کلمه جو
صفحه اصلی

agitation


معنی : تحریک، پریشانی، تلاطم، هیجان، سراسیگی، اشفتگی
معانی دیگر : اضطراب، هراس، آسیمگی، سراسیمگی، دل آشفتگی، پریشان حالی، تکان شدید، هم زدن

انگلیسی به فارسی

آشفتگی، اضطراب، تشویش، سراسیمگی، تهییج، انگیزش


بلوا، آشوب، تحریک عمومی، جار و جنجال


(مایعات) تکان دادن، هم زدن


تحریک، تلاطم، هیجان، پریشانی، سراسیگی، اشفتگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: agitational (adj.)
(1) تعریف: the act or process of disturbing or stirring up.
مشابه: consternation, disturbance, fret, turbulence

(2) تعریف: the condition resulting from such an act; turmoil or disturbance.
متضاد: calm, peace, tranquillity
مشابه: consternation, convulsion, disturbance, fret, nerve, stir, tempest

- The suspect's agitation increased when the officers began to question him about his past.
[ترجمه موسی] وقتی مأموران شروع به سوالات از او درباره گذشته او کردند ، اضطراب ( تشویش ) او بیشتر شد.
[ترجمه ترگمان] هنگامی که افسران در مورد گذشته او سوال کردند، هیجان مظنون فزونی گرفت
[ترجمه گوگل] تحریک مظنون زمانی افزایش یافت که افسران شروع به پرسش از گذشته خود کردند

(3) تعریف: the stirring up of public unrest or controversy over some social or political issue.

- The leader of the movement believed that agitation was the only way to bring about change.
[ترجمه ترگمان] رهبر این جنبش بر این باور بود که هیجان تنها راه ایجاد تغییر است
[ترجمه گوگل] رهبر جنبش معتقد بود که تحرک تنها راه ایجاد تغییر بود

• stirring up, disturbing; perturbation, excitement; unrest, turmoil

دیکشنری تخصصی

[سینما] سیستم گردش مداوم دارو در تانکها/میزان گردش دارو
[عمران و معماری] بهمزدن - همزدن - درهم آمیختن - مخلوط کردن
[زمین شناسی] هم زنش، همزدن
[نساجی] هم زدن - مخلوط کردن
[ریاضیات] آشفتگی
[معدن] هم زدن (فلوتاسیون)
[روانپزشکی] آژیتاسیون

مترادف و متضاد

shaking, mixing


Synonyms: churning, commotion, discomposure, disturbance, rocking, stirring, tizzy, tossing, turbulence, turmoil, unrest, upheaval


تحریک (اسم)
instigation, incitement, persuasion, fret, boil, actuation, stimulation, stimulus, excitation, fomentation, agitation, excitement, animation, inanition, suasion, incitation, snit

پریشانی (اسم)
baffle, confusion, depression, distress, affliction, turmoil, agitation, worriment, desolation, disturbance, bother, ramble, dolor, nonplus, remorse, discomposure, dolour, woe

تلاطم (اسم)
agitation, turbulence, shock, toss, emotion, lop, ruffle, turbulency

هیجان (اسم)
fit, fret, boil, excitation, agitation, excitement, thrill, frenzy, dither, titillation, fission, ignition, tornado, fever, tempest, lather, hysterics, unco, snit, stour

سراسیمگی (اسم)
agitation

اشفتگی (اسم)
turmoil, agitation, turbulence, chaos, perturbation, disorder, unrest, consternation, rummage, disorderliness, disquietude, inquietude, hullabaloo, tumble, turbulency, nonplus, garboil, tanglement, topsy-turvydom

جملات نمونه

1. in agitation and helplessness
در پریشان حالی و درماندگی

2. manoochehr looked at his watch in agitation
منوچهر با دلواپسی به ساعتش نگاه کرد.

3. He could not hide his agitation.
[ترجمه ترگمان]نمی توانست اضطراب خود را پنهان کند
[ترجمه گوگل]او نمی تواند مخالفت خود را پنهان کند

4. Small shopkeepers carried on a long agitation against the big department stores.
[ترجمه موسی] فروشگاه های کوچک اعتراض عمومی طولانی ای را علیه فروشگاه های بزرگ انجام دادند.
[ترجمه ترگمان]فروشگاه های کوچک با هیجان زیاد در برابر فروشگاه های بزرگ شرکت می کردند
[ترجمه گوگل]مغازه داران کوچک، علیه فروشگاه های بزرگ، علی رغم تحریم های طولانی، دست به گریبان شدند

5. Agitation of the leaves in the breeze made rustling sound.
[ترجمه ترگمان]آشوب برگ ها به صدا در می آمد
[ترجمه گوگل]تبخیر برگ ها در باد باعث صدای خشن شد

6. The anti-war agitation is beginning to worry the government.
[ترجمه ترگمان]هیجان ضد جنگ شروع به نگران شدن دولت کرده است
[ترجمه گوگل]آشتی علیه جنگ شروع به نگرانی دولت می کند

7. She was in a state of great agitation.
[ترجمه ترگمان]او به هیجان آمده بود
[ترجمه گوگل]او در حالت آشفتگی بزرگ بود

8. The organization is turning to political agitation in order to achieve its aims.
[ترجمه ترگمان]سازمان به منظور دستیابی به اهداف خود به آشفتگی سیاسی روی آورده است
[ترجمه گوگل]این سازمان به منظور دستیابی به اهدافش به تحریک سیاسی تبدیل شده است

9. There has been mass agitation against the president.
[ترجمه ترگمان]در مقابل رئیس جمهور آشفتگی زیادی ایجاد شده
[ترجمه گوگل]آزار و اذیت دسته جمعی علیه رئیس جمهور صورت گرفته است

10. She was in a state of considerable agitation.
[ترجمه ترگمان]او دست خوش هیجان شدیدی شده بود
[ترجمه گوگل]او در حالت تحریک قابل توجه بود

11. She was wriggling on the seat with agitation.
[ترجمه ترگمان]او از فرط هیجان روی صندلی وول می خورد
[ترجمه گوگل]او با هیجان بر روی صندلی خم شد

12. He arrived home in a state of agitation.
[ترجمه ترگمان]با حالتی عصبی به خانه آمد
[ترجمه گوگل]او در حالت آشفته وارد خانه شد

13. He made no attempt to disguise his agitation.
[ترجمه ترگمان]او سعی نکرد هیجان خود را پنهان کند
[ترجمه گوگل]او هیچ تلاشی برای مخفی کردن آرزویش نکرد

14. He knocked his glass over in his agitation.
[ترجمه ترگمان]لیوانش را با هیجان به هم کوبید
[ترجمه گوگل]او را در آغوش گرفتم

15. Dena lit a cigarette, trying to mask her agitation.
[ترجمه ترگمان]dena سیگاری روشن کرد و کوشید تا اضطراب خود را بپوشاند
[ترجمه گوگل]دنا یک سیگار را روشن کرد، سعی کرد دست و پا زدنش را پنهان کند

in agitation and helplessness

در پریشان‌حالی و درماندگی


Ali looked at his watch in agitation.

علی با سراسیمگی به ساعتش نگاه کرد.


پیشنهاد کاربران

پراکندگی

حرکتی برای لرزیدن یا مخلوط کردن مایع


در بیوراکتورها
همزن - هم زدن


تهییج

Beet washer arm Agitation type
دستگاه شستشوی چغندر مجهز به بازوی چرخان

Beet washer arm agitation type
( تخصصی صنایع غذایی ) دستگاه شستشوی چغندر مجهز به بازوی چرخان

بی قراری
در پزشکی : آژیته بودن بیمار

انگولک
خروش
ناآرامی
دل آشوبگی

سراسیمگی

agitation ( noun ) = اضطراب، آشفتگی، آشفته، سراسیمگی، دلهره، دلواپسی، تشویش، دسپاچگی، هراس، ناآرامی، بی قراری، تحریک عمومی، اعتراض عمومی ، مبارزه عمومی

معانی دیگر>>>>>>اغتشاش، شورشگری، آشوبگری، به هم خوردگی، تلاطم، هیجان، جوش و خروش، انگولک، تکان شدید، غوغا

Definition= نگرانی و اضطراب/وضعیتی که مردم در آن اعتراض یا مشاجره می کنند ، به ویژه در ملا عام ، برای دستیابی به نوع خاصی از تغییر/

widespread agitation for social reform=تحریک ( اعتراض ) عمومی گسترده برای اصلاحات اجتماعی
agitation of water surface = ایجاد تلاطم در سطح آب

Examples:
1 - He arrived home in a state of agitation.
او با حالتی آشفته به خانه رسید.
2 - The anti - war agitation is beginning to worry the government.
اعتراض عمومی ضد جنگ دولت را نگران کرده است.


در زیست شناسی : جنبش


کلمات دیگر: