کلمه جو
صفحه اصلی

margin


معنی : کنار، حد، حاشیه، لبه، تفاوت، بودجه احتیاطی، حاشیه دار کردن
معانی دیگر : کناره، مرز، اختلاف، فرور، نابرابری، ناسانی، (بازرگانی: فرق میان هزینه و قیمت کالای تولید شده و غیره - خرید و فروش سهام و غیره: ودیعه یا پول پرداختی به دلال سهام جهت هزینه های حقوقی و یا تضمین در مقابل ضرر احتمالی - بانکداری و غیره: تفاوت میان مبلغ وام و ارزش روز وثیقه ای که در برابر وام داده شده است - اقتصاد: حداقل درآمد که با آن بتوان به کار ادامه داد) مرهونه، وثیقه، گرویی، وجه الضمان، ارزش، دارایی خالص، ارزش ویژه، حاشیه ی سود، سود ناویژه، تفاوت نرخ، تفاوت مزیت، لبه دار کردن، کناره دار کردن، در لبه یا کناره قرار گرفتن، مرز (چیزی را) تشکیل دادن، حواشی نویسی کردن، در حاشیه ی متن یادداشت نوشتن، کناره نویسی کردن، (گیاه شناسی) لبه ی برگ، (حشره شناسی) لبه ی بال، (روان شناسی) مرز خودآگاهی، لبه ی هشیاری، اندک، مابه التفاوت

انگلیسی به فارسی

مازاد، مقدار اضافی، ذخیره


حد، سرحد، مرز، کنار، حاشیه


(بازرگانی) سود ناخالص، مابه‌التفاوت، محل، جا


(کاغذ، نوشته) حاشیه


(رودخانه، دریاچه و غیره) حاشیه، کنار، کناره، کرانه، لب، لبه


اختلاف، تفاوت، فاصله


لبه، حاشیه، تفاوت، حد، کنار، بودجه احتیاطی، حاشیه دار کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an edge and the border area near it.
مترادف: border, frame, periphery, rim, verge
مشابه: bound, boundary, circuit, edge, fringe, hem, lip

- It's illegal to drive on the margin of a highway.
[ترجمه ترگمان] رانندگی در حاشیه یک بزرگراه غیر قانونی است
[ترجمه گوگل] در حاشیه یک بزرگراه ممنوع است

(2) تعریف: the blank space between written or printed matter and the edge of a page.
مشابه: border, edge, frame, periphery

- I got my paper back, and the professor wrote some nice comments in the margins.
[ترجمه ترگمان] من paper را پشت سر گذاشتم، و استاد نظرات جالبی در حاشیه نوشت
[ترجمه گوگل] من مقاله من را پشت سر گذاشتم، و پروفسور چند نظر خوب در حاشیه نوشت
- She set narrow margins for her document.
[ترجمه ترگمان] او حاشیه های محدودی برای اسناد خود تعیین کرد
[ترجمه گوگل] او حاشیه های باریکی برای سند خود گذاشته است

(3) تعریف: a limit beyond which something is no longer desirable or beyond which something no longer exists.
مترادف: bounds, fringe, limit
مشابه: brink, extreme, verge

- His behavior went to the margin of propriety.
[ترجمه ترگمان] رفتارش با رعایت ادب و نزاکت رفتار می کرد
[ترجمه گوگل] رفتار او به حاشیه صلاحیت رفت
- This film would have been judged beyond the margins of decency in the 1950s.
[ترجمه ترگمان] این فیلم فراتر از حاشیه های ادب در دهه ۱۹۵۰ مورد قضاوت قرار می گرفت
[ترجمه گوگل] این فیلم در دهه 1950 فراتر از حاشیهی شایستگی محسوب میشود

(4) تعریف: an amount allowed beyond what is considered necessary, so as to provide for profit, safety, accuracy, or the like.
مترادف: leeway
مشابه: elbowroom, excess, latitude, loophole, play, safety, tolerance

- Leave a good margin of time for getting to the airport in this weather.
[ترجمه METIA] زمان مناسبی را برای رسیدن به فرودگاه در این آب و هوا در نظر بگیرید
[ترجمه ترگمان] زمان خوبی را برای رسیدن به فرودگاه در این آب و هوا تنها بگذارید
[ترجمه گوگل] برای اینکه در این آب و هوا به فرودگاه برسید، فرصت خوبی برای گذراندن وقت است
- The calculation gives a margin of error of four per cent for the poll.
[ترجمه ترگمان] این محاسبه مقدار خطای چهار درصد برای نظرخواهی را به دست می دهد
[ترجمه گوگل] محاسبه حاشیه خطای 4 درصد برای نظرسنجی را فراهم می کند

(5) تعریف: the difference between the cost and the selling price of goods.
مترادف: markup
مشابه: appreciation, inflation, profit

- Our margin of profit is very small on these products.
[ترجمه ترگمان] سود ما در این محصولات بسیار کم است
[ترجمه گوگل] حاشیه سود ما این محصولات بسیار کوچک است

(6) تعریف: any of several monetary differences, as between the amount of a loan and the value of the collateral.
مترادف: differential
مشابه: cost, expense, profit, yield
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: margins, margining, margined
(1) تعریف: to supply with a margin.
مترادف: border, edge, fringe, rim
مشابه: bound, circle, encircle, encompass, frame, outline, trim

(2) تعریف: to add notes in the margin of.
مشابه: annotate, mark, notate, note

(3) تعریف: to deposit money in a brokerage account as surety against losses, or to establish or add to a margin account by such deposits.

• area between the edge of a page and the written or printed text; border, edge; boundary, limit; profit from the difference between costs and net sales
set margins on typewriter or page; make comments in the margin; to set apart a particular area; set apart an additional amount of space or money for security
if you win a contest by a large or small margin, you win it by a large or small amount.
a margin of something is an extra amount which allows you more freedom in doing something.
the margins on a page are the blank spaces at each side.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] حاشیه
[دندانپزشکی] حاشیه، لبه، مرز
[نساجی] حاشیه - لبه - اندک - هزینه متفرقه یا پیش بینی نشده
[ریاضیات] سود ناخالص، نهایت، لبه، مرز، حد، حاشیه، سود ناویژه

مترادف و متضاد

border; room around something


کنار (اسم)
abutment, bank, edge, margin, lotus, brink, limit, recess, verge, lip, list, brim, marge, lotos, rand

حد (اسم)
tract, border, bound, abutment, margin, limit, extent, measure, end, deal, period, mark, precinct, quantity, provenance, confine

حاشیه (اسم)
border, margin, brink, gloss, braid, fringe, verge, margent, listel, purl, brim, fixing, outskirt, marge, rand, selvage, selvedge

لبه (اسم)
border, edge, margin, point, mouthpiece, track, fringe, verge, lip, hem, rim, edging, ledge, margent, brim, marge, ridge, spike, rand, selvage, selvedge, welt

تفاوت (اسم)
margin, difference, discrepancy, diversity

بودجه احتیاطی (اسم)
margin

حاشیه دار کردن (فعل)
margin, fringe, hem, marge

Synonyms: allowance, bound, boundary, brim, brink, compass, confine, edge, elbowroom, extra, field, frame, hem, latitude, leeway, limit, lip, perimeter, periphery, play, rim, scope, selvage, shore, side, skirt, space, surplus, trimming, verge


Antonyms: center, core, interior


جملات نمونه

1. margin trading
معامله در حد قیمت (در خرید و فروش سهام)

2. the margin of production
حاشیه ی تولید

3. the carpet's margin is dark blue
حاشیه ی فرش آبی تیره است.

4. this company's profit margin is very low
حاشیه ی سود این شرکت بسیار کم است.

5. she stood at the margin of the lake
در کنار دریاچه ایستاد.

6. a village built at the margin of a forest
دهکده ای که در کنار جنگل ساخته شده بود.

7. they won by a wide margin
آنها با اختلاف زیاد برنده شدند.

8. a joke that was on the margin of bad taste
یک شوخی که در مرز کژ سلیقگی قرار داشت.

9. he noted his objection on the margin of the letter
او مخالفت خود را در حاشیه ی نامه نوشت.

10. the vote was 40 to 30, a margin of ten
رای 40 به 30 بود،یعنی یک اختلاف ده تایی

11. The group had a net profit margin of 30% last year.
[ترجمه ترگمان]این گروه در سال گذشته ۳۰ درصد سود خالص داشت
[ترجمه گوگل]این گروه در سال گذشته حاشیه سود خالص 30٪ داشت

12. The schedule left no margin for error.
[ترجمه ترگمان]زمانبندی هیچ حاشیه ای برای خطا باقی نگذاشته است
[ترجمه گوگل]این برنامه حاشیه ای برای خطا ندارد

13. We allowed a margin of 20 minutes in catching the train.
[ترجمه ترگمان]ما حدود ۲۰ دقیقه وقت داشتیم که ترن را بگیریم
[ترجمه گوگل]ما مجاز 20 دقیقه در گرفتن قطار اجازه دادیم

14. The president won the election by a razor-thin margin.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور با حاشیه razor برنده انتخابات شد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور انتخابات را با یک حاشیه نازک برش گرفت

15. They could end up with a 50-point winning margin.
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانستند با حاشیه برد ۵۰ امتیازی به پایان برسند
[ترجمه گوگل]آنها می توانند با یک حاشیه برنده 50 امتیازی به پایان برسند

16. She won the presidency by a wide margin.
[ترجمه ترگمان]او با حاشیه پهنی در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد
[ترجمه گوگل]او ریاست جمهوری را با یک حاشیه گسترده برد

17. The profit margin had been artificially inflated.
[ترجمه ترگمان]سود ناخالص به طور مصنوعی بالا آمده بود
[ترجمه گوگل]حاشیه سود مصنوعی بود

18. Don't waste space by leaving a wide margin.
[ترجمه ترگمان]با گذاشتن حاشیه عریض، فضا را هدر ندهید
[ترجمه گوگل]با ترک یک حاشیه وسیع، فضا را از بین ببرید

leave a margin

حاشیه گذاشتن


in the margin

در حاشیه


by a wide / narrow margin

با تفاوت زیاد / کم، با اختلاف زیاد / کم


the escaped danger by a narrow margin

خطر از بیخ گوشش رد شد


پیشنهاد کاربران

Margin: سود . درآمد
High margin: پر سود. پر درآمد

وقت اضافه

ناخواسته

تفاوت مزیت

در بحث بازرگانی و شرکت داری به عنوان "حاشیه سود" استفاده می شود.

تفاوت ارزش فروش و هزینه های مستقیم تولید یک محصول ( s - v )

مابه التفاوت

نسیه ( خریدن )
به صورت اعتباری ( خریدن )

buy on margin =
buy stocks on credit with the intention to repay the loan in the future as the stock value rises



پیرامون

حاشیه، کنار
حاشیه نوشتن ( نت برداری و نوشتن نت ها در حاشیه کتاب یا دفتر )

کنار، حاشیه، لبه، حاشیه دار کردن، کناره، مرز، لبه دار کردن، کناره دار کردن، در لبه یا کناره قرار گرفتن، مرز ( چیزی را ) تشکیل دادن، حواشی نویسی کردن، در حاشیه ی متن یادداشت نوشتن، کناره نویسی کردن، ( گیاه شناسی ) لبه ی برگ، ( حشره شناسی ) لبه ی بال، ( روان شناسی ) مرز خودآگاهی، لبه ی هشیاری

در طراحی در کامپیوتر مارجین یعنی لبه ی اِلِمنت ( عنصر ) مورد نظر، چه مقدار از اِلِمنت های ( عنصرهای ) پیرامون خود فاصله داشته باشد. که از چهار جهت میتوانیم این ویژگی را مشخص کنیم. بالا راست پایین و چپ.

اختلاف، تفاوت ، فاصله
the amount by which a competition or election is won


میزان

حاشیه سود

در بعضی مواقع معنی بهانه میده


کلمات دیگر: