کلمه جو
صفحه اصلی

contour


معنی : حد فاصل، محیط مرئی، نقشه برجسته، خط فاصل درنقشه های رنگی، نقاشی کردن
معانی دیگر : نمای کرانی، کران نما، نمود، خطوط خارجی هرچیز، (با شکل خارجی چیزی دیگر) هم ریخت کردن، هم تراز کردن، هم ریخت (شده با چیزی دیگر)، (کشاورزی) در امتداد خطوط تراز، (زبان شناسی) پایانه (آهنگ جمله)، منحنی آهنگ، بندآهنگی، کران نما کردن، ریخت خارجی چیزی را نشان دادن، خط (یا منحنی) تراز کشیدن (بر)، خط تراز، خطوط متصل کننده ی نقاط هم ارتفاع (روی نقشه)، ترازه، (راه و غیره) در مسیر خطوط طبیعی یا خواب زمین ساختن، طراحی کردن

انگلیسی به فارسی

محیط مرئی، خط فاصل در نقشه‌های رنگی، نقشه برجسته، نقاشی کردن، طراحی کردن


محیط مرئی، حدفاصل


کانتور، حد فاصل، محيط مرئي، نقشه برجسته، خط فاصل درنقشه های رنگی، نقاشی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the outline of a surface, form, or figure; shape.
مشابه: form, lay, line, mold, outline, shape

(2) تعریف: a line representing such an outline.

(3) تعریف: (often pl.) a surface, esp. of a multicurved form.

- the contours of the land
[ترجمه ترگمان] خطوط روی زمین،
[ترجمه گوگل] خطوط زمین
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: contours, contouring, contoured
(1) تعریف: to shape the outline or surface form of.

- He contoured the car body to resemble an airplane.
[ترجمه دانشجو:] او بدنه ماشین را نقاشی کرد تا شبیه یک هواپیما شود.
[ترجمه ترگمان] او بدنه خودرو را تعمیر کرد تا شبیه یک هواپیما شود
[ترجمه گوگل] او بدن بدن را به شکل یک هواپیما متصل می کند

(2) تعریف: to design or shape (a road or the like) to conform to the contours of the land.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of plowing, following the contour lines of the land, to reduce soil erosion.

(2) تعریف: conforming to the contour of some form.

- a contour seat in a car
[ترجمه ترگمان] یک صندلی در یک اتومبیل
[ترجمه گوگل] یک صندلی کنتور در یک ماشین

• outline; outer edge of a figure
draw the outline of; mold to fit a certain shape
the contours of something are its shape or outline.
on a map, a contour is a line joining points of equal height.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] کانتور1- نماى کرانی، کران نما، نما، نمود، خطوط خارجی هرچیز 2- کران نما کردن، ریخت خارجی چیزى را نشان دادن 3- خط (یا منحنی ) تراز کشیدن (بر) 4- خط تراز، خطوط متصل کننده ى نقاطهم ارتفاع (روى نقشه )، ترازه 5- (با شکل خارجی چیزى دیگر) هم ریخت کردن، هم تراز کردن 6- در مسیر خطوط طبیعی یا خواب زمین ساختن 7- هم ریخت (شده با چیزى دیگر)
[سینما] دوره - محیط مرئی
[عمران و معماری] خط کناره نما - بدنه - خط تراز - خط تراز زمین - منحنی تراز - دوره - طرح - تراز نما
[دندانپزشکی] حد فاصل، محیط مرئی
[برق و الکترونیک] تراز
[مهندسی گاز] طراحی کردن، طرح
[زمین شناسی] تراز، منحنی، یک خط فرضی که تمام نقاط روی سطح که ارتفاع برابر دارند را به هم وصل می کند .
[ریاضیات] مسیر، طرح، انحنا، پیچ و خم، پوش، مرز، تراز، مرزی، خط الرأس، کانتور، منحنی بسته ی ساده
[خاک شناسی] هم تراز
[آمار] مرز
[آب و خاک] تراز

مترادف و متضاد

حد فاصل (اسم)
partition, contour

محیط مرئی (اسم)
contour

نقشه برجسته (اسم)
contour, relief map, contour map

خط فاصل درنقشه های رنگی (اسم)
contour

نقاشی کردن (فعل)
picture, paint, brush, contour, crayon

outline, profile


Synonyms: curve, delineation, figuration, figure, form, lineament, lines, relief, shape, silhouette


جملات نمونه

1. contour farming
کشت و کار در راستای خطوط تراز

2. contour irrigation
آبیاری کرتی

3. contour tone
نواخت ناهموار (یا ناهمتراز)

4. a contour table fitting the curve of the wall
میز هم ریخت با انحنای دیوار

5. the contour of a statue
نمای (خطوط خارجی) یک مجسمه

6. the contour of sabalan's mountains at night
نمای کوه های سبلان در شب

7. The contour of the Atlantic coast of America is very irregular.
[ترجمه ترگمان]The ساحل اقیانوس اطلس در آمریکا بسیار نامنظم است
[ترجمه گوگل]کانتور ساحل اقیانوس اطلس آمریکا بسیار نامنظم است

8. So Clarins created Eye Contour Gel with plant extracts from camomile, cornflower, marigold, soothing mallow and astringent witch-hazel.
[ترجمه ترگمان]بنابراین Clarins، Gel Contour را از گل camomile، گل سرخ، گل جعفری، گل های بهاری و astringent را Gel
[ترجمه گوگل]بنابراین کلارینس ژل چشم Contour با عصاره های گیاهی از گل بابونه، گل گندم گل، گل همیشه بهار، مرطوب کننده مرطوب کننده و جادوگر فندق مضر ایجاد کرد

9. Unless I see at least a hint of contour, I assume a crotch has been padded.
[ترجمه ترگمان]مگر اینکه من حداقل یه نشونه از این نقشه رو ببینم فرض می کنم یکی از دو شاخه گیر کرده باشه
[ترجمه گوگل]تا جایی که من حداقل یک اشاره از کانتور را می بینم، فرض می کنم یک لگن کوچک شده است

10. Another map showed contour lines, the positions of a few prominent objects and the heights of one or two locations.
[ترجمه ترگمان]یک نقشه دیگر خطوط contour، مواضع چند شی مهم و ارتفاع یک یا دو محل را نشان داد
[ترجمه گوگل]یک نقشه دیگر خطوط کانتور، موقعیت چند اشیای برجسته و ارتفاع یک یا دو مکان را نشان داد

11. For this reason Contour is offering a free, no obligation trial - you've nothing to lose but inches.
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل است که پیشنهاد یک محاکمه آزاد و اجباری در کار نیست - تو چیزی برای از دست دادن نداری
[ترجمه گوگل]به همین دلیل Contour یک آزمایش آزاد و بدون تعهد ارائه می دهد - شما چیزی برای از دست دادن ندارید، اما اینچ

12. Indeed, contour ploughing, contour brushwood planting, and ditch-and-bund constructions could be said to be types of terrace.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، ploughing contour، contour، planting، و - ditch را می توان به انواع مهتابی گفت
[ترجمه گوگل]در واقع، می توان گفت که تراورس کانتور، کاشت کانتینری بروشو، و سازه های گودال و بوند می تواند نوع تراس باشد

13. The models range from architectural and topographical contour constructions to precise, measured and scaled experiments with steel in a large sandbox.
[ترجمه ترگمان]این مدل ها از ساختمان های contour معماری و topographical تا دقیق، اندازه گیری شده و مقیاس بندی شده با فولاد در یک sandbox بزرگ استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]این مدل ها از ساختارهای معماری معماری و توپوگرافی به آزمایشات دقیق، اندازه گیری شده و مقیاس پذیر با فولاد در یک سد بسکتبال بزرگ محاسبه می شود

14. The method of judging relationship between the contour islands in monolayer slice was improved to increase the rate of discrimination accuracy in the procedure of transforming NC codes.
[ترجمه ترگمان]روش بررسی رابطه بین جزایر contour در برش تک لایه به منظور افزایش میزان دقت تبعیض در روش تبدیل کده ای NC بهبود یافت
[ترجمه گوگل]روش قضاوت رابطه بین جزایر کانتور در قطعه ی تک لایه به منظور افزایش میزان دقت تبادلات در روش تبدیل کد های NC بهبود یافته است

15. Then, an contour extraction algorithm was used to remove the inner pixel of image, and the last part was image edge.
[ترجمه ترگمان]سپس از یک الگوریتم استخراج contour برای حذف پیکسل درونی تصویر استفاده شد، و آخرین قسمت لبه تصویر بود
[ترجمه گوگل]سپس یک الگوریتم استخراج کانتور برای حذف پیکسل داخلی تصویر استفاده شد و آخرین بخش لبه تصویر بود

the contour of Sabalan's mountains at night

نمای کوه‌های سبلان در شب


the contour of a statue

نمای (خطوط خارجی) یک مجسمه


a chair contoured to fit the body

صندلی که مطابق با شکل بدن انسان طراحی شده است


a contour table fitting the curve of the wall

میز هم‌ریخت با انحنای دیوار


contour farming

کشت و کار در راستای خطوط تراز


contour irrigation

آبیاری کرتی


contour tone

نواخت ناهموار (یا ناهم‌تراز)


پیشنهاد کاربران

طیف

ویژگی بارز، خصیصه بنیادین

شکل یا چارچوب


برق - الکترونیک ( پردازش تصویر ) = شکل - ریخت - ترکیب - ساختار ( ظاهری )

سایه

محیط بسته؛

دندانپزشکی : حد فاصل بین تاج دندان

ویژگی، جزییات

ضایعه ی دندانپزشکی: لبه ی ضایعه، محیط ضایعه

1 - Outline
2 - a make up technic to change or enhance the shape of face

کناره، حاشیه، لبه

contour ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: پَربند
تعریف: لبه یا خطی که محدودۀ شکل یا جسمی را معین می‏کند|||متـ . خط پَربند contour line 1


کلمات دیگر: