کلمه جو
صفحه اصلی

homogeneous


معنی : مشابه، یکجور، هم جنس
معانی دیگر : (یک چیز که اجزای آن هماننداند) یکدست، یک ریخت، (در مورد مردم و فرهنگ و غیره) یکجور، همانند، سازگار، (دو یا چند چیز دارای ساختمان و ویژگی ها و نهاد همانند) همگن (در برابر : ناهمگن heterogeneous)، رجوع شود به: homogenous، (ریاضی) یکنواخت، هموژن، متجانس، زیست شناسی مقاربت کننده باهم جنس خود، متوافق

انگلیسی به فارسی

(زیست‌شناسی) مقاربت کننده باهم جنس خود، متوافق، هم جنس، یکجور، مشابه


همگن، مشابه، یکجور، هم جنس


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: homogeneously (adv.)
(1) تعریف: having all parts of the same or a similar type. (Cf. heterogeneous.)
متضاد: diverse, heterogeneous, multifarious

- The influx of immigrants and refugees into the small nation has transformed what was once a homogeneous population.
[ترجمه ترگمان] هجوم مهاجران و پناهندگان به کشور کوچک، آنچه که زمانی جمعیت همگن بود را تغییر داد
[ترجمه گوگل] هجوم مهاجران و پناهندگان به ملت کوچک، تبدیل شده است که یک بار یک جمعیت همگن بود

(2) تعریف: having the same structure, nature, or texture throughout; uniform. (Cf. heterogeneous.)
متضاد: different, heterogeneous, mixed

- Homogeneous matter has the same composition regardless of what amount is analyzed.
[ترجمه ترگمان] ماده همگن همان ترکیب را بدون توجه به آنچه که مقدار مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد، دارد
[ترجمه گوگل] ماده homogeneous همان ترکیب بدون در نظر گرفتن مقدار تجزیه و تحلیل شده است

• similar, uniform, alike
a thing or group that is homogeneous has parts or members which are all the same.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] همگن
[عمران و معماری] همگن - همجنس - همگون - متجانس
[برق و الکترونیک] همگن، متجانس
[مهندسی گاز] همجور، همجنس
[ریاضیات] یک پارچه، متجانس، همگون، همگن، یکنواخت
[پلیمر] همگن

مترادف و متضاد

مشابه (صفت)
similar, alike, analogous, equivalent, resembling, homogeneous, semblable

یک جور (صفت)
alike, homogeneous

هم جنس (صفت)
like, homogeneous, biotype, cognate, consubstantial, connatural

جملات نمونه

1. homogeneous granite
سنگ گرانیت یکدست

2. a homogeneous people of a single race, religon, and language
مردم همگن که یک نژاد و مذهب و زبان دارند

3. The population of the village has remained remarkably homogeneous.
[ترجمه ترگمان]جمعیت این روستا بسیار همگن بوده است
[ترجمه گوگل]جمعیت روستا به طور قابل توجهی همگن باقی مانده است

4. The unemployed are not a homogeneous group.
[ترجمه ترگمان]افراد بی کار یک گروه همگن نیستند
[ترجمه گوگل]بیکاران یک گروه همگن نیستند

5. Somalia is an ethnically and linguistically homogeneous nation.
[ترجمه ترگمان]سومالی یک ملت همگن از نظر زبانی است
[ترجمه گوگل]سومالی یک ملت همگن قومی و زبانی است

6. In brightness masking, a homogeneous bright field is used after the target word.
[ترجمه ترگمان]در ماسک درخشندگی، یک میدان روشن همگن بعد از کلمه هدف مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]در رنگ آمیزی روشنایی، یک پس زمینه همگن رنگ پس از کلمه مورد استفاده قرار می گیرد

7. Despite his defeat, Labour is more homogeneous than it has ever been.
[ترجمه صبا سلگی] علی رغم شکست او ، حزب کارگر از هر موقع دیگری یکپارچه تر است
[ترجمه ترگمان]علی رغم شکست او، حزب کارگر more از همیشه است
[ترجمه گوگل]علیرغم شکست خود، کار بیشتر از هر زمان دیگری همگن است

8. They are homogeneous people.
[ترجمه ترگمان]این ها آدم های همگن هستند
[ترجمه گوگل]آنها همگن هستند

9. Separate political playpens based on homogeneous constituencies force people apart, not together.
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تحلیل سیاسی جداگانه مبتنی بر حوزه های انتخاباتی همگن، افراد را از هم جدا می کند، نه با هم
[ترجمه گوگل]مجازات های سیاسی جداگانه بر اساس حوزه های همگن موجب انزوای مردم، و نه با یکدیگر می شوند

10. The largest homogeneous group voting in favour was the urban middle class and that against was the rural poor.
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین گروه همگن به نفع طبقه متوسط شهری بود و در مقابل فقر روستایی بود
[ترجمه گوگل]بزرگترین گروه همگن رای دادن به نفع طبقه متوسط ​​شهری بود و فقر روستایی علیه آن بود

11. Homogeneous catalysts are compounds of metals that dissolve in the reaction mixture and which must be separated from it at the end.
[ترجمه ترگمان]کاتالیست های همگن ترکیباتی از فلزات هستند که در مخلوط واکنش حل می شوند و باید در پایان از آن جدا شوند
[ترجمه گوگل]کاتالیزورهای همگن ترکیبات فلزات هستند که در مخلوط واکنش حل می شوند و باید از انتهای آن جدا شود

12. Women are not a homogeneous group.
[ترجمه ترگمان]زنان یک گروه همگن نیستند
[ترجمه گوگل]زنان یک گروه همگن نیستند

13. Only in the homogeneous white population of the United Provinces of the River Plate did independence seem secure.
[ترجمه ترگمان]تن ها در جمعیت یکدست و سفید ایالت متحده در سطح رودخانه، استقلال به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]استقلال به نظر می رسد امن تنها در جمعیت سفید همگانی استان های متحد رودخانه پلات

14. Like all chemical compounds, minerals are homogeneous: A mineral can not be separated mechanically into different substances.
[ترجمه ترگمان]مانند همه ترکیبات شیمیایی، مواد معدنی همگن هستند: یک ماده معدنی نمی تواند به طور مکانیکی به مواد مختلف از هم جدا شود
[ترجمه گوگل]مانند تمام ترکیبات شیمیایی، مواد معدنی همگن هستند: مواد معدنی را نمی توان از مواد مکانیکی به مواد مختلف جدا کرد

homogeneous granite

سنگ گرانیت یکدست


a homogeneous people of a single race, religion, and language.

مردم همگن که یک نژاد و مذهب و زبان دارند.


the homogeneity of the Japanese people contrasts with the heterogeneity of Canadians.

همگنی مردم ژاپن با ناهمگنی مردم کانادا مغایر است.


پیشنهاد کاربران

مشابه

همگن

همگون {صفت}
همذات {صفت}
همگن {صفت}

نمونه۱:
The population of the village has remained remarkably homogeneous
جمعیت روستا به گونه قابل - توجه ای همگون/همذات/همگن مانده است.

نمونه۲:
Somalia is an ethnically and linguistically homogeneous nation
سومالی یک ملت همگون/همذات/همگن زبانی و قومی است.

دیگر مشتقات:
homogeneity - همگونی، همذاتی، همگنی {اسم}
homogeneously - همگون وار یا به طور همگون، همذات گونه یا به گونه همذات، همگن وار یا به طور همگن {قید}


کلمات دیگر: