معنی : تحریک، پریشانی، تلاطم، هیجان، سراسیگی، اشفتگی
معانی دیگر : اضطراب، هراس، آسیمگی، سراسیمگی، دل آشفتگی، پریشان حالی، تکان شدید، هم زدن
آشفتگی، اضطراب، تشویش، سراسیمگی، تهییج، انگیزش
بلوا، آشوب، تحریک عمومی، جار و جنجال
(مایعات) تکان دادن، هم زدن
تحریک، تلاطم، هیجان، پریشانی، سراسیگی، اشفتگی
shaking, mixing
Synonyms: churning, commotion, discomposure, disturbance, rocking, stirring, tizzy, tossing, turbulence, turmoil, unrest, upheaval
in agitation and helplessness
در پریشانحالی و درماندگی
Ali looked at his watch in agitation.
علی با سراسیمگی به ساعتش نگاه کرد.