معنی : پست، ماده، معنی، نقطه، سر، قله، هدف، جهت، درجه، ممیز، اصل، لبه، پایان، نوک، فقره، مرحله، موضوع، نکته، امتیاز بازی، نمره درس، نوک گذاشتن، خاطر نشان کردن، نقطه گذاری کردن، نوک دار کردن، تیز کردن، متوجه ساختن، گوشه دار کردن، اشاره کردن، نشان دادن
معانی دیگر : (بسیار ریز) نقطه، خالچه، ذره پنده، پنده ای، دیل، خجک، تیل، (حساب) ممیز، نقطه ی هندسی، جا، مکان، محل، میزان، سطح، زینه، نکته ی اصلی، مطلب اصلی، منظور، مقصود، لب، نیش، لحظه، هنگام، آن، ویژگی، خصیصه، صفت مشخصه، (مسابقه یا امتحان و غیره) امتیاز، پوان، (شاخ آهو و غیره) شاخه، (جواهر سازی - معیار سنجش وزن برابر با یک صدم قیراط) پوینت، (مداد و غیره) تیز کردن، دارای نوک تیز کردن، (معمولا با: out) نشان دادن، (هفت تیر یا انگشت را) به طرف کسی گرفتن، (بنایی - آجر یا سنگ را با ملات و غیره) درز گیری کردن، بندکشی کردن، (متن را) دارای علایم نقطه گذاری کردن، حاکی بودن از، خبر دادن از، رجوع شود به: dot، هر چیز نوک تیز، توری سوزن دوزی شده، زمین باریک، زمین پیشرفته در جایی (مثلا دریا)، دماغه، (رقص باله) ایستادن روی شست پاها، (دلکوی اتومبیل) پلاتین، (انگلیس - برق) پریز، (بازار سهام و غیره) یک واحد تغییر در قیمت، شاخص قیمت، تغییر قیمت به میزان یک دلار یا یک در صد، (ارتش) جوخه ی جلو دار، جوخه ی عقب دار، دسته ی پیش قراول، دسته ی پس قراول، (ناوبری) هر یک از 32 نشان روی صفحه ی قطب نما، (چاپ) پونت، (انگلیس - راه آهن) سوزن دو راهی، (با: off) ممیز گذاری کردن، (اعداد را) اعشاری کردن، (معمولا با: up - از طریق تکرار یا تاکید و غیره) داستان را مهیج کردن، (سگ شکاری) با ایستادن در جهت شکار محل آن را به شکارچی نشان دادن، شکار نمایی کردن، مسیر، نوک گذاشتن به