کلمه جو
صفحه اصلی

trend


معنی : تمایل، گرایش
معانی دیگر : روند، روال، منوال، جهت، رویه، راستا، امتداد، مسیر، گذر راه، امتداد داشتن، راستا داشتن، رو به (سویی) رفتن، گرایش داشتن، تمایل داشتن، مد، باب روز، رواج، الودگی لوزه وحلق وگلو با سیل

انگلیسی به فارسی

گرایش، تمایل، جهت، رویه، مسیر


امتداد داشتن، گرایش داشتن، تمایل داشتن


آلودگی لوزه و حلق و گلو


روند، گرایش، تمایل


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a general course, direction, or tendency.
مترادف: bent, course, current, direction, drift, inclination, movement, tendency
مشابه: aim, intention, leaning, orientation, progress, swing, tenor, wind

- The trend toward obesity continues in many countries.
[ترجمه گنج جو] هنوز روند روبه افزایش چاقی در بسیاری از کشورها ادامه دارد.
[ترجمه ترگمان] گرایش به سوی چاقی در بسیاری از کشورها ادامه دارد
[ترجمه گوگل] روند رو به افزایش چاقی در بسیاری از کشورها ادامه دارد
- Studies show that standards of living are on a downward trend.
[ترجمه mehdi-ilk] مطالعات نشان میدهند که استاندارهای زندگی دارای روندی روبه پایین می باشند
[ترجمه آقازاده] مطالعات نشان می دهد که استانداردهای زندگی در روندی نزولی قرار گرفته است.
[ترجمه ترگمان] مطالعات نشان می دهد که استانداردهای زندگی در روند رو به پایین است
[ترجمه گوگل] مطالعات نشان می دهد که استانداردهای زندگی در حال کاهش است
- A trend toward living together before marriage began some decades ago.
[ترجمه امید] روند زندگی مشترک قبل ازدواج، دهه ها قبل آغاز شد
[ترجمه ترگمان] گرایش به زندگی با هم قبل از ازدواج چند دهه قبل آغاز شد
[ترجمه گوگل] یک روند به سمت زندگی کردن با هم قبل از ازدواج چند دهه پیش آغاز شد

(2) تعریف: the latest style; mode.
مترادف: fashion, mode, style, vogue
مشابه: craze, fad, look, rage

- Short skirts are the trend this year.
[ترجمه کامران] دامن کوتاه امسال مد هستند.
[ترجمه ترگمان] دامن کوتاه این گرایش امسال است
[ترجمه گوگل] دامن کوتاه این روند در سال جاری است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: trends, trending, trended
(1) تعریف: to have a general tendency or inclination.
مترادف: incline, tend
مشابه: lean

(2) تعریف: to move or turn in a particular direction.
مترادف: bear, head, tend
مشابه: aim, swerve, turn, veer

- The curve on the graph trends rapidly upward.
[ترجمه ترگمان] منحنی در روند نمودار به سرعت به سمت بالا می رود
[ترجمه گوگل] منحنی در نمودار گراف به سرعت در حال افزایش است

• tendency, course, bearing; fashion, mode
slope, incline towards, stretch; have a tendency for; veer in a certain direction
a trend is a change or development towards something new or different.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] نظام، گرایش
[عمران و معماری] روند
[زمین شناسی] روند - راستای یک ساختار خطی است در جهتی که آن ساختار به آن سمت شیب دارد.
[بهداشت] روند
[صنعت] روند، تمایل، گرایش
[ریاضیات] روند، انحراف، گرایش، تمایل، روال
[پلیمر] روند
[آمار] روند
[آب و خاک] روند، تمایل

مترادف و متضاد

flow, current


Synonyms: aim, bearing, bent, bias, course, direction, drift, inclination, leaning, movement, orientation, progression, run, swing, tendency, tenor, wind


style, fashion that is in favor


تمایل (اسم)
hang, addiction, inclination, appetence, appetency, disposition, liking, tendency, sentiment, trend, would, leaning, turn, anxiety, nisus, gust, gravitation, roll, streak, tilt, inclining, recumbency, fantasy, preoccupation, tenor, declination, yen, proclivity

گرایش (اسم)
inspiration, orientation, tendency, trend, propensity, attitude, tropism, gravitation, ism

Synonyms: craze, cry, fad, furor, in-thing, latest thing, look, mode, newest wrinkle, rage, thing, vogue


جملات نمونه

1. the trend of opinion was conservative
گرایش عقاید،محافظه کارانه بود.

2. the trend of the stock market
گرایش بورس سهام

3. the downward trend in gasoline prices
قیمت رو به کاهش بنزین

4. the underlying trend
گرایش نهانی

5. set a trend
(گرایش یا مد جدیدی را) باب کردن،رواج دادن

6. apparently, the world trend is toward cashless societies
ظاهرا روند جهان به سوی جوامع غیرنقدی است.

7. the long northerly trend of this coast
مسیر طولانی این ساحل به طرف شمال

8. to buck me trend
از راه و رسم (بخصوصی) پیروی نکردن

9. short skirts are the trend again
دامن کوتاه دوباره باب شده است.

10. Statistics showed a reverse trend to that recorded in other countries.
[ترجمه ترگمان]آمار نشان دهنده یک گرایش معکوس به این ثبت در کشورهای دیگر است
[ترجمه گوگل]آمار نشان می دهد روند معکوس نسبت به آن در کشورهای دیگر ثبت شده است

11. The event changed the trend of public opinion.
[ترجمه ترگمان]این رویداد تغییر عقیده عمومی را تغییر داد
[ترجمه گوگل]این رویداد روند افکار عمومی را تغییر داد

12. Surveys show a trend away from home-ownership and towards rented accommodation.
[ترجمه سميرا] نظرسنجی نشان داد که گرایش از سمت خرید خانه به اجاره کردن خانه بیشتر شده است.
[ترجمه ترگمان]پیمایش ها روندی را دور از مالکیت خانه نشان می دهند و به سمت اقامت اجاره داده می شوند
[ترجمه گوگل]نظرسنجی نشان می دهد که روند دور از مالکیت خانه و به مسکن اجاره شده است

13. It would be perverse to stop this healthy trend.
[ترجمه ترگمان]متوقف کردن این روند سالم غیر ممکن خواهد بود
[ترجمه گوگل]برای این روند صحیح متوقف خواهد شد

14. Despite this month's disappointing figures, the underlying trend is healthy.
[ترجمه ترگمان]با وجود این ارقام نومید کننده ماه، روند اساسی سالم است
[ترجمه گوگل]با وجود آمارهای ناامید کننده این ماه، روند پایدار سالم است

15. There was a bullish trend in the market.
[ترجمه ترگمان]یک گرایش صعودی در بازار وجود داشت
[ترجمه گوگل]یک روند صعودی در بازار وجود داشت

16. The latest incident is representative of a wider trend.
[ترجمه ترگمان]آخرین رویداد، نماینده یک روند گسترده تر است
[ترجمه گوگل]آخرین حادثه نماینده یک روند گسترده تر است

17. The trend is towards reintegrating mentally ill people into the community.
[ترجمه ترگمان]این گرایش به سمت reintegrating افراد بیمار روانی در جامعه است
[ترجمه گوگل]روند این است که افراد مجدد روان در جامعه را مجددا ادغام کنند

18. There's been a downward/upward trend in sales in the last few years.
[ترجمه ترگمان]در چند سال گذشته گرایش رو به پایین و رو به پایین در فروش وجود داشته است
[ترجمه گوگل]در چند سال اخیر روند فروش رو به پایین / رو به افزایش بوده است

19. Dealers have already got wise to the trend and increased their prices accordingly.
[ترجمه ترگمان]فروشندگان در حال حاضر از این روند آگاهی دارند و قیمت خود را بر این اساس افزایش داده اند
[ترجمه گوگل]معامله گران در حال حاضر عاقلانه به روند و افزایش قیمت های خود را بر این اساس

the downward trend in gasoline prices

قیمت رو به کاهش بنزین


the trend of the stock market

گرایش بورس سهام


The trend of opinion was conservative.

گرایش عقاید، محافظه‌‌کارانه بود.


contemporary trends in education

گرایش‌های معاصر در آموزش‌و‌پرورش


the long northerly trend of this coast

مسیر طولانی این ساحل به طرف شمال


The river trends southward.

رودخانه به‌سوی جنوب امتداد می‌یابد.


Transportation costs are trending downward.

هزینه‌ی حمل‌و‌نقل رو به کاهش است.


Italian art was trending in a new direction.

گرایش هنر ایتالیا در جهت نوینی بود.


Short skirts are the trend again.

دامن کوتاه دوباره باب شده است.


اصطلاحات

set a trend

(گرایش یا مد جدیدی را) باب کردن، رواج دادن


پیشنهاد کاربران

به سویی رفتن

تمایل، شیوه، گرایش، روند

مُد - رایج - همه گیر

الگو و روند. تغییرات الگویی

جریان

شیوه

ایده یا تغییر پرطرفدار - مد روز

الگو، متمایل بودن، سمت، سو

فراگیر
مورد پسند عامه مردم
مردم پسند
دارای طرفدار زیاد
پُر بازدید ( در مورد مطالب موجود در شبکه های اجتماعی. مانند ویدیوها، موزیک ها، عکسها و . . . . . )

مد

The latest trends in technology
=اخرین تکنولوژی باب روز=اخرین روند روز تکنولوژی=اخرین مدل تکنولوژی

روند رو به رشد

procedure

روش
رویه

مُد در صنعت پوشاک و لباس

● مد، رایج
● روش ، شیوه

گرایش در روند تغییر

همه گیر شدن
گل کردن

جریان فکری یا سیاسی، گرایش

- جهت مندی تغییرات؛ روند؛ گرایش
- به سوی؛ به جهت؛
- باب بودن/شدن؛ رواج داشتن؛ همه گیر بودن/شدن

روند یا گرایشِ پرطرفدار

مد روز مثل لباس و . .
الگو، پرطرفدار

گرایش فراگیر
ویار جهانی، ویار جمعی : )


روند

موضوع

trend ( آینده پژوهی )
واژه مصوب: روند
تعریف: الگوی تغییر منظم داده ها و پدیده ها در یک بازۀ زمانی مشخص


کلمات دیگر: