh, or unwanted sound.
مترادف: din
متضاد: peace, still
مشابه: cacophony, clamor, clangor, hullabaloo, pandemonium, racket, report, tumult

- That sounds more like noise than music to me.
[ترجمه ترگمان] این صداها بیشتر شبیه صدای موسیقی برای من است
[ترجمه گوگل] این به نظر می رسد به نظر بیشتر سر و صدا از موسیقی به من
- We couldn't sleep in the morning because of the noise from the construction.
[ترجمه ترگمان] صبح نمی توانستیم بخوابیم، به خاطر سر و صدا از ساختمان
[ترجمه گوگل] ما نمی توانستیم بخاطر سر و صدا از ساخت و ساز صبح بخیر
- Would you please stop making that noise?
[ترجمه ترگمان] میشه لطفا اینقدر سر و صدا نکنی؟
[ترجمه گوگل] آیا می توانید این سر و صدا را متوقف کنید؟

(3) تعریف: a loud shouting or commotion.
مترادف: clamor, din, hubbub, racket
مشابه: clangor, clatter, ruckus, rumpus, uproar

- We couldn't hear each other speak amid all the noise.
[ترجمه ترگمان] ما نمی توانستیم صدای یکدیگر را در این همه سرو صدا بشنویم
[ترجمه گوگل] ما نمی توانستیم یکدیگر را در میان تمام سر و صدا صحبت کنیم

(4) تعریف: in electronics, a random, meaningless, or interfering signal.
مترادف: static
مشابه: feedback, interference, white noise
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: noises, noising, noised
• : تعریف: to make known or public; spread as news or rumor.
مترادف: blab, broadcast, circulate
مشابه: bruit, repeat, spread

- They noised it about that he was unstable.
[ترجمه ترگمان] اونا در مورد اینکه اون بی ثبات بوده، تحقیق کردن
[ترجمه گوگل] آنها در مورد آنکه ناپایدار بود نجیب زدند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to talk too much, esp. in public.
مشابه: blab, gossip, prate

• loud sound; ruckus; background noise, random electrical signals which interfere with communications (computers, electronics)
spread rumors, gossip; make loud sound
a noise is a sound that someone or something makes.
you can use noises to talk about the way that someone appears to be intending to act. for example, if someone is making encouraging noises, they are behaving in a way which suggests they will respond positively to a particular suggestion.

دیکشنری تخصصی

[سینما] خش و خش دایمی - سرو صدا - سر و صدای مزاحم - صداهای اضافی - صدای نامطلوب و پارازیتی - نوفه
[عمران و معماری] سر و صدا - آوا
[کامپیوتر] سر و صدا، پارازیت، اختلال، خش، نویز .
[برق و الکترونیک] نویز، نوفه، پارازیت - نویز پالسهای ضربه ای ناخواسته با بسامد بالا و سطح کم که در اثر پدیده های طبیعی مانند رعد و برق یامنابع ساخت دست بشر مانند جرقه زدن جارویکهای موترو، باز شدن اتصال رله ها ترانسفور ماتورها و فرستنده ها ی رادیویی بدون حفاظ به وجود می آیند . این ضربه ها می توانند در سیستمها ی مخابراتی و خروجیهای کامپیوتری خطا ایجاد کنند .
[مهندسی گاز] صدا، پارازیت
[نساجی] سرو صدا
[ریاضیات] سروصدا، غوغا، نوفه، اغتشاش، صدای نامطلوب، اختلال در کانال ارتباطی
[پلیمر] نوفه(اغتشاش)
[آمار] نوفه

مترادف و متضاد

فریاد (اسم)
call, clamor, cry, shout, noise, squawk, hue, outcry, bawl, scream, exclamation, squall, squeal, shriek, whoop, vociferance, hollo, vociferation

سر و صدا (اسم)
smash, bruit, clamor, noise, racket, brabble, fuss, explosion, blatancy, roar, rattle, rumble, crash, hullabaloo, stramash, dust-up, vociferance, kick-up, noisiness, swash

صدا (اسم)
report, bruit, vocal, throat, call, tone, noise, sound, vocation, roar, yell, voice, calling, phoneme, phone, tonicity, sonance, tingle

شلوغ (اسم)
tumult, noise, hullabaloo, pell-mell, hubble-bubble, olio

بانگ (اسم)
call, clamor, cry, noise, sound, roar, exclamation, voice

طنین (اسم)
resonance, clamor, ring, noise, echo, ting, chirm, reverberation

اختلال (اسم)
derangement, tribulation, perturbation, disorder, disturbance, noise, disorderliness, kettle of fish

قیل و قال (اسم)
noise, row, fracas, jangle, ruction

خش خش (اسم)
noise, froufrou, rustle, mush

پارازیت (اسم)
noise, parasite, mush

امد و رفته (اسم)
pother, noise

شایعه و تهمت (اسم)
noise

صدا راه انداختن (فعل)
noise

سر و صدا و اشوب کردن (فعل)
alert, noise, racket, uprise

سروصدا راه انداختن (فعل)
noise, holler

sound that is loud or not harmonious


Synonyms: babble, babel, bang, bedlam, bellow, bewailing, blare, blast, boisterousness, boom, buzz, cacophony, caterwauling, clamor, clang, clatter, commotion, crash, cry, detonation, din, discord, disquiet, disquietude, drumming, eruption, explosion, fanfare, fireworks, fracas, fuss, hoo-ha, hubbub, hullabaloo, jangle, lamentation, outcry, pandemonium, peal, racket, ring, roar, row, shot, shouting, sonance, squawk, stridency, talk, thud, tumult, turbulence, uproar, uproariousness, yelling, yelp


Antonyms: silence


جملات نمونه

the noise of a hammer

صدای چکش


the noise of their feet

صدای پای آنها


Please don't make any noise; the baby is sleeping.

لطفاً سروصدا نکنید، بچه خواب است.


The car engine is making a funny noise.

موتور ماشین صدای عجیبی می‌کند.


The other delegates made some supportive noises.

سایر نمایندگان به پشتیبانی (از او) قیل و قال کردند.


1. noise drifted in from the window
صدا از پنجره به داخل می آمد.

2. noise was a constant irritant
سر و صدا دایما (ما را) آزار می داد.

3. noise pollution
(وجود صداهای ناهنجار در محیط زیست - به ویژه در شهرها) صدا آلودگی،آلودگی صوتی

4. circuit noise
نوفه ی مدار

5. constant noise
سر و صدای همیشگی

6. continuous noise
سر و صدای بدون وقفه

7. loud noise annoys me
صدای بلند مرا رنج می دهد.

8. the noise and hilarity of the neighbor's party kept me up for hours
سروصدا و شادی مهمانی همسایه مرا ساعت ها بیدار نگه داشت.

9. the noise did not awake her
سروصدا او را بیدار نکرد.

10. the noise exacerbated my headache
سروصدا سر درد مرا بدتر کرد.

11. the noise interrupted my train of thought
سر و صدا رشته ی افکار مرا از هم گسیخت.

12. the noise of a hammer
صدای چکش

13. the noise of loudspeakers, especially at night, is a great nuisance
سروصدای بلندگوها به ویژه در شب دردسر بزرگی است.

14. the noise of their feet
صدای پای آنها

15. the noise petered out
سرو صدا کم کم فرونشست.

16. the noise roused her from sleep
صدا او را از خواب بیدار کرد.

17. the noise that grates on the nerves
صدایی که اعصاب را آزار می دهد

18. the noise woke the baby
صدا کودک را بیدار کرد.

19. this noise is conducive to a headache
این سروصدا باعث سردرد می شود.

20. this noise is enough to try the patience of a saint
این سر و صدا کافی است که یک آدم صبور (مقدس) را هم بی تاب کند.

21. this noise is killing me!
این سروصدا دارد مرا می کشد!

22. make noise
صدا کردن،سروصدا کردن،تلق تلوق کردن

23. a big noise
صدای مهیب،سروصدای زیاد

24. a deafening noise
صدای سرسام آور

25. a faint noise was coming from afar and he bid us hark
صدای خفیفی از دور می آمد و او خواست که گوش فرا دهیم.

26. a loud noise assailed her ears
صدایی بلند گوشش را رنجه داشت (مورد تهاجم قرار داد).

27. a violent noise
یک صدای شدید

28. the airplane's noise drowned out the sound of the loudspeaker
صدای هواپیما صدای بلندگو را تحت الشعاع قرار داد.

29. the annoying noise of the loudspeaker
صدای آزار دهنده ی بلندگو

30. the car's noise frightened the deer off
صدای اتومبیل آهو را رم داد.

31. the crowd's noise
همهمه ی جماعت

32. the discordant noise of the traffic during rush hours
صدای گوشخراش وسایط نقلیه در اوقات شلوغی

33. the loud noise put the whole roost into flight
صدای بلند دسته ی پرندگان را کلا فرار داد.

34. the loud noise scared the baby
صدای بلند بچه را ترساند.

35. the perpetual noise of cars and city trains
صدای لاینقطع اتومبیل ها و ترن های شهری

36. the tremendous noise of explosion
صدای مهیب انفجار

37. to create noise
سر و صدا ایجاد کردن

38. to eliminate distracting noise
صدای مزاحم را از بین بردن

39. i heard a loud noise
صدای بلندی به گوشم رسید.

40. i am tired of the noise and smoke of the city
از قیل و قال و دود شهر خسته شده ام.

41. to make a lot of noise
خیلی سر و صدا کردن

42. a firecracker explodes with a loud noise
ترقه با صدای بلند می ترکد.

43. he complained to me about the noise
او درباره ی سر و صدا به من شکایت کرد.

44. i was making a lot of noise and my mother gave me a pinch in the leg
خیلی سر و صدا می کردم و مادرم رانم را نیشگون گرفت.

45. he was eager to escape from the noise and traffic of the city
مشتاق بود که از سروصدا و آمد و شد شهر رهایی یابد.

46. the car engine is making a funny noise
موتور ماشین صدای عجیبی می کند.

47. after the shooting, the meeting was drowned in noise and confusion
پس از تیراندازی جلسه در شلوغی و در هم ریختگی غرق شد.

48. i want to be far from the maddenning noise of the city
می خواهم از سروصدای دیوانه کننده ی شهر دور شوم.

49. when studying i am distracted by the least noise
هنگام مطالعه کمترین سر و صدا حواسم را پرت می کند.

50. the truck dumped the bricks with an ear- rending noise
کامیون آجرها را با صدای گوشخراشی خالی کرد.

51. we asked their pardon for having made too much noise
از اینکه خیلی سرو صدا کرده بودیم از آنها پوزش خواستیم.

I am tired of the noise and smoke of the city.

از قیل‌وقال و دود شهر خسته شده‌ام.


the crowd's noise

همهمه‌ی جماعت


It was noised abroad that he has died.

همه‌جا شایع شده بود که مرده است.


اصطلاحات

make noise

صدا کردن، سروصدا کردن، تلق‌تلوق کردن


noise pollution

(وجود صداهای ناهنجار در محیط زیست - به ویژه در شهرها) صدا آلودگی، آلودگی صوتی


پیشنهاد کاربران

نوفه

آشفتگی ، به هم ریختگی

نویز کلا به معنی مزاحمت و مزاحم است هر مزاحمتی که اعصاب و روان و کارهای شما را خراب کند

شلوغی

هم همه

سروصدا


اخلال

پارازیت

stop making so much noise
زیاد سر و صدا نکن!! 🌌🌌🌌

صدای نا خوشایند

[ویژگی های]صوتی

Noise
پارازیت
سرو صدا
همهمه
هیاهو
💛💛💛💛

Nois: سر و صدا یا میشه گفت تو شاخه های صدا🔊📢📣🧸🧸

هرز آوا
هرز موج
هرز صدا
هرز آهنگ
هرز صوت



در پهلوی "پَتان" بوده.

چرت و پرت/ مزخرف

سر و صدا. همهمه. شلوغی

noise ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: سروصدا
تعریف: صدای بیش ازحد هواگَرد که موجب آزار باشد


کلمات دیگر: