کلمه جو
صفحه اصلی

entrain


معنی : کشیدن، اهسته دنبال کسی رفتن، بقطار سوار کردن، بدنبال کشیدن
معانی دیگر : سوار ترن شدن، (سربازان و غیره را) سوار قطار کردن، (نادر) به دنبال خود کشیدن، روی زمین کشاندن، بقطار راه اهن سوار کردن

انگلیسی به فارسی

آهسته دنبال کسی رفتن، به قطار (راه‌آهن) سوار کردن، کشیدن، به دنبال کشیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: entrains, entraining, entrained
• : تعریف: to get on a train.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to load onto a train.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: entrains, entraining, entrained
(1) تعریف: to cause to move along after; pull along.

(2) تعریف: of a substance, to bring along (another substance), as in precipitation or evaporation.

(3) تعریف: of a liquid, to capture and absorb (bubbles).

• board a train; put aboard a train

دیکشنری تخصصی

[مهندسی گاز] کشیدن، بدنبال کشیدن

مترادف و متضاد

کشیدن (فعل)
trace, figure, heave, string, stretch, drag, pluck, draw, haul, weigh, pull, avulse, drain, strap, lave, suffer, subduct, thole, shove, chart, plot, experience, lengthen, hale, drawl, entrain, evulse, snick, magnetize, trawl

اهسته دنبال کسی رفتن (فعل)
entrain

بقطار سوار کردن (فعل)
entrain

بدنبال کشیدن (فعل)
trail, entrain

جملات نمونه

1. He entrained for Chicago.
[ترجمه ترگمان] اون برای \"شیکاگو\" کار میکنه
[ترجمه گوگل]او برای شیکاگو جذب کرد

2. Small eddies in the flow entrain cold water, mixing it into the plume, cooling the plume quickly.
[ترجمه ترگمان]جریان های کوچک در جریان آب سرد به دنبال دارند و آن را به توده دود مخلوط می کنند و به سرعت توده دود را خنک می کنند
[ترجمه گوگل]گرد و غبار کوچک در جریان، آب سرد را جذب می کند، آن را درون مخلوط می کند و به سرعت خنک می شود

3. Conclusions Electrical stimulation with proper parameter can completely entrain gastric slow wave of rats.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری تحریک الکتریکی با پارامتر مناسب می تواند به طور کامل موج کند موش ها را به دنبال داشته باشد
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری تحریک الکتریکی با پارامتر مناسب می تواند به طور کامل موج آهسته معده موش صحرایی را درگیر کند

4. Background: Gastric electric stimulation (GES) can entrain gastric slow wave, but its mechanism is not fully understood.
[ترجمه ترگمان]پس زمینه: تحریک الکتریکی Gastric (ای اس ای)می تواند موج کند gastric را به دنبال بکشد، اما مکانیسم آن به طور کامل شناخته نشده است
[ترجمه گوگل]سابقه و هدف: تحریک الکتریکی معده (GES) می تواند موج آهسته معده را تحمل کند، اما مکانیسم آن کاملا درک نمی شود

5. Our orders were to entrain at 9:15 in the morning at a nearby siding.
[ترجمه ترگمان]دستور ما این بود که ساعت ۹: ۱۵ صبح با جانبداری از آن حوالی به دنبال کشیدن باشد
[ترجمه گوگل]سفارشات ما در صبح در ساعت یک و نیم صبح در یک سایدی نزدیک قرار داشتند

6. But melatonin did. Daily injections of melatonin given at 30 each afternoon, entrained the rats to a 24 hour cycle.
[ترجمه ترگمان]اما \"ملاتونین\" این کار را کرد تزریق روزانه \"ملاتونین\" روزانه در ساعت ۳۰ بعد از ظهر موش را به یک چرخه ۲۴ ساعته تبدیل می کند
[ترجمه گوگل]اما ملاتونین انجام داد تزریق روزانه ملاتونین به مدت 30 روز بعد از ظهر، موش ها را به یک چرخه 24 ساعته منتقل می کند

7. Daily injections of melatonin given at 30 each afternoon, entrained the rats to a 24 hour cycle.
[ترجمه ترگمان]تزریق روزانه \"ملاتونین\" روزانه در ساعت ۳۰ بعد از ظهر موش را به یک چرخه ۲۴ ساعته تبدیل می کند
[ترجمه گوگل]تزریق روزانه ملاتونین به مدت 30 روز بعد از ظهر، موش ها را به یک چرخه 24 ساعته منتقل می کند

8. By the addition of an umbrella-shaped baffle above the feed sprayer in the column, the liquid entrain. . .
[ترجمه ترگمان]علاوه بر دیواره چتری به شکل چتر در بالای the فید در ستون، مایع به دنبال کشید
[ترجمه گوگل]با اضافه کردن یک غلاف چشمه ای در بالای سمپاش خوراک در ستون، مایع جذب می شود

9. Cupola lighters . Use a small amount of compressed air to entrain gas at mixer. Gives a hard, sharp, torch flame.
[ترجمه ترگمان]فندک cupola از مقدار کمی هوای فشرده برای دنبال کردن گاز در میکسر استفاده کنید یک شعله محکم، تیز و مشعل را به شما می دهد
[ترجمه گوگل]فندک Cupola از مقدار کمی هوای فشرده برای استفاده از گاز در مخلوط کن استفاده کنید یک شعله مشعل سخت و تیز دارد

10. The present systems provide patterned, rhythmic stimulation to the infant's orofacial system to stimulate and entrain brain development, such as oromotor pattern development.
[ترجمه ترگمان]سیستم های کنونی، تحریک rhythmic و ریتمیک را برای سیستم orofacial نوزاد ایجاد می کنند تا رشد مغز را تحریک و به دنبال داشته باشند، مانند توسعه الگوی oromotor
[ترجمه گوگل]سیستم های موجود باعث تحریک الگوی آرام و ریتمیک برای سیستم أبوسیال نوزاد برای تحریک و تحریک رشد مغز مانند توسعه الگوی حرکتی می شوند

We entrained in Ahwaz.

ما در اهواز سوار قطار شدیم.


پیشنهاد کاربران

در علم بیولوژی به معنی همزمان کردن و مترادف syncronize می باشد.

همگام کردن، هماهنگ کردن

معانی entrain طبق دیکشنری merriam webster:

- to draw along with or after oneself
- to draw in and transport ( something, such as solid particles or gas ) by the flow of a fluid
- to incorporate ( air bubbles ) into concrete
- to determine or modify the phase or period of
- to put aboard a train


کلمات دیگر: