1. The foul smell of his body made me retch.
[ترجمه ترگمان]بوی متعفن بدنش باعث شد retch کنم
[ترجمه گوگل]بوی نامطبوع بدنش مرا مجذوب کرد
2. The sight of blood makes him retch.
[ترجمه ترگمان]دیدن خون او را بالا می اورد
[ترجمه گوگل]چشم از خون او را رها می کند
3. She's trembling violently and she starts to retch, leaning against me for support as the heaving racks her.
[ترجمه ترگمان]او به شدت می لرزد و شروع به بالا رفتن می کند
[ترجمه گوگل]او به شدت لرزید و او شروع به عقب رفتن، متکی به حمایت از من به عنوان racks heaving او
4. I bow over the toilet to retch but reverse away fast as last night's urine smells like cat shit this morning.
[ترجمه ترگمان]من بالای توالت خم می شوم تا بتوانم fast را که بوی شاش شب قبل می دهد را عوض کنم
[ترجمه گوگل]من برای تعطیل کردن توالت تعویض می کنم، اما عقب می افتم، چون ادرار شب گذشته امروز صبح بوی گربه گربه می بارد
5. The smell made her retch.
[ترجمه اوسموسی] بو ( یِ مدنظر ) باعث شد تا او اوغ بزند
[ترجمه ترگمان]این بو her بود
[ترجمه گوگل]بوی بیدار شد
6. The smell made me retch.
[ترجمه ترگمان]این بو برای من retch کرد
[ترجمه گوگل]بوی من را آرام کرد
7. He wants to retch but he does not want to make a sound.
[ترجمه ترگمان]اون میخواد retch کنه اما اون نمی خواد چیزی بگه
[ترجمه گوگل]او می خواهد مجددا بخوابد اما نمی خواهد صدایی ایجاد کند
8. To cause to choke, retch, or undergo a regurgitative spasm.
[ترجمه ترگمان]که باعث خفگی، retch یا گرفتگی عروق بشه
[ترجمه گوگل]برای ایجاد خفه کردن، رختخواب و یا اسپاسم رگباراتی
9. The strange smell made me retch.
[ترجمه ترگمان]بوی عجیبی باعث شد retch کنم
[ترجمه گوگل]بوی عجیب و غریب من را مجذوب کرد
10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
11. The smell from the creek was enough to make you retch.
[ترجمه ترگمان]The از نهر کافی بود که تو retch کنی
[ترجمه گوگل]بوی از رودخانه به اندازه کافی برای رختخواب بود
12. I fled back to the privacy of my own room to retch and vomit.
[ترجمه ترگمان]من به اتاق خلوت خودم رفتم تا بالا بیارم و بالا بیارم
[ترجمه گوگل]من دوباره به حریم خصوصی اتاق خودم رختخواب کشیدم
13. He gave a loud moan and with a sudden retch, vomited all over the floor.
[ترجمه ترگمان]بعد moan بالا آورد و بالا آورد و بالا آورد
[ترجمه گوگل]او صدای بلند و صدای شلوغی را با صدای بلند به گوش می رساند و در سراسر کف زخمی می شود
14. But not as sick as Vicky, who every morning now staggered up to retch helplessly into the slop bucket.
[ترجمه ترگمان]اما به اندازه ویکی مریض نبود که هر روز صبح با درماندگی به سطل آشغال retch
[ترجمه گوگل]اما نه به عنوان ویکی بیمار، که هر روز صبح تا به حال به طور ناگهانی به داخل سطل شیب حرکت کرد
15. I followed one up the motorway just yesterday and it was all I could do to not retch.
[ترجمه ترگمان]درست دیروز یکی از اتوبان را دنبال کردم و تنها کاری بود که می توانستم برای retch انجام دهم
[ترجمه گوگل]من دیروز فقط یکی از بزرگراه ها را دنبال کردم و همه چیزهایی که من می توانستم انجام دهم برای انجام اصلاحات نبودم