کلمه جو
صفحه اصلی

graph


معنی : گراف، گرافیک، طرح خطی، نمایش هندسی، نقشه هندسی، هجای کلمه، اشکال مختلف یک حرف، با نمودار نشان دادن، با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن
معانی دیگر : نمودار، نگاره، دیاگرام، طرح هندسی، جدول، به صورت نمودار در آوردن، نگاراندن، (زبان شناسی) هر علامتی که نمایشگر واک یا هجا (سیلاب) و غیره باشد، املای واژه، کاربرد حروف الفبا در واژه (رجوع شود به: grapheme)، با نمودار نشان دادن
graph _
(پسوند)، ... نگار، ... نویس [telegraph]

انگلیسی به فارسی

گراف، نگار


نمودار، نمایش هندسی، نقشه هندسی، گرافیک، طرح خطی،هجای کلمه، اشکال مختلف یک حرف، با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن، با نمودار نشان دادن


نمودار، گراف، گرافیک، طرح خطی، نمایش هندسی، نقشه هندسی، هجای کلمه، اشکال مختلف یک حرف، با نمودار نشان دادن، با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن


انگلیسی به انگلیسی

پسوند ( suffix )
(1) تعریف: something drawn or written.

- epigraph
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] کلاه قرمزی
- monograph
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] تک نوشته

(2) تعریف: a device for writing, drawing, recording, or transmitting.

- phonograph
[ترجمه ترگمان] گرامافون
[ترجمه گوگل] فونوگرافی
- polygraph
[ترجمه ترگمان] دروغ سنجی
[ترجمه گوگل] نقاشی
اسم ( noun )
(1) تعریف: a diagram that expresses a relationship between two or more variable quantities or factors by lines, bars, dots, or the like.
مشابه: chart, diagram

- This graph shows the amount of rainfall in the region in each of the last ten years.
[ترجمه ترگمان] این نمودار میزان بارش در منطقه در هر ده سال گذشته را نشان می دهد
[ترجمه گوگل] این نمودار میزان بارش باران در منطقه را در هر ده سال اخیر نشان می دهد

(2) تعریف: in mathematics, a representation of a number or group of numbers as a point or points on a line or plane.
مشابه: diagram

(3) تعریف: a drawn or written symbol for a sound, concept, or language element.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: graphs, graphing, graphed
(1) تعریف: to represent or express by means of a graph.

- The students graphed the results of their experiment.
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان نتایج آزمایش ها خود را تصحیح می کنند
[ترجمه گوگل] دانش آموزان نتایج آزمایش خود را نشان دادند
- The consultant graphed the company's expenditures over the last five years.
[ترجمه ترگمان] مشاور هزینه های شرکت را در طول پنج سال گذشته تایید کرد
[ترجمه گوگل] این مشاور طی پنج سال گذشته هزینه های این شرکت را به نمایش گذاشت

(2) تعریف: to plot (a mathematical function) on a graph.
مشابه: chart, plot

• diagram which uses a series of points or lines to demonstrate a connection between two or more things; number or group of numbers represented by a point or points on a line (mathematics)
represent by graph or chart; draw a curve representing a given function
a graph is a mathematical diagram, usually a line or curve, which shows the relationship between two or more sets of numbers or measurements.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] نمودار - نگار - نگاره - رسم
[کامپیوتر] رسم ؛ گراف - نمودار، گراف - نمایش گرافیکی اطلاعات که برای خواندن، درک و تفسیر بهتر از داده ی عددی طراحی شده است . نگاه کنید به pie chart , bar graph.
[برق و الکترونیک] نمودار شکلی که رابطه ی بین دو کمیت متغیر رانشان می دهد. - گراف، نمودار
[زمین شناسی] نمودار
[بهداشت] نمودار
[ریاضیات] نمودار
[آمار] نمودار , منحنی

مترادف و متضاد

گراف (اسم)
graph

گرافیک (اسم)
graph

طرح خطی (اسم)
graph

نمایش هندسی (اسم)
graph

نقشه هندسی (اسم)
graph

هجای کلمه (اسم)
graph

اشکال مختلف یک حرف (اسم)
graph

با نمودار نشان دادن (فعل)
graph

با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن (فعل)
graph

diagram


Synonyms: chart, linear representation, visual representation


جملات نمونه

1. graph showing mean temperatures in january
نمودار میانگین درجه ی حرارت در ژانویه

2. isomorphic graph
گراف همریخت

3. The statistics can be depicted as a graph.
[ترجمه ترگمان]آمار را می توان به صورت یک نمودار نشان داد
[ترجمه گوگل]آمار می تواند به صورت یک گراف نمایش داده شود

4. They made a graph of weather.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک گراف از آب و هوا ساختند
[ترجمه گوگل]آنها یک نمودار از آب و هوا را ساخته اند

5. Line the pages for the graph both horizontally and vertically.
[ترجمه ترگمان]صفحات برای نمودار هم به صورت افقی و هم به صورت عمودی خط بکشید
[ترجمه گوگل]صفحات را برای گراف به صورت افقی و عمودی بنویسید

6. This graph shows how crime has varied in relationship to unemployment over the last 20 years.
[ترجمه ترگمان]این نمودار نشان می دهد که چگونه بزهکاری در طول ۲۰ سال گذشته تا چه حد تغییر کرده است
[ترجمه گوگل]این نمودار نشان می دهد چگونه جرم در ارتباط با بیکاری در 20 سال گذشته متفاوت بوده است

7. We plotted a graph to show the increase in sales figures this year.
[ترجمه ترگمان]ما برای نشان دادن افزایش تعداد فروش در سال جاری یک گراف رسم کردیم
[ترجمه گوگل]ما یک نمودار برای نشان دادن افزایش در آمار فروش در سال جاری طراحی کردیم

8. The unemployment-income curve on the graph has a negative slope.
[ترجمه ترگمان]منحنی نرخ بیکاری در نمودار شیب منفی دارد
[ترجمه گوگل]منحنی درآمد بیکاری در نمودار شیب منفی دارد

9. Keith was drawing a complicated-looking graph.
[ترجمه ترگمان]کیت یک نمودار بسیار پیچیده را طراحی کرد
[ترجمه گوگل]کیت یک گراف پیچیده به دنبال داشت

10. We plot about eight points on the graph.
[ترجمه ترگمان]ما در حدود هشت نقطه در این نمودار داریم
[ترجمه گوگل]ما حدود هشت نقطه را در نمودار می نویسیم

11. She drew a graph showing the relationship between costs and sales.
[ترجمه ترگمان]او گرافی را کشید که رابطه بین هزینه و فروش را نشان می داد
[ترجمه گوگل]او یک نمودار نشان داد که رابطه بین هزینه ها و فروش وجود دارد

12. The graph shows how house prices have risen since the 1980s.
[ترجمه ترگمان]این نمودار نشان می دهد که قیمت خانه از دهه ۱۹۸۰ تا چه حد افزایش یافته است
[ترجمه گوگل]این نمودار نشان می دهد که چگونه قیمت خانه ها از دهه 1980 افزایش یافته است

13. The graph flattens out gradually after a steep fall.
[ترجمه ترگمان]نمودار به تدریج پس از سقوط شیب صاف می شود
[ترجمه گوگل]نمودار پس از یک سقوط شیبدار به تدریج پراکنده می شود

14. Martin showed me a graph of their recent sales.
[ترجمه ترگمان]مارتین نمودار فروش اخیر آن ها را به من نشان داد
[ترجمه گوگل]مارتین یک نمودار از فروش اخیر خود را به من نشان داد

15. The figures are all plotted on a graph.
[ترجمه ترگمان]نمودارها همگی بر روی یک نمودار رسم شده اند
[ترجمه گوگل]تمام ارقام بر روی یک گراف قرار می گیرند

graph showing mean temperatures in January

نمودار میانگین درجه‌ی حرارت در ژانویه


پیشنهاد کاربران

گراف

نمودار

نمودار
اشکال
گرافیکی


وسیله ای برای ثبت داده ها

ترسیم کردن

graph ( ریاضی )
واژه مصوب: گراف
تعریف: مجموعه‏ای ناتهی از نقطه‏ها به نام رأس که بعضی از آنها با پاره‏خط هایی به نام یال به هم وصل شده‏اند


کلمات دیگر: