کلمه جو
صفحه اصلی

subversive


معنی : خرابکار، توطئه گر، وابسته به خرابکاری، واژگون، ویران
معانی دیگر : آدم خرابکار، مامور براندازی، فرو پاشگر، برانداز گرانه، فرو پاشگر(انه)، خرابکار(انه)، ویرانگر(انه)

انگلیسی به فارسی

واژگون، ویران، توطئه گر، خرابکار، خرابکارانه


خرابکاری، خرابکار، توطئه گر، ویران، واژگون، وابسته به خرابکاری


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: tending or intended to undermine or cause the overthrow of an established authority, esp. a national government.
مترادف: revolutionary, seditious
مشابه: incendiary, insurgent, rebel, rebellious, renegade, underground

- Members of the underground group were arrested by the secret police for subversive activities.
[ترجمه ف دارا] اعضای این گروه زیرزمینی ( مخفی ) توسط پلیس مخفی ضدفعالیتهای خرابکارانه دستگیر شدند
[ترجمه ترگمان] اعضای این گروه زیرزمینی توسط پلیس مخفی برای فعالیت های خرابکارانه دستگیر شدند
[ترجمه گوگل] اعضای گروه زیرزمینی توسط پلیس مخفی برای فعالیت های متخاصم دستگیر شدند
اسم ( noun )
مشتقات: subversively (adv.), subversiveness (n.)
• : تعریف: one who attempts to undermine or destroy an established authority, or who advocates such practices.
مترادف: insurgent, rebel, revolutionary
مشابه: agent provocateur, agitator, anarchist, fifth columnist, firebrand, incendiary, radical, renegade, terrorist, traitor

• one who promotes subversion and destruction, one who undermines, one who overthrows
promoting subversion and destruction, tending to undermine
something that is subversive is intended to weaken or destroy a political system or government; a formal word.
subversives are people who attempt to weaken or destroy a political system or government; a formal word.

مترادف و متضاد

خرابکار (اسم)
destroyer, subversive, ruiner, saboteur, devastator, diversionist

توطئه گر (اسم)
plotter, subversive

وابسته به خرابکاری (صفت)
subversive

واژگون (صفت)
converse, subversive, topsy-turvy, upside-down

ویران (صفت)
desolate, ruinous, subversive, dilapidated

rebellious, destructive


Synonyms: incendiary, inflammatory, insurgent, insurrectionary, overthrowing, perversive, riotous, ruinous, seditious, treasonous, underground, undermining


Antonyms: loyal, obedient


جملات نمونه

1. subversive elements
عوامل خرابکار

2. accused of subversive activities
متهم به فعالیت های خرابکارانه

3. they indoctrinate young people with subversive ideologies
آنان مرام های ویرانگر به جوانان تلقین می کنند.

4. This courageous and subversive movie has attracted widespread critical support.
[ترجمه ترگمان]این فیلم با شهامت و subversive حمایت بسیار زیادی را به خود جلب کرده است
[ترجمه گوگل]این فیلم شجاعانه و ویرانگر، پشتیبانی انتقادی فراوانی را به خود جلب کرده است

5. He was engaged in subversive activities .
[ترجمه ترگمان]او در فعالیت های براندازانه دخیل بوده است
[ترجمه گوگل]او در فعالیت های تخریبی شرکت داشت

6. She was seen as a potentially subversive within the party.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک خرابکار در درون حزب دیده می شود
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک پدیده انحرافی درون حزب دیده می شد

7. She was seen as a potentially subversive force within the party.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک نیروی بالقوه خرابکارانه در داخل حزب شناخته می شود
[ترجمه گوگل]او به عنوان نیروی متضاد درون حزب دیده می شد

8. Plato wrote that the potentially subversive qualities of music were such that it would not be permitted in the perfect state.
[ترجمه ترگمان]افلاطون نوشته بود که ویژگی های بالقوه خرابکارانه موسیقی چنان است که در وضعیت کامل مجاز نیست
[ترجمه گوگل]افلاطون نوشت که ویژگی های بالقوه مخرب موسیقی به گونه ای بود که در حالت مطلوب مجاز نیست

9. Again, though, the Fundamental Theorem was doing its subversive work behind the scenes.
[ترجمه ترگمان]با این حال، باز قضیه اساسی در حال انجام اقدامات خرابکارانه خود در پشت پرده بود
[ترجمه گوگل]باز هم، هر چند، قضیه اساسی کارهای زیرزمینی را پشت صحنه انجام داد

10. If its people called you a liberal subversive in the pay of effete capitalist Western powers it was regarded as fair comment.
[ترجمه ترگمان]اگر مردم آن شما را a لیبرال در حقوق قدرت های غربی سرمایه داری می دانستند، نظر منصفانه ای در نظر گرفته می شد
[ترجمه گوگل]اگر مردم آن را به عنوان یک سرمایه داری لیبرال نامیدند در پرداخت نیروهای غربی سرمایه داری غربی، به عنوان نظر منصفانه مورد توجه قرار گرفت

11. Such subversive navigation by an inferior was forbidden in the Royal Navy, as the unnamed seaman well knew.
[ترجمه ترگمان]چنین کشتیرانی subversive در نیروی دریایی سلطنتی ممنوع بود، همان طور که ملوانی که نامش ذکر نشده بود، به خوبی می دانست
[ترجمه گوگل]ناوگان زیرزمینی توسط زیرزمین در نیروی دریایی سلطنتی ممنوع بود، به خوبی شناخته شده دریای بی نام و نشان

12. There was nothing remotely subversive about it, as far as I could see: hurtful, yes, but not subversive.
[ترجمه ترگمان]تا آنجا که می توانستم ببینم، هیچ چیزی از راه دور و بر من وجود نداشت: درد ناک، بله، اما نه من
[ترجمه گوگل]هیچ چیزی در این باره از لحاظ دور از هم گسیختگی وجود نداشت، تا جایی که من می توانستم صدمه ببینم، بله، اما نه ویرانگر

13. It is subversive to companies that sell remediation-which explains why solid waste companies often block efforts to reduce the volume of garbage.
[ترجمه ترگمان]این برای شرکت هایی که ترمیم را می فروشند، subversive است که توضیح می دهد چرا شرکت های پسماند جامد اغلب تلاش ها برای کاهش حجم زباله را مسدود می کنند
[ترجمه گوگل]این امر به شرکتهائی است که اصلاحات را به فروش می رسانند - که این امر توضیح می دهد که چرا شرکت های مواد زائد جامد اغلب اقدامات را برای کاهش حجم زباله ها متوقف می کنند

14. In Britain and the USA in the 1970s, the underground was a powerful subversive force.
[ترجمه ترگمان]در بریتانیا و آمریکا در دهه ۱۹۷۰، زیرزمینی یک نیروی تخریبی قدرتمند بود
[ترجمه گوگل]در بریتانیا و ایالات متحده آمریکا در دهه 1970، زیرزمینی نیروی ویرانگر قدرتمند بود

Two of the subversives were arrested.

دو نفر از فرو‌پاشگران توقیف شدند.


subversive elements

عوامل خرابکار


accused of subversive activities

متهم به فعالیت‌های خرابکارانه


پیشنهاد کاربران

ساختار شکن، مخل، برهم زننده ( نظام حکومتی )

مخرب

براندازانه

subversive ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: برانداز
تعریف: عامل یا حامی براندازی


کلمات دیگر: