1. percentile norm
نرم درصدی
2. production norm
میانگین تولید
3. to deviate from the norm
از قاعده منحرف شدن
4. $ 10,000 per annum is the norm in this town
سالی ده هزار دلار در این شهر حد متوسط است.
5. wages that are below the national norm
مزدهایی که از میانگین مزدهای کشور کمترند
6. The recent pattern of weather deviates from the norm for this time of year.
[ترجمه ترگمان]الگوی اخیر آب و هوا در این زمان از سال از هنجار موجود است
[ترجمه گوگل]الگوی آب و هوای اخیر این دوره از سال را منحرف می کند
7. Short term contracts are now the norm with some big companies.
[ترجمه ترگمان]قراردادهای کوتاه مدت در حال حاضر نرم با برخی از شرکت های بزرگ هستند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر قراردادهای کوتاه مدت با بعضی از شرکت های بزرگ هنجار هستند
8. Families of six or seven are the norm in Borough Park.
[ترجمه Mojarrad] در پارک بروگ وجود خانواده های شش یا هفت نفره یه موضوع عادی است
[ترجمه ترگمان]خانواده های شش یا هفت نفر در پارک بروگ به عنوان هنجار شناخته می شوند
[ترجمه گوگل]خانواده های شش یا هفتم در پارک Borough پارک هستند
9. Of his age, the child is above the norm in arithmetic.
[ترجمه ترگمان]در سن و سال او، این کودک بیش از حد معمول در حساب ریاضی است
[ترجمه گوگل]از سن او، کودک بالاتر از حد معمول در حساب است
10. Criminal behaviour seems to be the norm in this neighbourhood.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد رفتار جنایی در این همسایگی نرم باشد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد رفتار جنایی در این محله بسیار معمول است
11. There's a production norm below which each worker must not fall.
[ترجمه ترگمان]یک نرم تولید وجود دارد که در زیر آن هر کارگر نباید سقوط کند
[ترجمه گوگل]یک تئوری تولید وجود دارد که زیر هر کارگر نباید سقوط کند
12. They want to discourage pay settlements over the norm.
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند از پرداخت پول در حد متعارف جلوگیری کنند
[ترجمه گوگل]آنها می خواهند از پرداختن به پرداخت هزینه های بیش از حد معمول جلوگیری کنند
13. Faction and self-interest appear to be the norm.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که \"فراکسیون\" و \"خود - منافع\" به عنوان یک هنجار شناخته می شوند
[ترجمه گوگل]فساد و علاقه شخصی به نظر می رسد هنجار است
14. On-screen editing has become the norm for all student work.
[ترجمه ترگمان]ویرایش در صفحه نمایش برای همه کار دانش آموزان نرم شده است
[ترجمه گوگل]ویرایش روی صفحه نمایش برای همه کارهای دانشجویان معمول است
15. One child per family is fast becoming the norm in some countries.
[ترجمه ترگمان]در برخی کشورها یک کودک به سرعت در حال تبدیل شدن به یک هنجار است
[ترجمه گوگل]یک کودک در هر خانواده به سرعت در بعضی از کشورها به حالت عادی تبدیل می شود
16. 28% of children tested below the norm.
[ترجمه ترگمان]۲۸ درصد از کودکان زیر نرم آزمایش شده اند
[ترجمه گوگل]28٪ از کودکان تحت شرایط معمول قرار گرفته اند