معنی : دسته، دستگیره، برجستگی، بر امدگی، گره، دکمه، قبه
معانی دیگر : قلمبه شدگی، برجستگی (قلمبه مانند)، برآمدگی، کله گی، گرده، گرزه، (در و کشو و غیره) دستگیره (به شرطی که گرد و قلمبه باشد والا می گویند: handle)، (رادیو و تلویزیون و غیره) پیچ، تکمه
دستگیره، دکمه، دسته، قبه، برجستگی، گره، بر امدگی
قبه، دکمه، برآمدگی، دستگیره، دسته، گره
lump, handle
Synonyms: bulge, bulk, bump, bunch, doorknob, hump, knot, knurl, latch, lever, nub, opener, projection, protrusion, protuberance, snag, stud, swell, swelling, trigger, tumor
the control knob on an instrument panel
دکمهی کنترل در صفحهی سویچ(ها)
a heavy club with a knob at one end
چوبدستی سنگین که یک سرش قلمبه است
a door with a heavy knob made of bronze
دری با دستگیرهی سنگین برنزی
Turn the knob on the radio to make it louder.
پیچ رادیو را بچرخان تا صدای آن بلندتر شود.