کلمه جو
صفحه اصلی

apex


معنی : اوج، سر، نوک، تارک، راس زاویه
معانی دیگر : بالاترین نقطه، فرازینگاه، قله، راس، باریک گاه، (از نظر علاقه یا هیجان یا کیفیت و غیره) بالاترین مرحله

انگلیسی به فارسی

نوک، سر، رأس زاویه، تارک


اوج، نوک


آپکس، اوج، نوک، تارک، راس زاویه، سر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: apexes, apices
(1) تعریف: the uppermost point; tip; summit; vertex.
مترادف: pinnacle, tip, top, vertex, zenith
متضاد: base, bottom
مشابه: apogee, crest, crown, head, height, meridian, peak, summit, tiptop

- Wind erosion has smoothed the apex of the pyramid.
[ترجمه محمد امین احمدی] فرسایش ناشی از باد باعث مسطح شدن راس هرم شده است.
[ترجمه ترگمان] فرسایش بادی، نوک هرم را هموار کرده است
[ترجمه گوگل] فرسایش باد بر روی هرم هرمی پاره شده است
- Few climbers have reached the apex of the peak.
[ترجمه ترگمان] تعداد کمی از کوهنوردان به نوک قله رسیده اند
[ترجمه گوگل] کوهنوردان اندکی صعود کرده اند

(2) تعریف: the climax or culmination, as of an endeavor or a reputation.
مترادف: acme, climax, culmination, ne plus ultra, peak, pinnacle, summit, zenith
متضاد: nadir
مشابه: apogee, consummation, crown, height, meridian, top

- He was then at the apex of his career in the Senate.
[ترجمه ترگمان] در آن زمان وی در راس شغل خود در سنا بود
[ترجمه گوگل] او در اوج زندگی حرفه ای خود در مجلس سنا بود

• highest point, climax, uppermost point; lowest part of the root of a tooth (dentistry)
the apex of something is its pointed top or end.
the apex of an organization or system is the highest and most important position in it.
an apex ticket is a ticket for a journey by air which costs less than the standard ticket, but which you have to book a specified period in advance.

دیکشنری تخصصی

[دندانپزشکی] نوک، اوج، به انتهای ریشه دندان گفته می شود
[زمین شناسی] قله بالاترین نقطه یک کوه یا ساخت زمین شناسی
[بهداشت] نوک - رأس
[ریاضیات] فرق، قله، رأس مثلث، رأس مخروط، اوج، نوک، قله، بالاترین نقطه، رأس، تارک، رأس مخروط یا هرم، رأس مقابل به قاعده در مثلث
[معدن] تهریز (جدایش) - قله چین (زمین شناسی ساختمانی)

مترادف و متضاد

اوج (اسم)
acme, climax, pinnacle, culmination, zenith, top, summit, apogee, apex, tip-top, pitch, crescendo, high tide, meridian, noontide

سر (اسم)
slide, secret, edge, end, mystery, point, acme, top, head, tip, inception, beginning, chief, origin, apex, vertex, cover, corona, incipience, headpiece, extremity, glide, piece, flower, lid, pate, noddle, pash, plug, inchoation, lead-off, nob, noggin, sliding

نوک (اسم)
end, bill, point, top, head, tip, peak, summit, horn, apex, beak, vertex, barb, ascender, neb, knap, jag, fastigium, ridge, nib

تارک (اسم)
apex, tiara, diadem, vertex

راس زاویه (اسم)
apex

top, high point


Synonyms: acme, apogee, climax, crest, crown, culmination, cusp, greatest, height, max, maximum, meridian, most, ne plus ultra, peak, pinnacle, point, roof, spire, sublimity, summit, tip, tops, up there, vertex, zenith


Antonyms: nadir


جملات نمونه

1. apex of a triangle
راس مثلث

2. the apex of a mountain
قله ی کوه

3. the apex of his fame
اوج شهرت او

4. the apex of the tongue
نوک زبان

5. The king was at the apex of society.
[ترجمه ترگمان]پادشاه در بالاترین نقطه جامعه بود
[ترجمه گوگل]پادشاه در انتهای جامعه بود

6. He reached the apex of power in the early 1930 s.
[ترجمه ترگمان]او در اوایل دهه ۱۹۳۰ به راس قدرت رسید
[ترجمه گوگل]او در اوایل دهه 1930 به اوج قدرت رسید

7. He was at the apex of his career.
[ترجمه ترگمان]او در راس شغل خود بود
[ترجمه گوگل]او در اوج زندگی خود بود

8. They are in partnership with Apex Software.
[ترجمه ترگمان]آن ها با نرم افزار Apex هم کاری می کنند
[ترجمه گوگل]آنها در حال همکاری با نرم افزار Apex هستند

9. At 3 she'd reached the apex of her career.
[ترجمه ترگمان]او در ساعت ۳ به بالاترین نقطه حرفه خود رسیده بود
[ترجمه گوگل]در 3 سالگی او به دوران حرفه او رسید

10. As if this were an apex of this island, its source of gravitational pull.
[ترجمه ترگمان]گویی این نقطه اوج این جزیره و منبع جاذبه جاذبه آن است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که این جزیره این جزیره بود، منبع آن کشش گرانشی

11. The Apex embodies all that's good about freestanding cookers.
[ترجمه ترگمان]The شامل همه چیزهای خوب در مورد cookers ساده است
[ترجمه گوگل]Apex همه چیز را در مورد اجاق های اتوماتیک نشان می دهد

12. The Apex fare is £195 return.
[ترجمه ترگمان]کرایه Apex ۱۹۵ پوند است
[ترجمه گوگل]کرایه تاکسی 195 پوند است

13. As extractor fan fitted into the apex of the greenhouse at one end and controlled by a thermostat works efficiently.
[ترجمه ترگمان]As که در یک انتهای گلخانه قرار گرفته و توسط یک ترموستات کنترل می شود، به طور موثر عمل می کند
[ترجمه گوگل]همانطور که فن جمع کننده در انتهای یک گلخانه قرار دارد و یک ترموستات تحت کنترل آن کارآیی دارد

14. Scheduled Apex return fare £12 14 days advance booking, maximum stay three months, full economy fare £16
[ترجمه ترگمان]برنامه بازگشت Apex fare ۱۲ روز قبل از رزرو، حداکثر سه ماه اقامت، کرایه کامل روز ۱۶ یورو
[ترجمه گوگل]رزرو پرواز Apex برنامه ریزی شده 12 پوند رزرو 14 روزه، حداکثر سه ماه اقامت، هزینه کامل اقتصاد 16 پوند

15. The gods under the apex of each gable are some ten feet high, and all the figures well over life-size.
[ترجمه ترگمان]خدایان زیر راس هر مناره ده پا ارتفاع دارند و همه شکل ها به اندازه طول عمر خوب هستند
[ترجمه گوگل]خدایان زیر قله هر قله، ده تا پیک بالا هستند، و تمام چهره ها بیش از اندازه زندگی هستند

16. An experience of inner unity is the apex of the sports experience for many athletes.
[ترجمه ترگمان]تجربه اتحاد داخلی نقطه اوج تجربه ورزش برای بسیاری از ورزش کاران است
[ترجمه گوگل]تجربه ی یکپارچگی درونی متضمن تجربه ورزشی برای بسیاری از ورزشکاران است

apex of a triangle

رأس مثلث


the apex of a mountain

قله‌ی کوه


the apex of the tongue

نوک زبان


the apex of his fame

اوج شهرت او


پیشنهاد کاربران

بالادستی، بالاترین
Apex body ( نهاد یا تشکیلات بالادستی )

در ترمینولوژی طبی به نوک و یا راس قلب گفته می شود.

اوج، نوک، راس

apex ( noun ) = zenith ( noun )
به معناهای: اوج، قله، نوک، حد اعلاء

اوج
نوک
تارک

apex ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: رأس
تعریف: بالاترین قسمت هر زائده یا انتهای هر اندامی در گیاهان |||متـ . نوک tip

رده بالا، رأس


کلمات دیگر: