کلمه جو
صفحه اصلی

pit


معنی : خندق، حفره، گودال، چال، مغاک، سیاه چال، چاله، چاه، هسته البالو و گیلاس و غیره، چال دار کردن، به رقابت وا داشتن، هسته میوه را دراوردن، در گود مبارزه قرار دادن
معانی دیگر : (پوسته ی سختی که دانه ی میوه در آن قرار دارد مثلا در هلو و زردآلو و بادام) هسته، استه، تکژ، (هسته ی میوه را) در آوردن، گودی، گوچاه، کریشک، لان، چوله، (با: the) جهنم، دوزخ، خطر نهان، دام، گزند پنهان، تله، صحنه ی گود، گود زورخانه، ناوردگاه (در گودی)، (در سطح بدن) فرورفتگی، (بورس سهام و کالا) محل ویژه، چاله دار کردن، دارای چاله چوله کردن یا شدن، حفره دار کردن یا شدن، (در گود زورخانه یا مسابقه و غیره) به جان هم انداختن، جنگاندن، مبارزه کردن، مقابله کردن، رجوع شود به: pitfall، دالان یا چاه معدن، کانراه، کان زغالسنگ، معدن زغال سنگ، جای آبله (pockmark هم می گویند)، جای زخم، (انگلیس) سالن تئاتر (به ویژه بخش عقب آن که از صحنه دور است)، تماشاچیان عقب سالن، (تئاتر) جایگاه ارکستر (که در گودال جلو صحنه قرار دارد)، (در تالارها و نمایشگاه ها و غیره) بخش گود صحن، بخش نیمه همکف، (تعمیرگاه اتومبیل و غیره) چال (که اتومبیل روی آن قرار می گیرد)، (گیاه ـ شناسی - فرورفتگی ریز در دیواره ی یاخته) لانچه، کاواکچه، در گودال قرار دادن (یا انبار کردن)، در چاه انداختن، (انگلیس - عامیانه) بستر، تخت خواب

انگلیسی به فارسی

چال، چال دار کردن، گودال، حفره، چاله، سیاهچال،هسته البالو و گیلاس و غیره، به رقابت واداشتن، هسته میوه را درآوردن، در گود مبارزه قرار دادن


گودال، چاله، حفره، چاه، چال، خندق، مغاک، سیاه چال، هسته البالو و گیلاس و غیره، چال دار کردن، به رقابت وا داشتن، هسته میوه را دراوردن، در گود مبارزه قرار دادن


انگلیسی به انگلیسی

• hole; mine; trap; ring where animal fights take place; depression; section of the stock market where a particular type of commodity is traded
stone, kernel, seed
scar, cause a permanent marking; put in opposition, set one against another
remove a seed, remove the large kernel from a fruit
a pit is a hole in the ground.
a pit is also a small, shallow hole in the surface of something.
you can refer to a coal mine as a pit.
in motor racing, the pits are the areas where drivers stop for fuel and repairs during races.
see also pitted.
if you have a feeling in the pit of your stomach, you have an unpleasant feeling inside your body because you are afraid or anxious.
if you describe someone or something as the pits, you mean that they are the worst of their kind; an informal expression.
if you pit your wits against someone, you compete with them in a test of knowledge or intelligence.

دیکشنری تخصصی

[سینما] جای نوازندگان
[عمران و معماری] گودال - چاله - حفره - فرورفتگی - معدن
[دندانپزشکی] گودال، به گودالی از سطح اکلوزال دندان گفته می شود که از برخورد شیارهای رشدی با همدیگر بوجود می آید. pit معمولا عمیق ترین قسمت fossa می باشد.
[مهندسی گاز] گودال چاه - حفره، گودال، گودشدن، چاه
[زمین شناسی] چال، چال دار کردن، گودال، حفره، چاله، سیاه چال
[ریاضیات] حفره، فرورفتگی، گودال، چاله، نوک
[معدن] کاواک (معادن روباز)
[] شکاف عمودی در کوه - کیسه خواب

مترادف و متضاد

خندق (اسم)
bay, hole, dike, gallery, ditch, trench, moat, pit, entrenchment, fosse

حفره (اسم)
hollow, hole, grave, cell, ditch, trench, pit, cavern, delve, socket, cavity, fossa, fovea, gutter, sinus, lacuna, loculus, pothole

گودال (اسم)
hole, swag, grave, trench, pit, cavern, puddle, cavity, sinkhole, fossa, fosse, fovea, vesicle, sinus, graben

چال (اسم)
hole, trench, pit, cavern, fossa, fosse, lubritorium

مغاک (اسم)
ditch, pit

سیاه چال (اسم)
pit, dungeon, donjon, oubliette

چاله (اسم)
hollow, pit

چاه (اسم)
well, shaft, pit

هسته البالو و گیلاس و غیره (اسم)
pit

چال دار کردن (فعل)
pit

به رقابت واداشتن (فعل)
pit

هسته میوه را دراوردن (فعل)
pit

در گود مبارزه قرار دادن (فعل)
pit

hole, cavity


Synonyms: abyss, chasm, crater, dent, depression, dimple, excavation, grave, gulf, hell, hollow, indentation, mine, perforation, pockmark, pothole, puncture, shaft, tomb, trench, well


Antonyms: mountain


oppose, play off


Synonyms: contend, counter, match, put in opposition, set against, vie


Antonyms: agree, go along


جملات نمونه

1. pit of the stomach
فرورفتگی شکم (در زیر استخوان سینه)

2. a pit full of poisonous snakes
یک چاله پر از مارهای سمی

3. corn pit
محل معاملات ذرت

4. the pit and the pendulum
سیاه چال و آونگ

5. to pit and tail cherries
هسته و دم گیلاس ها را گرفتن

6. a bear pit
گود خرس جنگی

7. the bottomless pit
جهنم،جهان اسفل،گودال بی انتها

8. the yawning pit which appeared in front of her
گودال گشاینده ای که در جلو او ظاهر شد.

9. gambling is a pit that catches the youth
قمار دامی است که جوانان را گرفتار می کند.

10. to dig a pit
گودال کندن

11. he cracked a peach pit and took the seed out
هسته ی هلو را شکست و مغز آن را در آورد.

12. suspense was wrenching at (the pit of) his stomach
هیجان دلش را به پیچ و تاب آورده بود.

13. with labor i excavated a pit
با زحمت یک گودال کندم.

14. demons from the depths of the pit
شیاطین اعماق جهنم

15. i buried the leaves in a pit
برگها را در چاله خاک کردم.

16. The female digs a pit in which to lay the eggs.
[ترجمه ترگمان]زن ها چاله را می کنند که باید تخم ها را در آن نگه دارند
[ترجمه گوگل]زن حفاری می کند که در آن تخم ها را تخم می گذارد

17. They'd dug a shallow pit and left the bodies in it.
[ترجمه ترگمان]چاله کم عمق را حفر کرده بودند و اجساد را در آن جا گذاشته بودند
[ترجمه گوگل]آنها یک گودال کم عمق را کشیدند و بدنها را در آن گذاشتند

18. The tan-coloured dog looks suspiciously like an American pit bull terrier.
[ترجمه ترگمان]سگ قهوه ای رنگی مثل سگ شکاری آمریکایی با بدگمانی به او نگاه می کند
[ترجمه گوگل]سگ قهوهای مایل به زرد به نظر می رسد مشکوک به عنوان یک گاو نر گاو آمریکایی

19. The pit is being shut down because it no longer has enough coal that can be mined economically.
[ترجمه ترگمان]این گودال در حال بسته شدن است، زیرا دیگر زغال سنگ کافی ندارد که بتواند از نظر اقتصادی استخراج شود
[ترجمه گوگل]گودال تعطیل شده است زیرا دیگر زغال سنگ کافی نیست که بتواند از نظر اقتصادی استخراج شود

20. He was convicted of failing to muzzle a pit bull.
[ترجمه ترگمان]او متهم به شکست دادن پوزه گاو در گودال بود
[ترجمه گوگل]او به دلیل ناتوانی در گاو نر محکوم شد

I buried the leaves in a pit.

برگ‌ها را در چاله خاک کردم.


to dig a pit

گودال کندن


a pit full of poisonous snakes

یک چاله پر از مارهای سمی


demons from the depths of the pit

شیاطین اعماق جهنم


He cracked a peach pit and took the seed out.

هسته‌ی هلو را شکست و مغز آن را در آورد.


They were eating cherries and spitting out the pits.

آن‌ها گیلاس می‌خوردند و هسته‌ی آن را تف می‌کردند.


jam made of pitted cherries

مربای گیلاس بی‌هسته


pitted prunes

آلو خشک بی‌هسته


Gambling is a pit that catches the youth.

قمار دامی است که جوانان را گرفتار می‌کند.


the pit and the pendulum

سیاه چال و آونگ


a bear pit

گود خرس جنگی


armpit

گودی زیر بغل، زیر بغل


pit of the stomach

فرورفتگی شکم (در زیر استخوان سینه)


corn pit

محل معاملات ذرت


The moon has a pitted surface.

سطح ماه پر چاله‌چوله است.


a metal that pitted after contact with acid

فلزی که پس از تماس با اسید دارای خلل و فرج شد


Her face was pitted by smallpox.

صورتش در اثر آبله پر از چاله‌چوله شده بود.


The children pitted two cocks against each other.

بچه‌ها دو تا خروس را به جان هم انداختند.


He was pitted against a man twice his size.

او در مقابل مردی قرار داشت که دو برابر هیکل او بود.


اصطلاحات

the pits

(عامیانه) بدترین جا یا کار یا موقعیت یا چیز


پیشنهاد کاربران

گودال

سنجیدن

گوده ، گوده گذاری ، گوده گذاشتن

[میوه]
هسته گیری ، هسته گرفتن ، هسته درآوری

جنگیدن

گودال . خندق حفره . حفاری . چاله . چاه . هسته میوه

to pit sb against sb
یعنی شخصی رو با شخص دیگر بد کردن، دو نفر رو به جون هم انداختن

Pit :[اصطلاح کازینو]منطقه ای بین میزهای کازینو که فقط کارمنان اجازه ی حضور در آن را دارند.

انبار ( یا گودال )

به چالش کشیدن

در زیست شناسی:لان

تعمیرگاه ( در محل مسابقه اتومبیل رانی، در جمع )

گودال، چاله

در برق
کانال عمیق جهت عبور کابل

پیت یا کاواک

pit ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: چال
تعریف: اثر یا نشانة یک حفره در برش لایه نگاشتی که پدیداری معمول در محوطه های باستانی است


کلمات دیگر: