کلمه جو
صفحه اصلی

closure


معنی : بستار، رای کفایت مذاکرات، عمل محصور شدن، درب بطری و غیره، دربستن، خاتمه، دریچه، بسته شدن
معانی دیگر : (عمل) بستن، انسداد، گیره (سیم یا هر وسیله ای که روکش پلاستیکی نان و غیره را کیپ کند)، بست، گیرش، پایان، انتها، فرجام، تعطیل، (ریاضی) بستار

انگلیسی به فارسی

خاتمه، رأی کفایت مذاکرات، عمل محصور شدن، دریچه، درب بطری و غیره، دربستن


بستار، بسته شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of closing or state of being closed.
مترادف: closing, shutting
مشابه: cessation, close, discontinuance, locking, sealing

(2) تعریف: something, such as a zipper, that closes an object.
مترادف: fastener
مشابه: bung, button, cork, cover, lid, plug, stop, stopper, top, zipper

(3) تعریف: an ending or concluding.
مترادف: conclusion, termination, windup
مشابه: close, cloture, completion, end, ending, finish, peroration, stop

- At the closure of the meeting, there was still the feeling that nothing was settled.
[ترجمه ترگمان] در پایان جلسه، هنوز احساس می کرد که هیچ چیز روبه راه نیست
[ترجمه گوگل] در تعطیلات این نشست، احساس وجود دارد که هیچ چیز حل نشده است

• closing; conclusion of a debate with a vote
conclude a debate by a vote
the closure of a business or factory is the permanent shutting of it.
the closure of a road or border is the blocking of it to prevent people from using it.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] انسداد
[ریاضیات] دربند، بستار، بست، چسبندگی، چسبیدگی، بستگی، بسته بودن
[روانپزشکی] بستن. یکی از اصول مورد تاکید روان شناسان گشتالت، و توصیف کننده فرآیندی که بوسیله آن، ادراکات، خاطرات، اعمال و غیره کسب ثبات می کنند. یعنی بستن ذهنی فاصله، یا تکمیل فرم های ناقص، بطوری که تشکیل "کل" را بدهند.
[آمار] بستار

مترادف و متضاد

بستار (اسم)
closure

رای کفایت مذاکرات (اسم)
closure

عمل محصور شدن (اسم)
closure

درب بطری و غیره (اسم)
closure

دربستن (اسم)
closure

خاتمه (اسم)
finish, termination, close, final, end, completion, conclusion, afterword, ending, closure, finis, epilogue

دریچه (اسم)
scuttle, gate, hatch, valve, trap, window, porthole, choke, vent, wicket, lid, closure, slacker, hatchway, sallyport, trapdoor

بسته شدن (فعل)
shut, shut down, closure, set in

conclusion


Synonyms: cease, cessation, close, closing, desistance, end, ending, finish, stop, stoppage, termination


Antonyms: beginning, introduction, opening, start


plug, seal


Synonyms: blockade, bolt, bung, cap, cork, fastener, latch, lid, obstruction, occludent, occlusion, padlock, stop, stopper, stopple, tampon, tap


Antonyms: opening


جملات نمونه

1. the closure of kandvan tunnel
بستن تونل کندوان

2. if you don't fasten the closure of the plastic cover properly, the bread will stale faster
اگر بست کیسه ی پلاستیکی را خوب نبندی نان زودتر بیات خواهد شد.

3. The crisis has led to the closure of a number of non-essential government services.
[ترجمه ترگمان]این بحران منجر به بسته شدن تعدادی از خدمات غیر ضروری دولتی شده است
[ترجمه گوگل]این بحران منجر به بسته شدن تعدادی از خدمات دولتی غیر ضروری شده است

4. Why would the closure of hospitals be in the public interest ?
[ترجمه ترگمان]چرا بسته شدن بیمارستان ها به نفع مردم است؟
[ترجمه گوگل]چرا بستن بیمارستان ها به نفع عمومی است؟

5. The closure of the mine led to large-scale redundancies.
[ترجمه ترگمان]بسته شدن این معدن منجر به redundancies در مقیاس بزرگ شد
[ترجمه گوگل]بستن معدن منجر به انهدام در مقیاس بزرگ شد

6. The accident caused the complete closure of the road.
[ترجمه ترگمان]این تصادف باعث بسته شدن کامل جاده شد
[ترجمه گوگل]تصادف باعث توقف کامل جاده شد

7. The closure of the export department resulted in over 100 redundancies.
[ترجمه ترگمان]تعطیلی بخش صادرات منجر به بیش از ۱۰۰ redundancies شد
[ترجمه گوگل]بسته شدن بخش صادرات منجر به بیش از 100 شغل شد

8. Several military bases are threatened with closure .
[ترجمه ترگمان]چندین پایگاه نظامی با بسته شدن تهدید شده اند
[ترجمه گوگل]چندین پایگاه نظامی با تهدید تهدید می شود

9. The closure of the mine was the single most important factor in the town's decline.
[ترجمه ترگمان]بسته شدن معدن مهم ترین عامل در کاهش شهر بود
[ترجمه گوگل]بسته شدن معادن تنها عامل مهم در کاهش شهر بود

10. The closure of the factory left hundreds of men unemployed.
[ترجمه ترگمان]تعطیلی این کارخانه صدها نفر از افراد بی کار را ترک کرد
[ترجمه گوگل]بسته شدن کارخانه صدها نفر از مردان را بیکار گذاشت

11. The closure of the local hospital has caused a huge public outcry .
[ترجمه ترگمان]تعطیلی بیمارستان محلی موجب اعتراض شدید عمومی شده است
[ترجمه گوگل]بستن بیمارستان محلی موجب عصبانیت عظیم مردم شده است

12. We haven't yet been told officially about the closure.
[ترجمه ترگمان]هنوز به طور رسمی راجع به قضیه خاتمه نداده بودیم
[ترجمه گوگل]هنوز رسما درباره بسته شدن صحبت نشده است

13. The closure of the factory dealt a lethal blow to the town.
[ترجمه ترگمان]تعطیلی این کارخانه ضربه ای مهلک به شهر وارد کرد
[ترجمه گوگل]بسته شدن کارخانه ضربه ای مرگبار به شهر داشت

14. The closure of the factory will lead to a number of job losses.
[ترجمه ترگمان]تعطیلی این کارخانه به تعدادی از خسارت های شغلی منجر خواهد شد
[ترجمه گوگل]بسته شدن کارخانه منجر به تعدادی از تلفات شغلی خواهد شد

15. With the closure of the factory(sentence dictionary), thousands of workers have been thrown on the scrap heap.
[ترجمه ترگمان]با بسته شدن این کارخانه، هزاران کارگر بر روی توده زباله پرتاب شده اند
[ترجمه گوگل]با تعطیلی کارخانه (فرهنگ لغت حکم)، هزاران کارگر در پشته ی ضایعات ریخته شده اند

If you don't fasten the closure of the plastic cover properly, the bread will stale faster.

اگر بست کیسه‌ی پلاستیکی را خوب نبندی، نان زودتر بیات خواهد شد.


the closure of Kandvan Tunnel

بستن تونل کندوان


پیشنهاد کاربران

بستگی

"It's noun and it means "closing down

Closure یعنی محل بسته

به سرانجام رساندن

اتمام؛ تتمیم

تعطیلی

[برنامه نویسی] بستار. مفهوم بستار نخستین بار در زبان های تابع گرا مطرح شد. بستار یک میدان دید پایا و ماندگار ایجاد می کند، بستار امکان ارجاع به یک ناحیه ( میدان دید ) و استفاده از متغیرهای محلی آن ناحیه را حتی پس از خارج شدن اجرا از آن ناحیه فراهم می سازد. به نوعی می توان گفت تابع بی نامی است که امکان استفاده از متغیرهای محلی بلوکی که در آن تعریف شده است را پس از خارج شدن اجرا از آن بلوک فراهم می سازد.

بند آمدگی ، گیر کردگی ، بسته شدگی

بسندگی، کفایت

( درمورد وضعیتی سخت و بد ) کنار آمدن، پذیرفتن

خاتمه
پایان
اتمام

1. بستن دائمی مکانی ( تعطیلی )
2. بستن جاده ( موقت )
3. پایان، خاتمه

کلاسور

رستگاری

مفهوم کلوژر داخل جاوااسکریپت به شدت رایج هست و بحثی گیج کننده برای تازه واردها.
همینطور که دوستمون در مورد برنامه نویسی اشاره کردن که کانسپت کلوژر درونش چی هست داخل جاوااسکریپت هم مفهوم کلوژر به این معنی هست که معین میکنه کدوم متغیرهای داخلی از بیرون قابل دسترس باشن حتی بعد از ریترن شدن تابع و تمام شدن آن.

تعطیل شدن ( یک مکان )

achieves closure
کنار آمدن یا پذیرفتن مصیبت

توقیف

خاصیت بسته بودن یک مجموعه در ریاضیات
اگر دو ویژگی زیر را داشته باشد:
1 - جمع دو عضو از مجموعه مورد نظر باز هم عضوی از همان مجموعه باشد
2 - ضرب عضوی از مجموعه مورد نظر در یک عدد اسکالر باز هم عضوی از همان مجموعه باشد

بستن دایمی ( کارخانه، مدرسه، اداره . . . )
به سرانجام خود رسیدن ( یک رویداد یا احساس )

The closure of the factory brought poverty to the town
تعطیلی آن کارخانه موجب فقر در شهر شد

به عنوان اسم: تعطیلی

انسداد


کلمات دیگر: