کلمه جو
صفحه اصلی

accumulation


معنی : انباشتگی، ذخیره، توده، جمع اوری
معانی دیگر : انبوه شدگی، جمع آوری، تجمع، جمع شدگی، کپه، تل، مجموعه، تراکم، انبارش، اندوختگی

انگلیسی به فارسی

انباشتگی


جمع‌آوری، توده، ذخیره، انباشتگی


تجمع، انباشتگی، ذخیره، توده، جمع اوری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of accumulating; collection.
مترادف: aggregation, collection, gathering
مشابه: accretion, acquisition, assemblage, compilation, deposition

(2) تعریف: the condition of being accumulated.
مترادف: aggregation, collection
مشابه: assemblage

(3) تعریف: something that is accumulated; mass.
مترادف: agglomerate, aggregation, collection
مشابه: accretion, assemblage, bank, conglomeration, cumulus, deposit, deposition, gather, heap, hoard, mass, pile, stack, stock, stockpile, store, supply

• gathering; collection; agglomeration, pile
an accumulation of things is a large number of them which have been gathered together over a period of time.
accumulation is the collecting together of things over a period of time.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] انباشت
[علوم دامی] گرد آمدن، انباشته شدن، تجمع .
[برق و الکترونیک] انباشتگی
[مهندسی گاز] جمع آوری، ذخیره
[زمین شناسی] جمع آوری، توده، ذخیره، انباشتگی ،تجمع یافتگی حجمی از مواد جابجا شده که بالای سطح اولیه زمین تجمع یافته است.
[ریاضیات] انباشتگی
[معدن] انباشتگی (زمین آمار)
[خاک شناسی] انباشتگی
[پلیمر] انباشتگی، تجمع
[آب و خاک] انبارش،تجمع، تراکم

مترادف و متضاد

gathering or amassing


انباشتگی (اسم)
amplitude, accumulation, reposition, agglomeration, cumulation, repletion

ذخیره (اسم)
stock, hoard, store, accumulation, reserve, supply, reservoir, reservation, spare, stockpile

توده (اسم)
gross, stack, aggregate, accumulation, agglomeration, cumulation, mass, pile, lump, bulk, heap, volume, aggregation, hill, congeries, shock, block, wad, barrow, bloc, clot, cob, ruck, rick, dollop, conglomeration, cumulus, midden, riffraff, oodles, tump

جمع اوری (اسم)
accumulation, cumulation, muster, collection, hoarding, assemblage

Synonyms: accession, accretion, addition, agglomeration, aggrandizement, aggregation, amassment, augmentation, build-up, chunk, collecting, collection, conglomeration, enlargement, gob, growth, heap, hoarding, hunk, increase, inflation, intensification, mass, multiplication, pile, quantity, stack, stock, store, trove, up, upping


Antonyms: dispersal, dispersion, dissipation, scattering


جملات نمونه

1. an accumulation of various information
مجموعه ای از اطلاعات گوناگون

2. the accumulation of wealth, property, and privilege
گردآوری ثروت و ملک و امتیاز

3. a snow accumulation reaching five feet and more
انباشتگی برف به ارتفاع متجاوز از پنج پا

4. Her only interest was the accumulation of money.
[ترجمه ترگمان]تنها علاقه اش انباشت پول بود
[ترجمه گوگل]تنها علاقه او انباشت پول بود

5. Despite this accumulation of evidence, the Government persisted in doing nothing.
[ترجمه ترگمان]با وجود این تجمع شواهد، دولت در انجام هیچ کاری پافشاری نکرد
[ترجمه گوگل]علیرغم این تجمع شواهد، دولت هیچ کاری انجام نداد

6. This malabsorption results in an excess lipid accumulation in the feces that is known as steatorrhea.
[ترجمه ترگمان]این malabsorption منجر به تجمع چربی اضافی در مدفوع می شود که به عنوان steatorrhea شناخته می شود
[ترجمه گوگل]این جذب بیش از حد باعث ایجاد تجمع چربی در مدفوع می شود که به نام استاتروه نامیده می شود

7. Fat droplet accumulation in acinar cells has been observed as the earliest morphologic alteration in the pancreas of alcoholics.
[ترجمه ترگمان]تجمع قطرات چربی در سلول های acinar به عنوان اولین دگرسانی مشاهده شده در لوزالمعده مشاهده شد
[ترجمه گوگل]تجمع قطرات چربی در سلول های آیسینار به عنوان اولین تغییرات مورفولوژیکی در پانکراس الکل ها دیده می شود

8. Bukharin rejected Preobrazhensky's whole conception of primitive socialist accumulation, and with good cause as we shall see.
[ترجمه ترگمان]bukharin کل مفهوم تجمع سوسیالیستی ابتدایی را رد کرد، و چنانکه خواهیم دید
[ترجمه گوگل]بوخارین رضایت کامل Preobrazhensky را درباره انباشت اولیه سوسیالیستی را رد کرد و با علت خوبی که ما خواهیم دید

9. The maximum rate of accumulation was . . . far from maximising the social product.
[ترجمه ترگمان]بیش ترین میزان تجمع از به حداکثر رساندن محصول اجتماعی بود
[ترجمه گوگل]حداکثر میزان تجمع بود دور از حداکثر رساندن محصول اجتماعی

10. She stood still, savouring the accumulation of days of her life behind her like beads on a string, something tangible.
[ترجمه ترگمان]او همچنان بی حرکت ایستاده بود و مزه روزه ای زندگی اش را در پشت سرش مثل دانه های تسبیح در یک نخ و یک چیز ملموس قرار می داد
[ترجمه گوگل]او همچنان ایستاده بود، تجمع روزهای زندگی خود را پشت سر خود را مانند مهره در رشته، چیزی ملموس

11. Senescence of clones is probably caused by the accumulation of deleterious mutations.
[ترجمه ترگمان]senescence کلون احتمالا ناشی از تجمع جهش های deleterious است
[ترجمه گوگل]انقباض کلون ها احتمالا ناشی از انباشت جهش های زیان آور است

12. The dynamics of capital accumulation thus ensure that property is distributed unequally, and that it remains so.
[ترجمه ترگمان]بنابراین پویایی تجمع سرمایه تضمین می کند که دارایی به طور نابرابر توزیع می شود و همین طور می ماند
[ترجمه گوگل]بنابراین پویایی انباشت سرمایه اطمینان حاصل می کند که دارایی نابرابر توزیع شده است و این همچنان ادامه دارد

13. Accumulation through dynamic expansion would be halted when the need for more workers drove up wages and eroded profits.
[ترجمه ترگمان]قانون انباشت از طریق گسترش پویایی زمانی متوقف خواهد شد که نیاز به کارگران بیشتر، دستمزدها را بالا ببرد و سود را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]انباشت از طریق گسترش پویا زمانی متوقف می شود که نیاز به کارگران بیشتر موجب افزایش دستمزد و کاهش سود می شود

14. Talents come from diligence, and knowledge is gained by accumulation.
[ترجمه ترگمان]استعدادها با پشت کار به دست می آیند، و دانش به وسیله تجمع حاصل می شود
[ترجمه گوگل]استعدادها از سستی می آیند و دانش از طریق انباشت به دست می آید

15. The family is a constant shear flows, flow of mind wandering forever; love is like a hill endless sand, precipitation is the long-term accumulation of care; family like the night sky the Beidou, guided the lost lamb is the direction to go home.
[ترجمه ترگمان]خانواده یک جریان برشی ثابت است، جریان ذهنی برای همیشه سرگردان است؛ عشق همانند تپه شنی بی پایان است، بارش حلقه دراز مدت مراقبت است؛ خانواده ای مثل آسمان شب، Beidou، هدایت بره گم شده جهت رفتن به خانه است
[ترجمه گوگل]خانواده یک جریان ثابت برشی است، جریان ذهن سرگردان برای همیشه؛ عشق مثل یک تپه بی پایان شن و ماسه است، بارندگی تجمع درازمدت مراقبت است؛ خانواده مانند آسمان شب Beidou، گوسفند از دست رفته راهنمای جهت رفتن به خانه است

a snow accumulation reaching five feet and more

انباشتگی برف به ارتفاع متجاوز از پنج پا


an accumulation of various information

مجموعه‌ای از اطلاعات گوناگون


پیشنهاد کاربران

( در نفت و گاز ) میزان هیدروکربور درجا در مخزن در شرایط استاندارد سطح زمین. یعنی دمای 15. 6 درجه سانتیگراد ( 60 درجه فارنهایت ) و فشار یک اتمسفر ( psi 14. 5 ) .
حجم هیدروکربور در شرایط استاندارد سطح زمین.

پس انداز ( مالی )

انباشته

میزان ذخیره ی کانسار ( در رشته ی معدن به حاصل ضرب عیار با ضخامت کانسار، میزان ذخیره یا همان accumulation گفته می شود ) .

گرد آوری

تراکم

انطباق ( در روانشناسی )

هِشت

در مبحث ECTS که مربوط به نظام انتقال واحدهای درسی در اروپا هست به معنی " انتقال" هست.

تجمیع


کلمات دیگر: