کلمه جو
صفحه اصلی

ebullient


معنی : با حرارت، پر هیجان، گرم، جوشان، احساساتی
معانی دیگر : شادکام، سرخوش، خرمدل، سرحال، شاداب

انگلیسی به فارسی

احساساتی، پر هیجان، با حرارت، گرم، جوشان


پرخاشگر، جوشان، با حرارت، احساساتی، پر هیجان، گرم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: ebulliently (adv.), ebullience (n.), ebulliency (n.)
(1) تعریف: highly enthusiastic, happily excited, or spirited.
متضاد: depressed, gloomy, morose
مشابه: cheerful, effervescent, enthusiastic, exuberant, hearty

- When he heard that he had broken the world record, he was ebullient.
[ترجمه ترگمان] وقتی شنید که او رکورد جهانی را شکسته است، او خیلی احساساتی بود
[ترجمه گوگل] هنگامی که او شنید که رکورد جهانی را شکست، او پرخاشگر بود
- The crowd gave an ebullient cheer.
[ترجمه ترگمان] جمعیت به شدت خوشحال به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل] جمعیت باعث خوشحالی می شود
- The ebullient personality of Theodore Roosevelt made him a popular president.
[ترجمه ترگمان] شخصیت پرشور تئودور روزولت به او یک رئیس جمهور مشهور تبدیل کرد
[ترجمه گوگل] شخصیت بی نظیر تئودور روزولت او را یک رییس جمهور محبوب تشکیل داد
- After learning of her promotion, she was in an ebullient mood.
[ترجمه ترگمان] پس از یاد گرفتن ترفیع او، حال و هوای پر شور و هیجانی داشت
[ترجمه گوگل] پس از یادگیری ارتقاء او، او در خلق و خوی بی رحم بود

(2) تعریف: bubbling or boiling.

- She occasionally stirred the ebullient brew.
[ترجمه ترگمان] اون گه گاهی خیلی احساساتی رو به هم می زد
[ترجمه گوگل] او گاهی اوقات باعث سیر شدن پرخوری شد

• enthusiastic, exuberant, effusive; (archaic) boiling, agitated, revealing excitement or thrill
an ebullient person is lively and full of enthusiasm; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[مهندسی گاز] گرم، جوشان، جوشانده

مترادف و متضاد

با حرارت (صفت)
strenuous, earnest, hot, adust, fervent, ebullient, hot-blooded, warm, hipped-up

پر هیجان (صفت)
excited, ebullient, agitated

گرم (صفت)
ardent, hot, ebullient, warm, peppery, thermal, muggy, warmish, perfervid

جوشان (صفت)
ebullient

احساساتی (صفت)
ebullient, sensational, passionate, pathetic, sentimental, gushing, mushy, passional, soft-boiled

enthusiastic


Synonyms: agitated, bouncy, brash, buoyant, chipper, chirpy, effervescent, effusive, elated, excited, exhilarated, exuberant, frothy, gushing, high-spirited, in high spirits, irrepressible, vivacious, zestful, zippy


Antonyms: apathetic, disinterested, unenthusiastic


جملات نمونه

1. He is ebullient with enthusiasm.
[ترجمه ترگمان]شور و شوق شدیدی دارد
[ترجمه گوگل]او با شور و اشتیاق پرشور است

2. The Prime Minister was in ebullient mood.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر در حال اوج شور و هیجان بود
[ترجمه گوگل]نخست وزیر در خلق و خوی بی رحم بود

3. My father is a naturally ebullient personality.
[ترجمه ترگمان]پدرم شخصیت پر شور و هیجانی دارد
[ترجمه گوگل]پدرم یک شخصیت بی نظیر است

4. He was accompanied by an ebullient, talkative blonde.
[ترجمه ترگمان]او با یک مو بلوند و وراج همراه بود
[ترجمه گوگل]او توسط یک پرستار بی ادب، ورزش صحبت می کرد

5. The ebullient Mr Clarke was not to be discouraged.
[ترجمه ترگمان]آقای کلارک، که پر شور و شوق بود، دلسرد نشد
[ترجمه گوگل]آقای کلارک، پرخواننده نبوده است

6. He wasn't his usual ebullient self.
[ترجمه ترگمان]او مثل همیشه ebullient نبود
[ترجمه گوگل]او عصبانیت معمول او نبود

7. He was ebullient over the reception of his novel.
[ترجمه ترگمان]از پذیرش رمان او به شدت احساساتی شده بود
[ترجمه گوگل]او از پذیرش رمان خویش خوشنود بود

8. Garryowen's ebullient chairman Frank Hogan insists there will be no change of policy.
[ترجمه ترگمان]فرانک هوگان، رئیس پر شور و شوق Garryowen، اصرار دارد که هیچ تغییری در سیاست رخ نخواهد داد
[ترجمه گوگل]فرانک هوگان، رئیس هیئت مدیره Garryowen اصرار دارد که تغییر سیاست وجود نخواهد داشت

9. He was an ebullient, sometimes irascible, charming man.
[ترجمه ترگمان]او یک آدم احساساتی و گاهی تند و ملیح بود
[ترجمه گوگل]او پرخوری، گاهی اوقات آزار دهنده، مرد جذاب بود

10. Getting into the precarious cable car, the ebullient engineer had himself hauled to the far side and back again.
[ترجمه ترگمان]در حالی که سوار ماشین کابلی precarious شده بود، خودش را مجبور کرده بود تا به آن طرف و آن طرف کشیده شود
[ترجمه گوگل]مهندس مهاجم به داخل ماشین کابلی خطرناک خود را به سمت دور و به عقب برداشت

11. He led the way, followed by an ebullient Christina and Elaine, with James sullenly bringing up the rear.
[ترجمه ترگمان]راه را پیش گرفت و به دنبال آن کریستینا و الین، با حالتی گرفته از پشت سر جیمز را دنبال کردند
[ترجمه گوگل]او راه را رهبری کرد، و پس از آن کریستینا و الیین پر از هیجان بود، و جیمز به آرامی عقب می آورد

12. A famously ebullient man, Fuller was initially stiff and uncomfortable as an actor.
[ترجمه ترگمان]فولر در ابتدا مردی پر از شور و شوق بود و در ابتدا به عنوان یک بازیگر ناراحت و ناراحت بود
[ترجمه گوگل]فولر ابتدا به عنوان یک بازیگر خشن و ناراحت کننده به نظر می رسید

13. Instead of my ebullient friend, I see a woman with hunched posture, a tentative walk.
[ترجمه ترگمان]به جای دوست پر شور و اشتیاق من، زنی را می بینم که حالت قوز کرده، یک پیاده روی آزمایشی
[ترجمه گوگل]به جای دوست مؤمن من، من یک زن را با موقعیت متمرکز می بینم، یک قدم موقت

14. Patterson, with his ebullient North Country temperament, had been a welcome visitor at Allen Street.
[ترجمه ترگمان]پترسون، با خلق و خوی Country، مهمان خوش آمد گویی در خیابان الن بود
[ترجمه گوگل]پترسون با خلق و خوی پرطرفدار خود در شمال کشور، یک بازدید کننده خوشایند در خیابان آلن بوده است

15. His ebullient personality is a vivid reminder of the polymath of past times.
[ترجمه ترگمان]شخصیت پرشور او یادآور خوبی از این polymath روزگار گذشته است
[ترجمه گوگل]شخصیت بی نظیر او یک یادآوری زنده از چندین بار گذشته است

پیشنهاد کاربران

سر حال. شاداب. با حرارت و گرم. جوشان پر هیجان. شاد کام

سرمستی بی حد و حصر


کلمات دیگر: