کلمه جو
صفحه اصلی

descriptive


معنی : وصفی، تشریحی، توصیفی
معانی دیگر : (وابسته به علومی که با شرح و طبقه بندی سر و کار دارند) توصیفی، شناسا ساز، بازنمودین، کواشی، کواشگرانه، (دستور زبان) صفت توصیفی (واژه ی "big" در "a big tree" صفت توصیفی است)، روشن، مشروح، وصف کننده

انگلیسی به فارسی

تشریحی، توصیفی


توصیفی، تشریحی، وصفی، وصف‌کننده


توصیفی، تشریحی، وصفی


انگلیسی به انگلیسی

• serving to describe, representational, illustrative
descriptive writing describes what something is like.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] توصیفی
[بهداشت] توصیفی
[ریاضیات] تشریحی، توصیفی، ترسیمی
[آمار] توصیفی

مترادف و متضاد

وصفی (صفت)
adjective, adjectival, descriptive, ordinal

تشریحی (صفت)
descriptive, anatomic, anatomical, exponential, expositive

توصیفی (صفت)
descriptive

explanatory


Synonyms: anecdotic, characteristic, characterizing, circumstantial, classificatory, clear, definitive, delineative, depictive, describing, designating, detailed, eloquent, explicative, expository, expressive, extended, graphic, identifying, illuminating, illuminative, illustrative, indicative, interpretive, lifelike, narrative, particularized, pictorial, picturesque, revealing, specific, true to life, vivid


Antonyms: confusing, cursory, undescriptive


جملات نمونه

1. descriptive anatomy
کالبدشناسی توصیفی

2. This book is descriptive of a scientific exploration.
[ترجمه ترگمان]این کتاب از نوع توصیفی از یک اکتشاف علمی است
[ترجمه گوگل]این کتاب توصیفی از اکتشاف علمی است

3. He wrote a book descriptive of the frontier provinces.
[ترجمه ترگمان]او کتابی از ایالات مرزی نوشت
[ترجمه گوگل]او یک کتاب توصیفی از استان های مرزی نوشت

4. Each work is prefaced by a descriptive note and concludes with an author's note.
[ترجمه ترگمان]هر کار با یک یادداشت توصیفی در مقدمه قرار می گیرد و با توجه به یادداشت نویسنده به پایان می رسد
[ترجمه گوگل]هر یک از کارها با یک یادداشت توصیفی پیش می آید و با یادداشت نویسندگان نتیجه می گیرد

5. The terms are descriptive of strong emotion.
[ترجمه ترگمان]عبارات توصیفی از احساسات قوی هستند
[ترجمه گوگل]اصطلاحات از احساسات قوی تشریح شده است

6. The passage is purely descriptive.
[ترجمه ترگمان] راهرو کاملا descriptive
[ترجمه گوگل]گذر صرفا توصیفی است

7. Write a descriptive passage about spring.
[ترجمه ترگمان]یک مسیر توصیفی در مورد بهار بنویسید
[ترجمه گوگل]یک قسمت توصیفی درباره بهار بنویسید

8. When you write your paragraph, include as many descriptive details as possible.
[ترجمه ترگمان]زمانی که این پاراگراف را می نویسید، شامل جزئیات بسیار زیادی نیز می شود
[ترجمه گوگل]هنگامی که پاراگراف خود را بنویسید، به عنوان جزئیات توصیفی گنجانده شود

9. Fiona would never jock him off, in racing's descriptive phrase.
[ترجمه ترگمان]فیونا هرگز او را از دست نمی داد، با عبارت descriptive
[ترجمه گوگل]فیونا هرگز در فرم توصیفی مسابقه از او خبری نخواهد داشت

10. It pays most attention to interviews, descriptive accounts, biographies, and autobiographies.
[ترجمه ترگمان]این کتاب بیشتر به مصاحبه، حساب های توصیفی، شرح حال و زندگینامه های شخصی می پردازد
[ترجمه گوگل]بیشترین توجه را به مصاحبه ها، حساب های توصیفی، بیوگرافی ها و عکس های شخصی می پردازد

11. The high oil content lending black oats their descriptive name made them a traditional feed for horses.
[ترجمه ترگمان]مقدار بالای روغن که به رنگ سیاه بدل شده بود، آن ها را به یک غذای سنتی برای اسب ها تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]مواد با کیفیت بالا وام دادن جواهری سیاه به نام توصیفی آنها غذای سنتی برای اسبها را به وجود آوردند

12. This can be broadly broken down for descriptive purposes as a program staff of and a support staff of
[ترجمه ترگمان]این می تواند به طور گسترده برای اهداف توصیفی به عنوان پرسنل برنامه و کارکنان پشتیبانی تجزیه و تحلیل شود
[ترجمه گوگل]این می تواند به طور گسترده ای برای اهداف توصیفی به عنوان یک کارمند برنامه و یک کارمند پشتیبانی از آن شکسته شود

13. Click the mouse on an icon, and a descriptive phrase appears in a box next to the icons.
[ترجمه ترگمان]بر روی یک آیکون کلیک کنید و یک جمله توصیفی در جعبه ای کنار شمایل ظاهر شد
[ترجمه گوگل]با کلیک بر روی ماوس بر روی یک آیکون، و یک عبارت توصیفی در جعبه کنار آیکون ها ظاهر می شود

14. Invalid Descriptive Beliefr Valid descriptive beliefs are easily and readily identified.
[ترجمه ترگمان]Invalid توصیفی توصیف توصیفی معتبر به راحتی و به آسانی شناسایی می شوند
[ترجمه گوگل]بی اعتبار توصیفی معتبر اعتقادات توصیفی معتبر به آسانی و به آسانی قابل شناسایی است

descriptive anatomy

کالبدشناسی توصیفی


پیشنهاد کاربران

مقایسه چندین متغیر

مقایسه ای

توصیفی، شرحی

# تصاویر کوچک توصیف کننده یک داستان یا متن.

( برای مثال تصویر شخصی که در گوشه یک متن قرار دارد و شما خواهید فهمید کل متن درباره این شخص است ) ،
حتی میتواند تصویر یک لیوان چای ، خودرو یا هر چیزی که متن درباره اش توضیح میدهد باشد.

# در عکاسی:
به معنای کاهش روشنایی ( تیره کردن ) یا کاهش اشباع رنگ حاشیه های عکس است که از آن برای جلب توجه بیشتر مخاطب به مرکز عکس یا به سوی سوژه اصلی در عکس استفاده می شود.

توضیحی که در بالا عنوان کردم برای کلمه Vignette میباشد. اشباها برای این کلمه ذکر کردم.

vivid

توصیفی


کلمات دیگر: