کلمه جو
صفحه اصلی

slope


معنی : انحراف، کجی، شیب، سرازیری، سراشیبی، زمین سراشیب، سرزیری، شیب دار، سراشیب کردن، سرازیر کردن، سرازیر شدن
معانی دیگر : سربالایی، نشیب، فراز، تنده، شیب داشتن، سرازیر (یا سربالا) بودن، تمایل، میل (رجوع شود به: slant)، (ریاضی) ضریب زاویه، ضریب زاویه ای، شیب گوشه، (با: off یا away - عامیانه) جیم شدن، ورمالیدن، فلنگ را بستن، سلانه سلانه رفتن، با طمانینه گام برداشتن، شیب دار کردن، فراز و نشیب دار کردن

انگلیسی به فارسی

سرازیر شدن


شیب، سرازیری، شیب‌دار، زمین سراشیب، سرازیری، سربالایی، کجی، انحراف


سراشیب کردن


شیب، سراشیبی، سرازیری، انحراف، زمین سراشیب، کجی، سرزیری، سرازیر کردن، سراشیب کردن، سرازیر شدن، شیب دار


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: slopes, sloping, sloped
• : تعریف: to incline or slant upwards or downwards, as a hill.
مترادف: incline, lean, slant
مشابه: bank, cant, decline, descend, pitch, tilt, tip

- The road slopes sharply at this point, so some cyclists may find it a challenge.
[ترجمه ترگمان] این جاده در این نقطه به شدت شیب دارد، بنابراین برخی از دوچرخه سواران ممکن است آن را به یک چالش تبدیل کنند
[ترجمه گوگل] این جاده ها به شدت در این نقطه قرار دارند، بنابراین برخی از دوچرخه سواران ممکن است این چالش را پیدا کنند
- The trail slopes down to the pond.
[ترجمه ترگمان] The به تالاب ختم میشه
[ترجمه گوگل] مسیر پیاده به سمت حوضچه می رود
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to slope.
مترادف: lean, slant, tilt
مشابه: angle, bank, decline, descend, incline, pitch

- The house builders sloped the roofs so that snow could easily melt off.
[ترجمه ترگمان] سازندگان خانه سقف را شیب داشتند تا برف به آسانی ذوب شود
[ترجمه گوگل] سازندگان خانه سقف ها را شیب داده اند تا برف به راحتی ذوب شود
اسم ( noun )
مشتقات: sloping (adj.)
(1) تعریف: ground that angles up or down; side of a hill; incline.
مترادف: bank, hill
متضاد: level
مشابه: dip, fall, incline, rise, slant, swell, tilt

- We climbed up the grassy slope.
[ترجمه ترگمان] از سراشیبی چمن بالا رفتیم
[ترجمه گوگل] ما صعود کردیم تا شیب چمن
- They skied down the slope.
[ترجمه ترگمان] آن ها در دامنه تپه اسکی کردند
[ترجمه گوگل] آنها شیب را اسیر کردند

(2) تعریف: degree of deviation from the horizontal or vertical.
مترادف: grade, pitch
مشابه: angle, inclination

- We calculated the slope of the line.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] ما شیب خط را محاسبه کردیم
- The driveway has a steep slope.
[ترجمه ترگمان] راه ورودی یه شیب تند داره
[ترجمه گوگل] راهپیمایی شیب شیب دار است

(3) تعریف: any surface having an incline.
مترادف: bank, cant, inclination, incline, slant
مشابه: tilt

- Be careful walking over the slope of the roof.
[ترجمه 😊MIRSMH] در هنگام راه رفتن روی سرازیری سقف مراقب باشید .
[ترجمه ترگمان] مراقب باشید که روی سرازیری سقف قدم بزنید
[ترجمه گوگل] مراقب باشید که قدمت بیش از شیب سقف باشد

• side of a hill, incline; upward or downward slant; degree to which a surface deviates from the vertical
incline, slant upward or downward; cause to tilt, slant
a slope is a flat surface that is at an angle, so that one end is higher than the other.
a slope is also the side of a hill, mountain, or valley.
if a surface slopes, it is at an angle, so that one end is higher than the other.
if something slopes, it leans to the right or to the left rather than being upright.
the slope of something is the angle at which it slopes.
slippery slope: see slippery.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] شیب - سراریزی - ترانشه - ضریب زاویه - شیب شیروانی
[کامپیوتر] شیب
[دندانپزشکی] شیب، سرازیری، دامنه،
[برق و الکترونیک] شیب - شیب، ضریب زاویه 1. نمایش مسیر پرواز در صفحه عمودی . 2. درجه انحراف از قسمت مستقیم منحنی نسبت به محور افقی یا عمودی .
[زمین شناسی] دهانه اولیه شیب دار - این دهانه سطح را به کارگاه زیرزمینی متصل می کند - پارامتر مورفومتریک بیان کننده نسبت تغییر ارتفاع زمین روی فاصله افقی که به صورت یک نسبت، درصد یا تانژانت منحنی هیپسومتریک بیان می شود
[نساجی] شیب
[ریاضیات] سرازیری، انحراف، شیب، ضریب زاویه، زاویه، تانژانت زاویه، ضریب زاویه ای
[معدن] تونل مورب (معادن زیرزمینی)
[] شیب، دامنه
[خاک شناسی] شیب
[آب و خاک] شیب، میل

مترادف و متضاد

انحراف (اسم)
aberrance, deviation, deflection, departure, aberration, perversion, deviance, inclination, leaning, trepan, perturbation, digression, skew, offset, slope, leeway, corruption, deflexion, refraction, fall-off, detour, deviancy, invert, perversity, yaw

کجی (اسم)
obliquity, deformation, leaning, skew, curvature, slant, slope, list, crook, tilt, clubfoot, inflection, flection, hade

شیب (اسم)
dip, inclination, incline, pendant, slant, slope, tilt, declivity, rake, gradient, glacis, talus, shelving

سرازیری (اسم)
slide, slant, slope, tilt, downhill, declivity, descent, pitch

سراشیبی (اسم)
slide, slant, slope, downhill, declivity

زمین سراشیب (اسم)
slope

سرزیری (اسم)
slope

شیب دار (صفت)
slope, declivitous, gradient, shelvy

سراشیب کردن (فعل)
slope, steepen, scarp

سرازیر کردن (فعل)
incline, slant, slope, decant, turn upside down

سرازیر شدن (فعل)
descend, be turned upside down, slant, slope, steepen

slant, tilt


Synonyms: abruptness, bank, bend, bevel, bias, cant, declination, declivity, deflection, descent, deviation, diagonal, downgrade, gradient, hill, inclination, incline, lean, leaning, obliqueness, obliquity, pitch, ramp, rise, rising ground, shelf, skew, steepness, swag, sway, tip


Antonyms: evenness, level


Synonyms: angle, ascend, bank, bevel, cant, descend, dip, drop, drop away, fall, heel, incline, lean, list, pitch, rake, recline, rise, shelve, skew, splay, tip


Antonyms: even, level


جملات نمونه

She skied down the slope.

در سرازیری اسکی کرد.


1. continental slope
(زمین شناسی) دامنه ی دشتاب،دامنه ی خشکی (سطح شیب دار دشتاب که به جاهای ژرف تر دریا منتهی می شود)

2. a 40-degree slope
سراشیب 40 درجه

3. a gentle slope
شیب ملایم

4. a gradual slope
شیب ملایم

5. a precipitous slope
شیب بسیار تند

6. a sharp slope
شیب تند

7. a slight slope
شیب کم

8. a swift slope along the road
شیب ناگهانی جاده

9. the gradual outward slope of the mountain
شیب تدریجی و برون سوی کوه

10. she skied down the slope
در سرازیری اسکی کرد.

11. the steepness of the slope forbade ascent
شیب زیاد سربالایی،بالا رفتن را میسر نمی کرد.

12. the ball rolled down the slope
توپ در سرازیری غلتید.

13. the hunters breasted up the slope
شکارچیان سینه خیز از سربالایی بالا رفتند.

14. the wagon jolted down the slope
گاری تکان خوران از سرازیری پایین آمد.

15. the boy rolled the hoop down the slope
پسر بچه حلقه را در سرازیری به چرخش درآورد.

16. the car rolled over and over down the slope
اتومبیل چند بار به پایین سراشیبی در غلتید.

17. the houses were built on ascending levels on the slope of the hill
خانه ها در سطوح فرازنده بر شیب تپه ساخته شده بودند.

18. The town is built on a slope .
[ترجمه ترگمان]شهر بر روی یک شیب بنا شده است
[ترجمه گوگل]شهر بر روی شیب ساخته شده است

19. From the slope below, the wild goats bleated faintly.
[ترجمه ترگمان]از سراشیبی پایین، بز وحشی با صدای ضعیفی می غرید
[ترجمه گوگل]از شیب زیر، بزهای وحشی کمی کم رنگ شده است

20. She looked back up the grassy slope.
[ترجمه ترگمان]از سراشیبی چمن به عقب نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او پشت شیب چمنی نگاه کرد

21. The company started down the slippery slope of believing that they knew better than the customer.
[ترجمه ترگمان]شرکت از سراشیبی لغزنده اعتقاد به اینکه آن ها بهتر از مشتری می دانند شروع به پایین رفتن کرد
[ترجمه گوگل]این شرکت شروع به شیب لغزنده کرد و معتقد بود که آنها بهتر از مشتری می دانستند

22. The football pitch has a slope of about one metre.
[ترجمه ترگمان]زمین فوتبال دارای شیب حدود یک متر است
[ترجمه گوگل]زمین فوتبال یک شیب حدود یک متر دارد

23. We slid helplessly down the slope.
[ترجمه ترگمان]با درماندگی از سراشیبی پایین آمدیم
[ترجمه گوگل]ما به آسانی به سمت پایین حرکت کردیم

24. He charged full tilt down the slope.
[ترجمه ترگمان]او خم شد و به طرف پایین شیب حرکت کرد
[ترجمه گوگل]او شلیک کامل را به پایین شیب متهم کرد

25. We skied down the slope one by one.
[ترجمه ترگمان]یکی یکی از سربالایی پایین رفتیم
[ترجمه گوگل]ما اسکله را یک به یک اسکله کردیم

a slight slope

شیب کم


Here the road slopes down a little.

در اینجا جاده کمی سراشیب می‌شود.


a sharp slope

شیب تند


a 40-degree slope

سراشیب 40 درجه


پیشنهاد کاربران

دامنه کوه

شیب

شیب، مسیر سراشیبی

زمین ورزش اسکی

رفع شدن ، برطرف شدن
سرریز شدن به سمت پایین
کم شدن
جدا شدن از چیزی که از قبل به آن متصل شده

پیست ، پیست اسکی

شیب. شیبدار . جای شیب دار

شیبِ کوه قسمتی از شیب کوه که برای اسکی استفاده می شود.


کلمات دیگر: