کلمه جو
صفحه اصلی

compliance


معنی : موافقت، قبول، اجابت، بر اوردن
معانی دیگر : پذیرش، اطاعت، رضایت (compliancy هم می گویند)، پیروی (از قانون و غیره)

انگلیسی به فارسی

قبول، اجابت، بر آوردن


انطباق، قبول، اجابت، موافقت، بر اوردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: acquiescence or conformity.
مترادف: accordance, acquiescence, assent, conformity, deference
متضاد: defiance, nonconformity
مشابه: acceptance, accommodation, agreement, capitulation, complaisance, conformation, obedience, observance, submission

- I acted in compliance with your request.
[ترجمه وحیده] من مطابق با خواسته شما عمل کردم.
[ترجمه ترگمان] من مطابق درخواست شما عمل کردم
[ترجمه گوگل] من در مطابقت با درخواست شما عمل کرده ام
- Smoke alarms must be installed in compliance with the building code to prevent fires.
[ترجمه Yashar] برای جلوگیری از آتش سوزی باید آلارم دود مطابق دستورالعمل ایمنی در ساختمان ها نصب شده باشد.
[ترجمه ترگمان] آژیر خطر دود باید در انطباق با کد ساختمان برای جلوگیری از آتش سوزی نصب شود
[ترجمه گوگل] برای جلوگیری از آتش سوزی، باید سیستم آلارم دود باید مطابق با کد ساختمان باشد
- Strict compliance with the new regulation is expected of all clinic employees.
[ترجمه ترگمان] مطابق با مقررات جدید، انتظار می رود که همه کارکنان کلینیک از مقررات جدید پیروی کنند
[ترجمه گوگل] انطباق دقیق با مقررات جدید از تمام کارکنان کلینیک انتظار می رود

(2) تعریف: an inclination or tendency to yield to others.
مترادف: amenability, obeisance, servility, submissiveness
متضاد: defiance, intractability
مشابه: accommodation, assent, complaisance, deference, obedience, passivity, tractability

- He had been defiant in his younger days, but compliance characterized him in his later years.
[ترجمه ترگمان] او در روزه ای جوانی اش نسبت به او ابراز مخالفت کرده بود، اما در سال های بعد، اجابت و فرمانبرداری او را مشخص کرده بود
[ترجمه گوگل] او در روزهای جوانترش شگفت زده بود، اما رعایت او در سالهای بعد او را مشخص کرد
- Her compliance was what allowed him to control and take advantage of her.
[ترجمه ترگمان] اطاعت او چیزی بود که به او اجازه می داد کنترل کند و از او سواستفاده کند
[ترجمه گوگل] انطباق او چیزی است که او را قادر به کنترل و استفاده از او می کند

• submission, obedience, acquiescence; conformance
compliance is doing what you have been asked to do; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] مطلوبیت
[عمران و معماری] سستی - تطابق
[برق و الکترونیک] تن دهی معادل آکوستیکی و مکانیکی ظرفیت . عکس آن سفتی ( stiffness) است .
[روانپزشکی] سازش یا اطاعت نسبت به خواست های آشکار یا تلویحی دیگران. در روان پزشکی بالینی این اصطلاح به حالت تسلیم در ابعاد نوروتیک اطلاق می شود. غالباً بصورتی جزئی از سیستم دفاعی شخصیتی وسواسی – جبری دیده می شود.
[آمار] تمکین

مترادف و متضاد

موافقت (اسم)
consent, assent, accord, accordance, agreement, covenant, contract, treaty, pact, concurrence, compliance, concord, compact, approbation, entente, congruence, assentation, concordance, congruency, congruity

قبول (اسم)
admission, reception, imprimatur, agreement, compliance, acknowledgment, adoption, ratification, intromission

اجابت (اسم)
compliance

بر اوردن (اسم)
compliance

agreement


Synonyms: acquiescence, amenability, assent, complaisance, concession, concurrence, conformity, consent, deference, docility, obedience, observance, passivity, resignation, submission, submissiveness, tractability, yielding


Antonyms: defiance, denial, disagreement, disobedience, dissension, dissent, fight, nonconformity, refusal, veto


جملات نمونه

1. her compliance with the terms of the contract
توافق او با شرایط قرار داد

2. in compliance with
به پیروی از

3. Better a frank denial than unwillig compliance.
[ترجمه مهدی] انکار صریح از توافق با بی میلی بهتر است
[ترجمه ترگمان]بهتر است انکار کنی که قبول می کنی
[ترجمه گوگل]بهتر است یک انکار فریبانه از انطباق غیر مجاز

4. Compliance with the law is expected.
[ترجمه علی] پیروی از قانون مورد انتظار است.
[ترجمه ترگمان]انطباق با این قانون انتظار می رود
[ترجمه گوگل]انتظار می رود مطابق با قانون باشد

5. Your compliance with his request pleased your father.
[ترجمه naoom] موافقت شما با درخواست پدرتان، او را خشنود ساخت.
[ترجمه ترگمان] درخواست شما با درخواست اون، پدرت رو راضی کرد
[ترجمه گوگل]رعایت درخواست شما با پدرتان خوشحال شد

6. Compliance is expected of all members.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که همه اعضا این کار را انجام دهند
[ترجمه گوگل]انتظار می رود از همه اعضا انتظار برآورده شود

7. Patients should have a history of good compliance with treatment.
[ترجمه ترگمان]بیماران باید سابقه سازگاری خوب با درمان داشته باشند
[ترجمه گوگل]بیماران بایستی سابقه مناسب درمان را داشته باشند

8. The government may take steps to enforce compliance with the new measures.
[ترجمه علی] دولت می تواند گام هایی بردارد تا پیروی از اقدامات جدید را اعمال کند.
[ترجمه ترگمان]دولت ممکن است گام هایی را بردارد تا انطباق با اقدامات جدید را اجرا کند
[ترجمه گوگل]دولت می تواند اقدامات لازم را برای تطابق با اقدامات جدید انجام دهد

9. Compliance with the law is expected in the state.
[ترجمه ترگمان]انطباق با این قانون در کشور انتظار می رود
[ترجمه گوگل]در دولت انتظار می رود که با قانون برخورد شود

10. American forces will remain to verify compliance with the treaty.
[ترجمه ترگمان]نیروهای آمریکایی باقی خواهند ماند تا انطباق با این معاهده را تایید کنند
[ترجمه گوگل]نیروهای آمریکایی برای تأیید انطباق با این پیمان باقی خواهند ماند

11. It's his compliance that amazes me.
[ترجمه ترگمان]این تنها compliance که منو شگفت زده کرد
[ترجمه گوگل]این پیروی از آن است که من را شگفت زده می کند

12. He was terrified into compliance.
[ترجمه ترگمان]او از قبول اطاعت وحشت داشت
[ترجمه گوگل]او به انطباق وحشت زده شد

13. The company says it is in full compliance with US labor laws.
[ترجمه ترگمان]این شرکت می گوید که این شرکت مطابق با قوانین کار ایالات متحده است
[ترجمه گوگل]این شرکت می گوید که این قانون کاملا مطابق با قوانین کار ایالات متحده است

14. Safety measures were carried out in compliance with paragraph 6 of the building regulations.
[ترجمه ترگمان]اقدامات ایمنی در انطباق با بند ۶ مقررات ساختمان انجام شد
[ترجمه گوگل]اقدامات ایمنی مطابق با بند 6 مقررات ساختمان انجام شد

15. Matters like compliance costs, assessments and appeal hearings are also dealt with here.
[ترجمه ترگمان]مسائل مانند هزینه های مطاوعت، ارزیابی ها و جلسات دادرسی نیز در اینجا مورد بررسی قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]در اینجا نیز مسائل مربوط به هزینه های انطباق، ارزیابی ها و جلسات درخواست تجدید نظر نیز مورد بررسی قرار می گیرند

her compliance with the terms of the contract

توافق او با شرایط قرار داد


اصطلاحات

in compliance with

به پیروی از


پیشنهاد کاربران

ظرفیت

حرف شنوی، اطاعت و پیروی

متابعت، وادادگی ( مهندسی پلیمر، مهندسی مکانیک )

خاصیت ارتحاعی ریه

پایبندی و تبعیت، تمکین ( از کسی یا چیزی مثلا قانون یا درخواستی )

[ماتریس]نرمی

تحمل

[مکانیک شکست] سُستی

انبساط ( پزشکی )

انطباق

وفاداری
( نظارت بر ) حسن اجرای قرارداد
نظارت بر رعایت

تطبیق

توافقی


compliance with
مطابقت با ( شرایط و . . . )

پایبندی
تبعیت

The measure of how easily the lungs expand under pressure

شُل شُدگی، نرمی، سُستی، وادادگی، تبعیت، ظرفیت

[پزشکی] پیروی از دستور پزشک

رضایت

[ضریب] تسلیم پذیری

مطلوبیت

همراهی

سازگارى

رعایت اصول

پیروی ( از قانون، توافقنامه و غیره ) ،
پایبندی،
تبعیت

Macron had pushed for a $15bn credit line for Iran in September 2019 to bring Iran back to full compliance with the JCPOA
ALJAZEERA. com@

compliance ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: پذیرندگی1
تعریف: تن دادن به خواستِ دیگری، بی‏آنکه فرد الزاماً عقاید یا مواضع شخصی خود را تغییر دهد

( در مباحث حقوقی ) پیروی از قانون؛ رعایت قانون؛ پایبندی به قانون

واحد تطبیق ( بانکداری )
به معنی بررسی تطبیق با رویه ها و مقررات است.


کلمات دیگر: