کلمه جو
صفحه اصلی

endemic


معنی : بیماری همه گیربومی، بومی، مختص یک دیار
معانی دیگر : (بیماری) بوم گیر (در برابر: همه گیر epidemic)، (گیاه و جانور و رسم و سنت و غیره) ویژه ی محل بخصوص، محلی (endemical هم می گویند)، مخصوص اب و هوای یک شهر یا یک کشور

انگلیسی به فارسی

اندمیک، بیماری همه گیربومی، بومی، مختص یک دیار


مختص یک دیار، بومی، بیماری همه‌گیر بومی، مخصوص آب‌و‌هوای یک شهر یا یک کشور


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: common in, native to, or restricted to a given place or population.
متضاد: exotic, pandemic
مشابه: indigenous, native

- Because of air travel, what was once an endemic disease can more easily spread to other countries.
[ترجمه هانیه] بدلیل سفر هوایی، چیزی که زمانی بیماری بومی یک منطقه بود اکنون می تواند به راحتی به سایر کشورها پخش شود
[ترجمه ترگمان] به دلیل سفر هوایی، آن چه زمانی یک بیماری همه گیر بود، به راحتی می تواند به کشورهای دیگر سرایت کند
[ترجمه گوگل] از آنجا که سفر هوایی، یک بار یک بیماری اندمیک می تواند به راحتی به کشورهای دیگر پخش شود
- These plants are endemic to this region.
[ترجمه هانیه] این گیاهان، بومی این منطقه هستند.
[ترجمه ترگمان] این گیاهان بومی این منطقه هستند
[ترجمه گوگل] این گیاهان به این منطقه مستعد هستند
اسم ( noun )
مشتقات: endemically (adv.), endemism (n.)
• : تعریف: something peculiar to a locality, such as a plant or animal, or a disease.
متضاد: exotic
مشابه: native

• native, local, indigenous; limited to an area; characteristic of a particular location or region
organism that is native to a place or biota in an exclusive; (medicine) disease that is continuously present more or less in people of a specific class or in people living in a specific area or location
a condition or illness that is endemic in a particular place is found naturally or commonly among the people there; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] بومی
[بهداشت] بومی

مترادف و متضاد

بیماری همه گیربومی (اسم)
endemic

بومی (صفت)
aboriginal, native, indigenous, endemic, domestic, vernacular, aborigine, autochthonous

مختص یک دیار (صفت)
endemic

native


Synonyms: local, regional


جملات نمونه

It is difficult to eradicate endemics.

ریشه‌کنی بیماری بوم‌گیر دشوار است.


1. cholera was endemic in india and once in a while became epidemic in europe
وبا در هندوستان بوم گیر بود و گاهی در اروپا همه گیر می شد.

2. the island has several interesting endemic species
آن جزیره دارای چندین گونه ی بومی جالب توجه می باشد.

3. the political extremism which was endemic in spain
افراط گرایی سیاسی که مختص اسپانیا بود

4. Malaria is endemic in many of the hotter regions of the world.
[ترجمه ترگمان]مالاریا در بسیاری از مناطق گرم تر دنیا شایع است
[ترجمه گوگل]مالاریا در بسیاری از مناطق گرمتر جهان در حال وقوع است

5. Polio was then endemic among children my age.
[ترجمه ترگمان]فلج اطفال در بین کودکان در سن و سال من شایع بود
[ترجمه گوگل]پس از آن، پولیو در میان فرزندان من سنین پایدار بود

6. He said that racism is endemic in this country.
[ترجمه ترگمان]وی گفت که نژاد پرستی در این کشور همه گیر است
[ترجمه گوگل]او گفت که نژاد پرستی در این کشور بومی است

7. Malaria is endemic in many hot countries.
[ترجمه ترگمان]مالاریا در بسیاری از کشورهای داغ همه گیر است
[ترجمه گوگل]مالاریا در بسیاری از کشورهای گرم پایدار است

8. Malaria is endemic in / to many hot countries.
[ترجمه ترگمان]مالاریا در بسیاری از کشورهای داغ همه گیر است
[ترجمه گوگل]مالاریا در بسیاری از کشورهای گرم پایدار است

9. Corruption is endemic in the system.
[ترجمه ترگمان]فساد در سیستم همه گیر است
[ترجمه گوگل]فساد در سیستم در حال وقوع است

10. The chest disease is endemic among miners in this area.
[ترجمه ترگمان]بیماری سینه در بین معدنچیان این منطقه شایع است
[ترجمه گوگل]بیماری قفسه سینه در بین معدنچیان در این ناحیه است

11. Street crime is virtually endemic in large cities.
[ترجمه ترگمان]جنایت خیابانی در شهرهای بزرگ تقریبا بومی است
[ترجمه گوگل]جنایات خیابانی عمدتا در شهرهای بزرگ بومی است

12. Salmonella is endemic in chickens and their eggs because the broiler system delivers cheaper poultry products.
[ترجمه ترگمان]سالمونلا در مرغ و تخم های آن ها یک بیماری همه گیر است، زیرا سیستم broiler محصولات poultry ارزان تر را تحویل می دهد
[ترجمه گوگل]سالمونلا در جوجه ها و تخم مرغ های آنزیمی است زیرا سیستم گوشتی مرغ دارای محصولات ارزان تر است

13. Where Ancylostoma is also endemic, differential diagnosis may require larval culture although the treatment is similar.
[ترجمه ترگمان]در جاییکه Ancylostoma ها بومی هستند، تشخیص افتراقی ممکن است به فرهنگ لاروی نیاز داشته باشد، اگر چه رفتار مشابه است
[ترجمه گوگل]از آنجا که Ancylostoma نیز بومی است، تشخیص افتراقی ممکن است به فرهنگ لارو نیاز داشته باشد، گرچه درمان مشابه است

Cholera was endemic in India and once in a while became epidemic in Europe.

وبا در هندوستان بوم‌گیر بود و گاهی در اروپا همه‌گیر می‌شد.


The island has several interesting endemic species.

آن جزیره دارای چندین گونه‌ی بومی جالب‌توجه است.


the political extremism which was endemic in Spain

افراط‌گرایی سیاسی که مختص اسپانیا بود


پیشنهاد کاربران

A disease existing in a very small area
بیماری بوم گیر

an endemic disease or problem is always present in a particular place, or among a particular group of people
( موجود )

بومی گیری ، واگیریِ بومی ، همه گیری بومی

مختص یک دیار، بومی، مختص آب و هوا

فطری، ذاتی

شایع، فراگیر، همه گیر

بومی شده، بوم گستر، بوم آکنده، بوم پراکن

گیاهان بومی و منحصر بفرد هر منطقه و هر کشور

endemic ( پزشکی )
واژه مصوب: بومی
تعریف: ویژگی بیماری هایی که عموماًً یا به طور مداوم در میان مردمان یک ناحیۀ خاص دیده شود

بومی ؛ شایع

– These plants are endemic to this region
- The island has several interesting endemic species
– Malaria is endemic in many hot countries
– Polio was then endemic among children my age


کلمات دیگر: