معنی : خندق، حفره، گودال، چال، مغاک، سیاه چال، چاله، چاه، هسته البالو و گیلاس و غیره، چال دار کردن، به رقابت وا داشتن، هسته میوه را دراوردن، در گود مبارزه قرار دادن
معانی دیگر : (پوسته ی سختی که دانه ی میوه در آن قرار دارد مثلا در هلو و زردآلو و بادام) هسته، استه، تکژ، (هسته ی میوه را) در آوردن، گودی، گوچاه، کریشک، لان، چوله، (با: the) جهنم، دوزخ، خطر نهان، دام، گزند پنهان، تله، صحنه ی گود، گود زورخانه، ناوردگاه (در گودی)، (در سطح بدن) فرورفتگی، (بورس سهام و کالا) محل ویژه، چاله دار کردن، دارای چاله چوله کردن یا شدن، حفره دار کردن یا شدن، (در گود زورخانه یا مسابقه و غیره) به جان هم انداختن، جنگاندن، مبارزه کردن، مقابله کردن، رجوع شود به: pitfall، دالان یا چاه معدن، کانراه، کان زغالسنگ، معدن زغال سنگ، جای آبله (pockmark هم می گویند)، جای زخم، (انگلیس) سالن تئاتر (به ویژه بخش عقب آن که از صحنه دور است)، تماشاچیان عقب سالن، (تئاتر) جایگاه ارکستر (که در گودال جلو صحنه قرار دارد)، (در تالارها و نمایشگاه ها و غیره) بخش گود صحن، بخش نیمه همکف، (تعمیرگاه اتومبیل و غیره) چال (که اتومبیل روی آن قرار می گیرد)، (گیاه ـ شناسی - فرورفتگی ریز در دیواره ی یاخته) لانچه، کاواکچه، در گودال قرار دادن (یا انبار کردن)، در چاه انداختن، (انگلیس - عامیانه) بستر، تخت خواب