کلمه جو
صفحه اصلی

retch


معنی : قی کردن، اوغ زدن
معانی دیگر : (هنگام استفراغ کردن) عق زدن، اوهزدن

انگلیسی به فارسی

اوغ زدن، قی کردن


تمیز کردن، اوغ زدن، قی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: retches, retching, retched
• : تعریف: to attempt to vomit.
مشابه: gag, heave

• try to vomit, make an unsuccessful effort to heave; vomit, heave
if you retch, your stomach moves and you make a noise as if you are vomiting.

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] آرو‎غ - آرغ

مترادف و متضاد

قی کردن (فعل)
regurgitate, eructate, spew, cat, vomit, retch, throw up

اوغ زدن (فعل)
retch

جملات نمونه

1. The foul smell of his body made me retch.
[ترجمه ترگمان]بوی متعفن بدنش باعث شد retch کنم
[ترجمه گوگل]بوی نامطبوع بدنش مرا مجذوب کرد

2. The sight of blood makes him retch.
[ترجمه ترگمان]دیدن خون او را بالا می اورد
[ترجمه گوگل]چشم از خون او را رها می کند

3. She's trembling violently and she starts to retch, leaning against me for support as the heaving racks her.
[ترجمه ترگمان]او به شدت می لرزد و شروع به بالا رفتن می کند
[ترجمه گوگل]او به شدت لرزید و او شروع به عقب رفتن، متکی به حمایت از من به عنوان racks heaving او

4. I bow over the toilet to retch but reverse away fast as last night's urine smells like cat shit this morning.
[ترجمه ترگمان]من بالای توالت خم می شوم تا بتوانم fast را که بوی شاش شب قبل می دهد را عوض کنم
[ترجمه گوگل]من برای تعطیل کردن توالت تعویض می کنم، اما عقب می افتم، چون ادرار شب گذشته امروز صبح بوی گربه گربه می بارد

5. The smell made her retch.
[ترجمه اوس‌موسی] بو ( یِ مدنظر ) باعث شد تا او اوغ بزند
[ترجمه ترگمان]این بو her بود
[ترجمه گوگل]بوی بیدار شد

6. The smell made me retch.
[ترجمه ترگمان]این بو برای من retch کرد
[ترجمه گوگل]بوی من را آرام کرد

7. He wants to retch but he does not want to make a sound.
[ترجمه ترگمان]اون میخواد retch کنه اما اون نمی خواد چیزی بگه
[ترجمه گوگل]او می خواهد مجددا بخوابد اما نمی خواهد صدایی ایجاد کند

8. To cause to choke, retch, or undergo a regurgitative spasm.
[ترجمه ترگمان]که باعث خفگی، retch یا گرفتگی عروق بشه
[ترجمه گوگل]برای ایجاد خفه کردن، رختخواب و یا اسپاسم رگباراتی

9. The strange smell made me retch.
[ترجمه ترگمان]بوی عجیبی باعث شد retch کنم
[ترجمه گوگل]بوی عجیب و غریب من را مجذوب کرد

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

11. The smell from the creek was enough to make you retch.
[ترجمه ترگمان]The از نهر کافی بود که تو retch کنی
[ترجمه گوگل]بوی از رودخانه به اندازه کافی برای رختخواب بود

12. I fled back to the privacy of my own room to retch and vomit.
[ترجمه ترگمان]من به اتاق خلوت خودم رفتم تا بالا بیارم و بالا بیارم
[ترجمه گوگل]من دوباره به حریم خصوصی اتاق خودم رختخواب کشیدم

13. He gave a loud moan and with a sudden retch, vomited all over the floor.
[ترجمه ترگمان]بعد moan بالا آورد و بالا آورد و بالا آورد
[ترجمه گوگل]او صدای بلند و صدای شلوغی را با صدای بلند به گوش می رساند و در سراسر کف زخمی می شود

14. But not as sick as Vicky, who every morning now staggered up to retch helplessly into the slop bucket.
[ترجمه ترگمان]اما به اندازه ویکی مریض نبود که هر روز صبح با درماندگی به سطل آشغال retch
[ترجمه گوگل]اما نه به عنوان ویکی بیمار، که هر روز صبح تا به حال به طور ناگهانی به داخل سطل شیب حرکت کرد

15. I followed one up the motorway just yesterday and it was all I could do to not retch.
[ترجمه ترگمان]درست دیروز یکی از اتوبان را دنبال کردم و تنها کاری بود که می توانستم برای retch انجام دهم
[ترجمه گوگل]من دیروز فقط یکی از بزرگراه ها را دنبال کردم و همه چیزهایی که من می توانستم انجام دهم برای انجام اصلاحات نبودم

پیشنهاد کاربران

بالا آوردن ، throw up
literally means "throw up, " but it usually means to come very close to throwing up without actually vomiting

These cloying sentimental moments in the movie just wants me to retch

Noun هم هست

to attempt to vomit
to try to vomit
make an unsuccessful effort to heave
بنظرم بیشتر " عُق زدن " هست. حتی اگه در عمل منجر به بالا آوردن نشه.

اوق زدن - حالت استفراغ گرفتن

verb
🔴make the sound and movement of vomiting.
🔵"the sour taste in her mouth made her retch"

Similar words :
gag / heave / dry - heave / reach

noun
🔴a movement or sound of vomiting.
🔵"with a sudden retch he vomited all over the floor"


کلمات دیگر: