کلمه جو
صفحه اصلی

additive


معنی : افزودنی، افزایشی، افزاینده
معانی دیگر : (ماده ای که برای افزایش خواص ماده ی دیگر به مقدار کم به آن اضافه می شود) افزودنی، وابسته به افزایش، جمع پذیر، adj : افزودنی، n : ش، ماده ای که برای افزایش خواص ماده ء دیگری به ان اضافه شود

انگلیسی به فارسی

(شیمی) ماده‌ای که برای افزایش خواص ماده دیگری به آن اضافه شود


افزایشی، افزودنی، افزاینده


افزودنی، افزایشی، افزاینده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: involving, related to, or produced by addition.

- The brain perceives color through an additive process, combining blue and yellow to produce the perception of green.
[ترجمه ترگمان] مغز رنگ را از طریق یک فرآیند افزایشی، ترکیب رنگ آبی و زرد برای تولید درک سبز می بیند
[ترجمه گوگل] مغز رنگ را از طریق فرآیند افزایشی درک می کند، ترکیب آبی و زرد را برای تولید درک سبز
اسم ( noun )
مشتقات: additively (adv.)
• : تعریف: a substance added in small amounts to another to improve, preserve, or otherwise alter it.

- a food additive
[ترجمه ترگمان] یک افزودنی غذایی
[ترجمه گوگل] یک افزودنی مواد غذایی
- a fuel additive
[ترجمه ترگمان] یک افزودنی سوختی
[ترجمه گوگل] یک افزودنی سوخت

• supplement; something which is added
an additive is a substance which manufacturers add to a product such as food or petrol for a particular purpose.

دیکشنری تخصصی

[خودرو] ماده افزودنی
[شیمی] افزودنی، جمع پذیر
[سینما] رنگهای اضافی (زرد، ارغوانی، زنگاری ) - رنگهای اضافی - سیستم اضافی - رنگهای آبی، سبز و قرمز اضافی یا ادتیو - ترکیب رنگها به طریق اضافی
[عمران و معماری] افزونه - افزودنی - سازنده فرعی - افزوده
[برق و الکترونیک] جمع شونده، افزودنی
[مهندسی گاز] افزودنی آماده ای که جهت بهترشدن خواص به ماده دیگر
[نساجی] افزودنی - مواد افزودنی - ماده کمکی
[ریاضیات] جمعپذیر
[معدن] افزودنی (عمومی فرآوری)
[پلیمر] افزودنی، موادی هستند که به مخلوط رزین جهت افزایش کیفیت کارایی‏های خاصی افزوده می‏شو‏ند مانند ضد شره، ضد UV، کندکننده و غیره

مترادف و متضاد

added ingredient


Synonyms: accompaniment, addition, add-on, extra, flavor enhancer, preservative, supplement


افزودنی (صفت)
additive, increasable

افزایشی (صفت)
additive

افزاینده (صفت)
additive, augmentative

جملات نمونه

1. Colour is often an additive in foods.
[ترجمه ترگمان]رنگ اغلب یک افزودنی در غذاها است
[ترجمه گوگل]رنگ اغلب یک افزودنی در غذاها است

2. A special anti-foam additive also gives a more complete fill-up with less spillage, and a deodorant reduces smell.
[ترجمه ترگمان]یک افزودنی ضد فوم ویژه نیز یک پر پر کننده کامل با ریزش کم تر می دهد و دئودورانت برای دئودورانت خود کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]یک افزودنی خاص ضد فوم همچنین با افزودن ساییدگی کامل، پرکننده کامل تر می شود و دئودورانت بو را کاهش می دهد

3. A4 asserts each integer has an additive inverse.
[ترجمه ترگمان]A۴ تاکید می کند که هر عدد صحیح معکوس است
[ترجمه گوگل]A4 می گوید هر عدد صحیح یک معکوس افزایشی دارد

4. This friction reducing additive may be used in all the engine and transmission of your L. R. with beneficial results.
[ترجمه ترگمان]این کاهش اصطکاک ممکن است در تمام موتور و انتقال L شما مورد استفاده قرار گیرد ر با نتایج مفید
[ترجمه گوگل]این اصطکاک کاهش افزودنی ممکن است در تمام موتور و انتقال L R شما با نتایج مفید مفید باشد

5. The gasoline additive had leaked from underground storage tanks at a Navy gas station.
[ترجمه ترگمان]مواد افزودنی بنزین از مخازن زیر زمینی در ایستگاه گاز نیروی دریایی نشت کرده بود
[ترجمه گوگل]افزودنی بنزین از مخازن ذخیره سازی زیرزمینی در ایستگاه گاز نیروی دریایی بیرون ریخت

6. Givem milkshakes, lotsa ice cream, and the Additive.
[ترجمه ترگمان]بستنی میلک شیک، بستنی lotsa و the
[ترجمه گوگل]شیرینی جات، بستنی زیادی و افزودنی

7. In each case, the language competence acquired is additive: it does not replace earlier competencies.
[ترجمه ترگمان]در هر مورد، صلاحیت زبانی دارای یک افزودنی است: این زبان، شایستگی های اولیه را جایگزین نمی کند
[ترجمه گوگل]در هر مورد، صلاحیت زبان به دست آمده افزایشی است که صلاحیت های قبلی را جایگزین نمی کند

8. There would therefore be an additive effect on the passive water absorption that occurs secondary to solute absorption.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، تاثیر افزایشی روی جذب آب منفعل که ثانویه در جذب حل شونده رخ می دهد، وجود دارد
[ترجمه گوگل]بنابراین تأثیر افزایشی بر جذب آب غیرفعال که به جذب محلول ثانیه رخ می دهد، وجود دارد

9. Therefore it appears that hypertension has an additive deleterious effect on overall prognosis in the diabetic.
[ترجمه ترگمان]از این رو، به نظر می رسد که فشار خون بالا تاثیر زیان additive بر پیش بینی کلی در دیابت دارد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که فشار خون بالا اثر پیشگیرانه ای در دیابت دارد

10. It's an additive that the Hyperactive Children's Support Group recommends eliminating from the diet of susceptible children.
[ترجمه ترگمان]این یک افزودنی است که گروه حمایت از کودکان hyperactive توصیه می کند که از رژیم غذایی کودکان آسیب پذیر حذف شود
[ترجمه گوگل]این افزودنی است که گروه حمایت از کودکان بیش از حد توصیه می کند از رژیم کودکان حساس حذف شوند

11. In real life, neither proceeds in the linear, additive fashion envisioned in workbooks.
[ترجمه ترگمان]در زندگی واقعی، نه درآمد در مد خطی، افزایشی که در workbooks پیش بینی می شود
[ترجمه گوگل]در زندگی واقعی، در روش خطی و افزایشی که در کتاب های درسی وجود ندارد، درآمد حاصل نمی شود

12. Linear, additive models are easier to work with than more complex mathematical models.
[ترجمه ترگمان]مدل های خطی و افزایشی ساده تر از مدل های پیچیده ریاضی هستند
[ترجمه گوگل]مدل های افزایشی خطی، ساده تر از مدل های ریاضی پیچیده تر کار می کنند

13. Environmentalists fear the gasoline additive prematurely ages the human brain.
[ترجمه ترگمان]متخصصان محیط زیست بر این می ترسند که مصرف بنزین پیش از موعد به مغز انسان پیش از موعد برسد
[ترجمه گوگل]محیط زیست ترس از افزودن بنزین به طور موقت مغز انسان است

14. We call O the additive identity.
[ترجمه ترگمان]ما او را هویت افزایشی می نامیم
[ترجمه گوگل]ما هویت افزوده را می خوانیم

15. Aluminium material was electropolishing with addition of additive TA in alkaline solution by periodic reverse current.
[ترجمه ترگمان]مواد آلومینیومی به علاوه افزایشی TA در محلول آلکالین با جریان معکوس متناوب، electropolishing شدند
[ترجمه گوگل]مواد آلومینیومی با افزودن افزودنی TA در محلول قلیایی با جریان معکوس دوره ای، الکتروپلیشی می شود

No additives have been added to this jam.

هیچ‌گونه مواد افزودنی به این مربا زده نشده است.


پیشنهاد کاربران

ماده افزودنی

رویِ همی ، هم گذاشته ، روی هم گذاشته

چیزهای اضافه

جمع شدنی ( با هم )
اضافه شدنی ( به هم )


produced by addition



مواد افزودنی بد است باید کمتر استفاده شود.

جمعی
additive shape invariant superpotentias
ابرپتانسیل های شکل ناوردای جمعی

Additive is something we add to food to make it taste or look betteror help it to stay fresh

additive ( خوردگی )
واژه مصوب: افزودنی
تعریف: ماده‏ای که برای بهبود کارایی فراوردۀ نهایی به مادۀ دیگر می‏افزایند


کلمات دیگر: