کلمه جو
صفحه اصلی

parasite


معنی : طفیلی، انگل، صدای مزاحم، پا رازیت
معانی دیگر : دنباله رو، سربار، کاسه لیس، آویزگن، سورچران، ایرمان، (یونان باستان) کسی که در مقابل خوراک رایگان میزبان را سرگرم می کرد و چاپلوسی می نمود

انگلیسی به فارسی

انگل، طفیلی، صدای مزاحم، پارازیت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an animal or plant that lives on or in another organism and draws sustenance from it.

- Several diseases are caused by parasites that can live in the human intestine.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از بیماری ها از انگل های parasites هستند که می توانند در روده انسان زندگی کنند
[ترجمه گوگل] چندین بیماری ناشی از انگل هایی است که می توانند در روده انسان زندگی کنند
- We were advised not to drink the water because of the presence of a parasite.
[ترجمه وحیده] بدلیل وجود انگل در آب، به ما توصیه شد که آن را ننوشیم.
[ترجمه ترگمان] به ما توصیه شد که به خاطر وجود یک پارازیت، آب را سیراب نکنیم
[ترجمه گوگل] ما توصیه شد که آب به دلیل وجود انگلی نداشته باشد

(2) تعریف: a person who receives benefits or hospitality from others but does not give anything in return.
مترادف: drone, leech
مشابه: barnacle, bloodsucker, cadger, hanger-on, mooch, scrounge, sponge

- My brother-in-law is an unemployed parasite who lives with us and never bothers to look for a job.
[ترجمه ترگمان] شوهر من یک انگل بی کار است که با ما زندگی می کند و هیچ وقت به دنبال شغلی نیست
[ترجمه گوگل] برادر من یک انگل بیکار است که با ما زندگی می کند و هرگز به دنبال کار نیست

• organism which lives on or inside another organism; organism that obtains its livelihood at the expense of another creature
a parasite is a small animal, plant, or organism that lives on or inside a larger animal, plant, or organism and gets its food from it.
if you call someone a parasite, you mean that they get money or other things from people without doing anything in return.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] صدای مزاحم، پارازیت انگل؛جانوری که از داخل یا روی بدن جانور دیگر تغذیه نماید
[بهداشت] انگل
[ریاضیات] اغتشاش، طفیلی

مترادف و متضاد

طفیلی (اسم)
vagabond, drone, lizard, rounder, parasite, sponge, sponger

انگل (اسم)
satellite, raff, guest, hanger-on, leech, parasite, sponge, sycophant

صدای مزاحم (اسم)
parasite, mush

پارازیت (اسم)
noise, parasite, mush

something that exists by taking from or depending on another


Synonyms: barnacle, bloodsucker, bootlicker, deadbeat, dependent, flunky, freeloader, groupie, hanger-on, idler, leech, scrounger, sponge, stooge, sucker, sycophant, taker


Antonyms: blessing


جملات نمونه

1. a parasite that has tubular processes
انگلی که زایده های لوله مانند دارد

2. an obligate parasite
انگل ناگزیر

3. a big city is the parasite of its surrounding farms
یک شهر بزرگ انگل روستاهای اطراف خویش است.

4. The mistletoe plant is a parasite on trees.
[ترجمه ترگمان]گیاه داروش وابسته به درختان است
[ترجمه گوگل]گیاه زنبق انگور بر روی درختان است

5. These flies carry a dangerous parasite.
[ترجمه ترگمان]این مگس ها یک انگل خطرناک را حمل می کنند
[ترجمه گوگل]این مگس ها انگل خطرناکی را حمل می کنند

6. I don't want to be a parasite. I must earn my own way in life.
[ترجمه ع ب] من نمیخواهم سر بار باشم، باید راه خود را در زندگی پیدا کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم انگل باشم باید راه خود را در زندگی به دست آورم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم انگلی باشد من باید راه خود را در زندگی به دست آورم

7. One of the ways the parasite spreads is through fecal matter.
[ترجمه ترگمان]یکی از روش هایی که انگل منتشر می کند، از طریق مدفوع انجام می شود
[ترجمه گوگل]یکی از راه هایی که انگل گسترش می یابد، از طریق ماده مدفوع است

8. In its life cycle the parasite exists in two forms or stages: cysts and trophozoites.
[ترجمه ترگمان]در چرخه زندگی این انگل به دو شکل و یا چند مرحله وجود دارد: کیست و trophozoites
[ترجمه گوگل]در چرخه حیات آن، انگل در کیست ها و تروفوزوئیت ها به دو شکل یا مرحله وجود دارد

9. As long as he could avoid this seasonal parasite, he would live forever.
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که او بتواند از این انگل فصلی اجتناب کند، برای همیشه زنده خواهد ماند
[ترجمه گوگل]تا زمانی که او بتواند از این انگل فصلی جلوگیری کند، برای همیشه زندگی خواهد کرد

10. The parasite has been nurtured by abject poverty, intermittent political chaos and, some charge, international indifference.
[ترجمه ترگمان]این انگل با فقر مطلق، هرج و مرج سیاسی متناوب و برخی مسئولیت، بی تفاوتی بین المللی پرورش داده شده است
[ترجمه گوگل]انگل به وسیله فقر مطلق، هرج و مرج متداول سیاسی و بعضی از اتهامات، بی تفاوتی بین المللی پرورش یافته است

11. Not a parasite Overall assessment: Full marks for background, education, appearance.
[ترجمه ترگمان]ارزیابی کلی: نمرات کامل برای پیش زمینه، تحصیلات و ظاهر
[ترجمه گوگل]انگیزه ای نیست ارزیابی کلی نمره کامل برای زمینه، آموزش، ظاهر

12. More often than not, the parasite develops a resistance to drugs and suitable alternatives are not easy to find.
[ترجمه ترگمان]در اغلب موارد، انگل مقاومت در برابر داروها را گسترش می دهد و جایگزین های مناسب پیدا کردن آسان نیستند
[ترجمه گوگل]انگل بیشتر در معرض مقاومت به مواد مخدر است و جایگزین های مناسب برای یافتن آن آسان نیست

13. It looked like any other parasite.
[ترجمه ترگمان]مثل هر انگل دیگری بود
[ترجمه گوگل]این مثل هر انگل دیگر بود

14. The well developed buccal capsule of the adult parasite is prominent as is the bursa of the male.
[ترجمه ترگمان]کپسول بزرگ developed که انگل بالغ ساخته شده است، برجسته و برجسته جنس مذکر است
[ترجمه گوگل]کپسول باکال به خوبی از انگل بزرگسال برجسته است به عنوان Bursa مرد

Old maids were condemned to being parasites of their fathers or brothers.

دختران خانه مانده محکوم بودند که سربار پدر یا برادر خود باشند.


A big city is the parasite of its surrounding farms.

یک شهر بزرگ انگل روستاهای اطراف خویش است.


پیشنهاد کاربران

انگل

انگل، کرم

به معنی انگل هست، ولی تو مباحث تخصصی تر به معنای هر organism که داخل بدن organism زندگی کنه فکر کنم ویروس ها و باکتری ها رو هم شامل بشه *Epidemics - the Dynamics of Infectious Diseases


انگل
جان داری که میزبان را کم توان و کم جان می کند ولی به روال به مرگ میزبان نمی انجامد.

parasite ( علوم نظامی )
واژه مصوب: پارازیت
تعریف: ← اختلال 2

کاسه لیس ـ آدم تن پرور


کلمات دیگر: