کلمه جو
صفحه اصلی

injured


ازار دیده، رنجیده، رنجش امیز، حاکی از رنجش، نماینده اسیب دیدگی

انگلیسی به فارسی

ازار دیده،رنجیده،رنجش آمیز،حاکی از رنجش،نماینده اسیب دیدگی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having an injury; damaged; wounded.
متضاد: unscathed
مشابه: hurt

- his injured leg
[ترجمه Majid] پایش آسیب دیده است.
[ترجمه Elin] پای او آسیب دیده است
[ترجمه 👩‍🦯] پای آسیب دیده اش
[ترجمه ترگمان] پای مجروحش آرام گرفت
[ترجمه گوگل] پای آسیب دیده او

(2) تعریف: expressing or revealing hurt feelings.
مشابه: hurt

- an injured look in his eyes
[ترجمه امین جهانگرد] یک نگاه آزرده در چشم هایش
[ترجمه ترگمان] یک نگاه مجروح به چشمانش بود،
[ترجمه گوگل] یک نگاه مجروح به چشم او

(3) تعریف: treated unjustly; offended; wronged.

• hurt; wounded; insulted, offended; damaged
an injured person or animal is damaged in some part of the body, usually as a result of an accident or fighting.
a group of injured people can be referred to as the injured.
if you feel injured, you feel upset because something unjust or unfair has happened to you.
see also injure.

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] آزرده

مترادف و متضاد

harmed


Synonyms: damaged, spoiled, hurt, wounded


جملات نمونه

1. the injured husband sued for divorce
شوهر ستمدیده درخواست طلاق کرد.

2. the injured player's replacement
جانشین بازیکن مصدوم

3. the injured worker put a lien on my house
کارگر مصدوم،خانه ی مرا ممنوع الفروش کرد.

4. those actions injured the bank's reputation
آن کارها به شهرت بانک لطمه زد.

5. his hand was injured in a car accident
دست او در تصادف ماشین آسیب دید.

6. the team's defeat injured their pride
شکست تیم غرور آنان را جریحه دار کرد.

7. to favor an injured leg
از پای صدمه دیده کمتر کار کشیدن

8. to nurse an injured leg
از پای آسیب دیده مراقبت کردن

9. her two sisters were injured but she escaped
دو خواهرش زخمی شدند ولی او نشد.

10. the nurse cushioned his injured shoulder
پرستار زیر شانه ی مصدوم او بالش قرار داد.

11. the teacher's harsh words injured my feelings for weeks
حرف های نکوهش آمیز معلم هفته ها احساسات مرا می آزرد.

12. this drug will heal injured tissues
این دارو بافت های صدمه دیده را التیام خواهد داد.

13. she fell but was not injured
او افتاد ولی گزندی ندید.

14. 27 schoolchildren were injured in the blast.
[ترجمه ترگمان]در این انفجار ۲۷ دانش آموز زخمی شدند
[ترجمه گوگل]27 دانش آموز در انفجار زخمی شدند

15. She was injured badly in the accident.
[ترجمه ترگمان]او در این حادثه به شدت مجروح شد
[ترجمه گوگل]او در حادثه بسیار آسیب دیده بود

16. people died and 30 were critically injured in a rail crash yesterday.
[ترجمه ترگمان]دیروز افراد کشته و ۳۰ نفر به شدت مجروح شدند
[ترجمه گوگل]مردم درگذشتند و روز گذشته دیروز در یک تصادف ریلی مجروح شدند

17. Wrap the bandage firmly around the injured limb.
[ترجمه ترگمان]بانداژ را محکم دور دست مجروح ببندید
[ترجمه گوگل]باند را کاملا محکم در اطراف اندام آسیب دیده قرار دهید

18. The injured woman staggered to her feet.
[ترجمه ترگمان]زن آسیب دیده تلوتلو خوران از جایش بلند شد
[ترجمه گوگل]زن زخمی به پاهای او تعارف کرد

19. The injured were carried away on stretchers.
[ترجمه ترگمان]زخمیان به تخت روان ها حمل می شدند
[ترجمه گوگل]زخمیان بر روی حصارها تحمل کردند

20. He got injured on the outward journey.
[ترجمه ترگمان]او در سفر خارجی مجروح شد
[ترجمه گوگل]او در سفر بیرون زخمی شد

21. Their son had been injured in a terrible accident.
[ترجمه ترگمان]پسرشان در حادثه وحشتناکی مجروح شده بود
[ترجمه گوگل]پسر آنها در یک حادثه وحشتناک زخمی شده است

پیشنهاد کاربران

صدمه دیده

زخمی

مجروح

مجروح، مصدوم

حقوق: خسارت دیده، زیان دیده، متضرر

آسیب دیده

آسیب دیده. صدمه دیده

رنجیده . مجروح

مترادف:
wounded , harm
ترجمه:
زخمی ، مصدوم ، مجروح

۱ - مصدوم، مجروح، زخمی
۲ - آزرده، رنجیده

دچار مشکل شدن، آسیب دیده

Plain


اسیب , جراحت , صدمه , زخم

آسیب دیده ، مصدوم ، مجروح ♊️
grandpa was badly injured in the war
پدربزرگ بدجوری در جنگ مجروح شد

زخمی. . . اسیب دیده

مجروح، مصدوم، آسیب دیده

ستمدیده

آسیب دیده ( ماضی )

Hurt

اسیب دیدگی
رنج دیده
ضرب دیده

مجروح و زخمی ، صدمه دید

for example ==helping the injured animal
کمک کردن به حیوانات مجروح شده


کلمات دیگر: