کلمه جو
صفحه اصلی

speech


معنی : نطق، خطابت، حرف، گفتار، صحبت، سخن، سخنرانی، خطبه، گویایی، قوه ناطقه
معانی دیگر : سخنگویی، تکلم، زبان وری، گفت و شنود، مکالمه، گفتگو، خطابه، (تئاترو غیره) تک گویی، تک سخنی، (رشته ی تحصیلی یا کلاس به ویژه در دانشگاه) سخنوری، سخن شناسی، نطق و خطابه، گویش، لهجه، گفته، طرز حرف زدن

انگلیسی به فارسی

سخنرانی - گفتار، گفتار، سخنرانی، سخن، صحبت، نطق، حرف، خطبه، گویایی، قوه ناطقه، خطابت


سخن، حرف، گفتار، صحبت، نطق، گویایی، قوه ناطقه،سخنرانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the faculty of communicating by speaking, or the act of speaking.
مترادف: speaking, talking
متضاد: silence
مشابه: articulation, talk

- He lost his speech after having a massive stroke.
[ترجمه یگانه زارع] او بعد از سکته سخنرانی خود را از دست داد
[ترجمه Setayesh] اون بعد از سکته بدی که داشت تکلم خود را از دست داد
[ترجمه حسین] او پس از یک سکته شدید تکلم خود را از دست داد
[ترجمه M.gh] او پس از یک سکته شدید، قدرت تکلم خود را از دست داد.
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه سکته کرد، اون سخنرانی رو از دست داد
[ترجمه گوگل] او پس از یک سکته عظیم، سخنرانی خود را از دست داد
- The tongue is used a great deal in speech.
[ترجمه ترگمان] زبان در سخنرانی بسیار مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل] زبان در سخنرانی بسیار مورد استفاده قرار می گیرد

(2) تعریف: a public address.
مترادف: address, talk
مشابه: oration

- The President gave a stirring speech last night.
[ترجمه ترگمان] رئیس جمهور دیشب سخنرانی رو شروع کرد
[ترجمه گوگل] رئیس جمهور شب گذشته سخنرانی تکان دهنده ای داد
- I'm nervous about having to make a speech at the wedding.
[ترجمه shiva_sisi‌] من به خاطر سخنرانی عروسی عصبانی هستمـــ
[ترجمه محمد م] بخاطر اینکه مجبورم در مراسم عروسی صحبت کنم ( سخنرانی کنم ) ، عصبی هستم
[ترجمه .] من برای سخنرانی کردن در شب عروسی نگران هستم
[ترجمه آوا] من درمورد سخنرانی در شب عروسی مضطرب هستم
[ترجمه ترگمان] من از اینکه مجبور بشم تو عروسی سخنرانی کنم استرس دارم
[ترجمه گوگل] من در مورد نیاز به سخنرانی در عروسی عصبی هستم

(3) تعریف: something that is communicated by speaking.
مترادف: utterance

- Her speech about never getting married surprised her family during dinner.
[ترجمه ترگمان] سخنرانی او در مورد ازدواج هرگز باعث تعجب خانواده اش در طول شام نشد
[ترجمه گوگل] سخنرانی او در مورد هرگز ازدواج نکرده است خانواده او را در طول شام

(4) تعریف: oral language; utterance.
مترادف: utterance
مشابه: talk

- The rules of speech are different from those of writing.
[ترجمه ترگمان] قواعد گفتار با نوشته های نوشتن متفاوت هستند
[ترجمه گوگل] قواعد سخن گفتن متفاوت از نوشتن است

(5) تعریف: manner of speaking.
مترادف: parlance, talk
مشابه: elocution, tongue

- The police officer noted the man's slurred speech.
[ترجمه ترگمان] افسر پلیس به لکنت زبان اشاره کرد
[ترجمه گوگل] افسر پلیس سخنرانی نادرست مرد را ذکر کرد
- Her speech was gentle as she addressed the child.
[ترجمه ترگمان] صدایش ملایم و ملایم بود و به بچه اشاره می کرد
[ترجمه گوگل] سخنرانی او ملموس بود زیرا او به کودک گفت

(6) تعریف: the way of speaking characteristic of a particular country or region; dialect.
مترادف: dialect, tongue

- Her speech told him that she was from the south.
[ترجمه ترگمان] Her به او گفت که از جنوب آمده است
[ترجمه گوگل] سخنرانی او به او گفت که او از جنوب است

(7) تعریف: a field of study that examines the theory and techniques of oral communication.

- She's studying speech and plans to be a speech therapist.
[ترجمه ترگمان] او در حال مطالعه سخنرانی است و قصد دارد یک مشاور گفتار باشد
[ترجمه گوگل] او در حال مطالعه سخنرانی است و قصد دارد که یک سخنرانی باشد

• speaking ability; something that is communicated orally, something that is spoken; dialogue, conversation; manner in which one speaks; dialect; study of oral communication
speech is the ability to speak or the act of speaking.
speech is also spoken language.
a speech is a formal talk given to an audience.
a speech is also a group of lines spoken by a character in a play.
the speech of a particular place is the language or dialect spoken there.

دیکشنری تخصصی

[دندانپزشکی] سخن، گفتار، صحبت، نطق، گویایی، قوه ناطقه سخنرانی
[برق و الکترونیک] صحبت، مکالمه
[نساجی] بیان

مترادف و متضاد

نطق (اسم)
address, speech, lecture, utterance, oration, peroration

خطابت (اسم)
address, word, speech, lecture, rhetoric

حرف (اسم)
word, particle, speech, talk, say, aitch, letter, yap, blabbermouth, jib, grapheme

گفتار (اسم)
article, word, speech, sermon

صحبت (اسم)
speech, talk, converse, confabulation, conversation, dialogue, colloquy

سخن (اسم)
word, discourse, speech, utterance, oration, talk, converse, conversation, dialogue, interlocution, rune, leden, locution

سخنرانی (اسم)
speech, lecture, oration, prelection

خطبه (اسم)
speech, sermon

گویایی (اسم)
speech

قوه ناطقه (اسم)
speech

talk


Synonyms: accent, articulation, communication, conversation, dialect, dialogue, diction, discussion, doublespeak, double talk, elocution, enunciation, expressing, expression, idiom, intercourse, jargon, language, lingo, locution, mother tongue, native tongue, oral communication, palaver, parlance, prattle, pronunciation, prose, speaking, spiel, tone, tongue, utterance, verbalization, vernacular, vocal expression, vocalization, vocalizing, voice, voicing


Antonyms: listening, quiet, silence


formal talk to audience


Synonyms: address, allocution, appeal, bombast, chalk talk, commentary, debate, declamation, diatribe, discourse, disquisition, dissertation, eulogy, exhortation, harangue, homily, invocation, keynote, lecture, opus, oration, oratory, panegyric, paper, parlance, parley, pep talk, pitch, prelection, recitation, rhetoric, salutation, sermon, spiel, stump, tirade, valedictory


Antonyms: listening


جملات نمونه

She made a speech on television.

از تلویزیون سخنرانی کرد.


They sat facing each other without speech.

آنها بدون گفت و شنود در برابر هم نشستند.


1. speech impediment
لکنت زبان

2. speech is a means of expressing ideas
گفتار وسیله ای است برای بیان عقاید.

3. speech sounds
آواهای زبان

4. a speech given extempore
خطابه ای که بدون آمادگی قبلی ارائه می شود

5. a speech keyed to the mood of the voters
نطقی که با روحیه ی رای دهندگان سازگار بود.

6. a speech wealthy in humor
یک سخنرانی سرشار از مزاح

7. a speech which embodied democratic ideals
نطقی که نمایانگر آرمان های دموکراتیک بود

8. graduation speech
سخنرانی مراسم پایان تحصیل

9. her speech kindled the students' interest
نطق او علاقه ی شاگردان را برانگیخت.

10. her speech lacked fire
سخنرانی او گرمی نداشت.

11. her speech stirred us into action
نطق او ما را به فعالیت در آورد.

12. his speech boosted the soldiers' morale
نطق او روحیه ی سربازان را تقویت کرد.

13. his speech contained nothing but platitudes
نطق او حاوی چیزی جز تکرار مکررات نبود.

14. his speech covered several important topics
سخنرانی او حاوی چندین مطلب مهم بود.

15. his speech did not awaken any interest in the students
نطق او علاقه ای در دانشجویان ایجاد نکرد.

16. his speech heightened my admiration for him
نطق او تحسین مرا نسبت به وی بیشتر کرد.

17. his speech infused us with new life
نطق او به ما جان تازه ای بخشید.

18. his speech is a blend of kashi and tehrani
لهجه ی او آمیزه ای از کاشی و تهرانی است.

19. his speech left some of the listeners champing at the bit
نطق او برخی از شنوندگان را ناراحت و بی قرار کرد.

20. his speech revealed an appreciation of shakespeare's works
نطق او گویای تبحر او در آثار شکسپیر بود.

21. his speech shows that he can read the mood of the people
نطق او نشان می دهد که از دل مردم خبر دارد.

22. his speech stimulated the students into studying more
نطق او شاگردان را ترغیب کرد که بیشتر درس بخوانند.

23. his speech touched two important topics
نطق او دو مطلب عمده را در بر می گرفت.

24. his speech triggered the riot
سخنرانی او موجب شورش شد.

25. his speech uplifted the students
نطق او برای دانشجویان الهام بخش بود.

26. his speech was full of digressions
نطق او پر از حاشیه گویی بود.

27. his speech was full of hypocritical cant
نطق او پر بود از حرف های پوچ و عوام فریبانه.

28. his speech was full of latin tags
سخنرانی او پر از لغت های لاتینی بود.

29. his speech was greeted with the audience's cheers
صحبت او با هلهله ی حضار مواجه شد.

30. his speech was long and arid
نطق او طولانی و بی روح بود.

31. his speech was long and colorless
نطق او طولانی و بی مزه بود.

32. his speech was met with cries of anger
سخنرانی او با فریادهای حاکی از خشم روبرو شد.

33. his speech was padded out with irrelevant material
نطق او پر از مطالب نامربوط بود.

34. his speech was really lousy
سخنرانی او واقعا بد بود.

35. his speech was regularly punctuated by the clapping of the audience
کف زدن حضار مرتبا نطق او را قطع می کرد.

36. his speech which was an earnest of prosperity in the near future
سخنرانی او که نشانه ای از رونق در آینده ی نزدیک بود

37. mid-atlantic speech patterns
الگوهای سخن گویی امریکایی - بریتانیایی

38. midland speech
گویش میدلند

39. oral speech sounds
آواهای دهانی

40. parvin's speech had charm as well as depth
سخنرانی پروین هم گیرایی و هم عمق داشت.

41. the speech spirited up his followers
سخنرانی روحیه پیروانش را تقویت کرد.

42. training speech is ipso facto training in personality
آموزش سخنوری فی نفسه آموزش شخصیت است.

43. a breezy speech
صحبت شاد و فرح انگیز

44. a flaming speech
سخنرانی پر حرارت

45. a flatulent speech
نطق پرسروصدا و کم محتوا

46. a half-hour speech
نطق نیم ساعته

47. a halting speech
سخن پر از تته پته

48. a learned speech
سخنرانی دانشمندانه

49. a passionate speech
نطق آتشین

50. a pathetic speech
یک نطق بسیار بد

51. a scholarly speech
نطق دانشمندانه

52. a set speech
نطقی که از قبل تهیه شده است

53. a tedious speech
سخنرانی خسته کننده

54. an astringent speech
نطقی شدیدالحن

55. an endless speech
نطق طولانی (و خسته کننده)

56. an extemporaneous speech
نطق فی البداهه

57. an impassioned speech
نطق آتشین

58. an impromptu speech
نطق فی البداهه

59. an inaugural speech
نطق گشایشی

60. an innocuous speech
نطق بی بو و خاصیت

61. an unbroken speech that lasted two hours
سخنرانی بی وقفه ای که دو ساعت طول کشید

62. freedom of speech is the first requisite of free people
آزادی بیان اولین شرط لازم برای انسان های آزاده است.

63. freedom of speech is the life of democracy
آزادی بیان،جان دمکراسی است.

64. freedom of speech is the very pith of liberty
آزادی بیان هسته ی مرکزی آزادی است.

65. his maiden speech
اولین نطق او

66. his masterly speech
نطق استادانه ی او

67. in his speech he didn't refer to the war at all
در سخنرانی خود اصلا به جنگ اشاره نکرد.

68. in his speech he tried to inflame the workers
در نطق خود کوشید که کارگران را بشوراند.

69. rude in speech and demeanor
بی ادب در گفتار و رفتار

70. the leader's speech excited the soldiers
نطق رهبر سربازان را به جوش و خروش آورد.

to make a speech

سخنرانی کردن


You have to take two speech courses.

شما باید دو کلاس سخنوری بگیرید.


Midland speech

گویش میدلند


He wrote mainly in his own native speech.

او بیشتر به زبان بومی خودش می‌نوشت.


His speech is a blend of Kashi and Tehrani.

لهجه‌ی او آمیزه‌ای از کاشی و تهرانی است.


the faculty of speech

قدرت تکلم


Only humans have the gift of speech.

فقط انسان از موهبت سخنگویی برخوردار است.


... so that your speech fills the world

... تا از سخنت جهان شود پر


Speech is a means of expressing ideas.

گفتار وسیله‌ای برای بیان عقاید است.


I wanted to start speech with him but dared not.

می‌خواستم با او سر صحبت را باز کنم؛ ولی جرئت نکردم.


the moving speech of that old leader

سخنرانی مهیج آن رهبر پیر


He gave a long speech.

نطق درازی کرد.


His play is full of funny speeches.

نمایش او پر از تک‌گویی‌های مضحک است.


Hamlet's speeches are long and profound.

تک‌گویی‌های هملت طولانی و عمیق هستند.


She is a speech major.

رشته‌ی تخصصی او سخنوری است.


پیشنهاد کاربران

a formal talk

سخنرانی

قوه یناطقه. زبان

باسلام خدمت دوستان جواب صحیح کلمه speech برابر هست با ( تکلم )

این کلمه در سطح reach1 به معنی سخنرانی میباشد ( در کانون زبان ایرانیان )

aformal talk ترجمه در کتاب کانون زبان ایرن

Speech بمعنی ( کلمه ) نیز است

a formal talk , سخنرانی


به معنای تکلم یا سخنرانی کردن

مطالب_اظهارات_بیانیه

یاد دادن
یاد دادن به کسی

Speech به معنی سخنرانی است.
و مترادف آن میتونه Lecture باشه.

به معنی ( گفتار )

Speech
به معنی سخنرانی است.

A formal talk that you give to a group of people

به معنی نقل قول هم هست، مانند reported speech بمعنی نقل قول غیر مستقیم

کلام

آرایه ادبی

در کتاب ( reach 1 ( a formal talk , هست و کلمه اسم هست ، برای جمله می توان His speach was long and arid ، سخنرانی او ( پسر ) بی احساس بود ، و اگه به دردتون خورد لطفا لایک کنید

A formal talk
Please write the mean that writes in dictationery or in supp book for konoo
لطفا معنی انگلیسی ای که در دیکشنری یا ساپلمنتری هست رو بنویسید مال کانون👍😍

قوه - توانایی حرف زدن /صبحت کردن

اگر در کانون زبان هستید . . . .
در قسمت � page 30 , Reach 1 , Sup �
پارت اول شماره ۵ می شود speech
( A formal talk )

"parrots are able to mimic human "speech
طوطی ها میتوانند حرف زدن ادم ها را تقلید کنند .

《 پارسی را پاس بِداریم 》
speech
با دُرود
این واژه به گُمانِ بالا ایرانی - اُروپایی ست :
speech s - peech
- s = پیش وَند هَم داشته ( مُشتَرَک ) با پیش وَندهای :
سِ : سِگالیدَن
شُ : شُماردَن
آز : آزمودَن
زُ : زُدودَن
اِخ : اِخرَواک ( اِخراج )
خُ : خُروک ، خُرَوَ ک ( خُروج )
خَ : خَبَر خَتَر ( خَطَر )
هَمِگی به مینه یِ : به سویِ بیرون ، کامِل ، کامِلاً ( پُرَنده ، پُرکام ، پُرِکامانه )
peech = هَم ریشه با پِِچ پچ دَر پارسی
s - peech = به این مینه اَست که پچ پچ را به سویِ بیرون گونه ای که هَمه بِفَهمَند بِگویَند این که بُلَند سُخَن بِگویَند.
گَرته بَرداری : سِپِچیدَن ، آزپِچیدَن

Speech bubble
a round shape next to the head of a character in a cartoon inside which the character's words or thoughts are written
در قصه های مصور یا کارتونی اون دایره گردمانندی که درونش حرفها یا افکار قهرمانان رو مینویسند ، میگویند


کلمات دیگر: